تبلیغات در فیگار

نقد و بررسی قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us ؛ پایان بی‌رحمانه معصومیت

در نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us ، با سقوط تدریجی الی در تاریکی انتقام و از‌هم‌گسیختگی اخلاقی مواجه می‌شویم.

در جهان آخرالزمانی The Last of Us که مرز میان انسان و هیولا هر روز کمرنگ‌تر می‌شود، تنها چیزی که باقی می‌ماند، جدال با سایه‌های درون است. قسمت هفتم فصل دوم، فراتر از یک پایان برای یک فصل است؛ این اپیزود، لحظه‌ای‌ست که نقاب از چهره شخصیت‌ها کنار می‌رود و حقیقت بی‌پرده انسان در برابر ما می‌ایستد—زخمی، خسته و گم‌شده.

نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us

نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us
نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us

بازگشت به لحظه پس از قتل نورا، ما را با الی‌ای روبه‌رو می‌کند که دیگر نمی‌توان او را کودک خطاب کرد. چشمان بی‌فروغش در آینه، گواه سقوطی‌ست که در سکوت آغاز و اکنون به فریادی خاموش بدل شده است.

او دیگر آن دختری نیست که با وحشت و اشک، پس از کشتن دیوید، به آغوش جوئل پناه می‌بُرد. اکنون، آغوش و هیچ پناهی جز سردی دیوارها و صدای گنگ درون سرش نیست.

در ظاهر، الی حالا مسئول است—حامی دینا و کودکی که در بطن او شکل می‌گیرد؛ اما مسئولیت، مفهومی فراتر از حضور فیزیکی یا قدرت بازوست.

مسئولیت، انتخاب است؛ انتخاب میان عشق و نفرت، میان گذشته و اکنون، میان انتقام و زیستن. انتخاب‌هایی که الی در این اپیزود انجام می‌دهد، بیش از آنکه حاکی از رشد باشند، نشانی از سردرگمی‌اند. او در تله عشقی سوخته و خشمی فروخورده اسیر است و همین احساسات است که او را از یاریگر، به ویرانگر بدل می‌کند.

نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us

در این میان، جسی را داریم—شخصیتی که به‌رغم زمان محدود حضورش، بار اخلاقی مهمی بر دوش می‌کشد. او تنها کسی‌ست که هنوز می‌کوشد الی را به سوی عقلانیت سوق دهد.

یانگ مازینو در قالب جسی، نماینده انسان مدرن و مسئول است. کسی که می‌داند نمی‌توان تمام زخم‌ها را با خون شست، کسی که میان وظیفه و دلسوزی، مسیر میانه‌ای می‌جوید.

گفت‌وگوی جسی با الی در کتاب‌فروشی، لحظه‌ای‌ست از جنس واقعیت. وقتی اعتراف می‌کند که از ابتدا با این سفر انتقام‌جویانه موافق نبوده، ما شاهد شکست صداقت در برابر لجاجت هستیم. او با لحنی پدرانه اما بی‌ادعا، الی را نه سرزنش، بلکه دعوت به تفکر می‌کند؛ اما نفرت، گوش نمی‌سپارد.

الی در آستانه تباهی کامل، هنوز سایه‌هایی از معصومیت را در خود دارد. همان لحظه‌ای که صفحات کتاب کودک را ورق می‌زند، تنها لحظه‌ای‌ست که می‌توان اندکی همدلی با او داشت؛ اما این همدلی، طولی نمی‌کشد.

صحنه قتل مل و اوون که اوج تاریکی این اپیزود است، با ظرافتی خشونت‌بار اجرا شده است. مرگ مل، به‌ویژه با افشای باردار بودنش، تبدیل به تراژدی‌ای می‌شود که نه‌تنها الی را در نگاه مخاطب، بلکه در وجدان خودش هم متلاشی می‌کند.

با این‌وجود، انتخاب سازندگان برای نمایش مرگ مل به‌عنوان اتفاقی—نه تصمیمی آگاهانه از سوی الی—نوعی ملاحظه‌کاری در روایت ایجاد می‌کند که از شدت ضربه اخلاقی می‌کاهد.

در داستانی که از ابتدا درباره عواقب انتخاب‌ها بوده، تبدیل چنین نقطه اوجی به «اشتباه» یا «غفلت»، نوعی خیانت به بنیان فلسفی اثر محسوب می‌شود. اینجا آنچه نیاز بود، وحشت کامل از هیولایی بود که الی در حال تبدیل شدن به آن است، نه تلطیف چهره‌اش برای ایجاد همدلی.

نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us
نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us

ریتم اپیزود در نیمه دوم، شتابی عجیب به خود می‌گیرد. از کشته شدن ناگهانی جسی—که تنها لحظه‌ای کوتاه به آن پرداخته می‌شود—تا ظهور شخصیت‌هایی همچون آیزاک و ورود به فضای ناآشنای جزیره‌ای ناشناخته، مخاطب را از فضای درونی و حسی داستان جدا می‌کند.

هرچند این برش‌های زمانی و مکانی در بازی مؤثر بوده‌اند، در قالب سریال و بدون انسجام احساسی کافی، بیشتر به تجربه‌ای گسسته شبیه‌اند تا روایتی موج‌دار. مخاطبی که با روایت تلویزیونی همراه است، به انسجام و گام‌بندی عاطفی نیاز دارد، نه صرفاً شوک‌های پی‌درپی.

بازی بلا رمزی، همچنان نقطه قوت سریال محسوب می‌شود. شاید او را به‌عنوان الی نپذیریم؛ اما او عالی عمل می‌کند و بدون شک چیزی را که کارگردان می‌خواهد، انجام می‌دهد.

در سکانسی که الی در سکوت، به خون دستان خود می‌نگرد، نه نیازی به دیالوگ هست، نه موسیقی متن؛ تنها سکوتی که از هزار فریاد بلندتر است. رمزی با بدنی کوچک، اما حضوری عظیم، الی را تبدیل به تصویری از تناقضات انسان می‌کند. قوی اما شکسته، شجاع اما بی‌پناه، مصمم اما گم‌شده.

در پایان اپیزود، آنچه برایمان باقی می‌ماند، نه قهرمانی‌ست، نه ضدقهرمان. بلکه انسانی‌ست که میان عشق و نفرت، مرز وجودی خود را در طول فصل گم کرد. انتخاب سازندگان برای پایان دادن به فصل با بازگشت زمانی و آماده‌سازی زمین برای روایت دیدگاه ابی، تصمیمی هوشمندانه بود؛ اما در نبود زمینه‌سازی کافی، مخاطب را بیشتر با حس ناتمام‌ماندگی مواجه می‌کند تا انتظار.

The Last of Us همواره درباره چیزهایی‌ست که در سکوت گفته می‌شوند: بارهایی که شخصیت‌ها با خود حمل می‌کنند، تصمیم‌هایی که آن‌ها را شکل می‌دهند و زخم‌هایی که حتی گذر زمان هم آن‌ها را التیام نمی‌بخشد. اپیزود هفتم فصل دوم، هرچند در ساختار و تدوین دچار لغزش‌هایی‌ست، اما از نظر بار فلسفی، همچنان یکی از تاریک‌ترین، انسانی‌ترین و تأمل‌برانگیزترین لحظات سریال را رقم می‌زند.

در جهانی که بقا معنای زندگی را بلعیده، انتخاب میان زیستن و زنده ماندن، انتخابی‌ست که هر روز باید از نو انجام شود. الی اکنون بیش از هر زمان، نیاز دارد تا بپرسد: آیا هنوز چیزی از خودش باقی مانده یا فقط بازتابی از خشونتی‌ست که قصد داشت با آن دنیا را اصلاح کند؟

جمع‌بندی و نمره‌دهی

نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us
نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us

قسمت آخر فصل دوم The Last of Us با سرعتی نفس‌گیر به صخره‌ای احساسی ختم می‌شود که به‌جای ایجاد شوک، نوعی سردرگمی به همراه دارد. مسیر انتقام الی به تاریک‌ترین نقطه‌اش می‌رسد، اما شتاب‌زدگی روایت پیش از آن، تأثیر احساسی این سقوط را کم‌رنگ می‌کند.

روابط میان الی، دینا و جسی نقطه قوت این قسمت هستند. گفت‌وگوهای صمیمانه‌شان زمینه‌ساز فجایع بعدی‌ست؛ اما زمان کافی برای درنگ و تأمل پس از آن فجایع در اختیار مخاطب گذاشته نمی‌شود. اپیزود، شخصیت‌ها را به‌درستی در آستانه فصل سوم قرار می‌دهد، اما با بی‌ظرافتی‌ای که با پیچیدگی‌های درونی این داستان در تضاد است.

وب‌سایت فیگار به فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما نمره 6 از 10 را می‌دهد.

نظر شما درباره‌ی مطلب نقد قسمت هفتم فصل دوم سریال The Last of Us چه بود؟ آیا از فصل دوم این سریال رضایت داشتید؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار در میان بگذارید.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *