امیررضا دلاوری ، بازیگر فیلم شمال از جنوب غربی در شب چهارم جشنواره فیلم فجر سال 1403، با حمید زرگرنژاد، کارگردان این اثر، درگیری لفظی پیدا کرد.
در چهارمین روز از چهلوسومین جشنواره فیلم فجر، نشست خبری فیلم سینمایی شمال از جنوب غربی با حضور حمید زرگرنژاد (کارگردان)، مهدی مددکار (تهیهکننده)، حبیب خزاییفر (آهنگساز) و جمعی از بازیگران از جمله امیر آقایی، هومن حاج عبداللهی، امیررضا دلاوری، محمدرسول صفری و مهدی زمینپرداز برگزار شد. اجرای این نشست را محمدرضا مقدسیان بر عهده داشت.
اعتراض امیررضا دلاوری به کوتاه شدن نقش خود در فیلم شمال از جنوب غربی
در آغاز نشست، حمید زرگرنژاد به سؤالی درباره شباهت فیلمش با بازیخونی پاسخ داد و تأکید کرد که هیچ ارتباطی بین این دو فیلم وجود ندارد. او گفت:
ممکن است به دلیل اینکه آن فیلم زودتر از ما اکران شد، برخی چنین تصوری داشته باشند، اما داستان و فضای فیلم ما کاملاً مستقل است.
یکی از حاشیههای این نشست، اعتراض امیررضا دلاوری به کاهش نقش او در فیلم بود. او با ناراحتی گفت:
وقتی این نقش به من پیشنهاد شد، خوشحال شدم چون تجربه کار با اسلحه را داشتم. اما روند فیلمبرداری طولانی شد و به دلیل مشکلاتی که پشت صحنه پیش آمد، مجبور شدند کاراکتر من را در ابتدای داستان حذف کنند. سینما واقعاً بیرحم است.
حمید زرگرنژاد در پاسخ به صحبتهای دلاوری توضیح داد:
من بارها به ایشان گفتم که با پروژه دیگری قرارداد نبندند، اما توجهی نکردند. بهعنوان کارگردان، باید داستانی منسجم به مخاطب ارائه میدادم و هیچ تصمیمی از روی عمد گرفته نشد.”
دلاوری اما این ادعا را رد کرد و گفت:
من در میانه کار با پروژه دیگری قرارداد نبستم. از ابتدا قرار بود دو ماه و نیم تا سه ماه کار کنیم. حتی از تهیهکننده پرسیدم که اگر فیلمبرداری طولانی میشود، از پروژه کنارهگیری کنم، اما او تأکید کرد که کار طبق برنامه تمام خواهد شد. متأسفانه بسیاری از سکانسهای من حذف شد و این موضوع واقعاً ناراحتم کرد.
امیر آقایی در ادامه، نسبت به شرایط نمایش فیلمها برای اهالی رسانه گلایه کرد و گفت:
ای کاش مسئولان جشنواره، سالنی مناسب برای تماشای فیلمها در نظر میگرفتند تا منتقدان و خبرنگاران بتوانند فیلمها را با کیفیت مطلوب ببینند. تحلیل و نگاه آنها اهمیت زیادی دارد.
او درباره دلیل پذیرفتن این نقش توضیح داد:
حضور من در این پروژه به خاطر اعتماد به حمید زرگرنژاد بود. وقتی فیلمنامه را خواندم، جذب کاراکتری شدم که طی داستان متوجه میشود سالهاست با زنی زندگی کرده که شناختی از او ندارد.
نظر شما دربارهی درباره این صحبتها و درگیریهای لفظی میان این دو نفر چیست؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار در میان بگذارید.