تبلیغات در فیگار

نقد و بررسی قسمت 1 فصل دوم سریال The Last of Us

نقد فصل دوم سریال The Last of Us نشان می‌دهد این مجموعه با ترکیبی از وحشت، درام و روابط پیچیده، قدمی جسورانه در روایت برداشته است.

سریال The Last of Us در فصل اول خود با یک مقدمه تأثیرگذار آغاز شد؛ صحنه‌ای در سال ۱۹۶۸ که در آن یک دانشمند هشدار می‌داد تغییرات اقلیمی می‌تواند شرایطی ایده‌آل برای رشد قارچی ذهن‌افزار فراهم کند که انسان‌ها را به قاتلان بی‌اختیار تبدیل می‌کند. هرچند این سریال فراتر از ایده «زامبی‌های قارچی» است، اما همین فرض اولیه موتور محرک قصه شد.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us

نقد فصل دوم سریال The Last of Us
نقد فصل دوم سریال The Last of Us

فصل دوم سریال The Last of Us با دو مقدمه مجزا آغاز می‌شود. در اولین مقدمه، با ابی (با بازی کیتلین دیور) آشنا می‌شویم؛ یکی از اعضای بازمانده گروه فایرفلای که در پایان فصل اول، در قتل‌عام سالت‌لیک‌سیتی بسیاری از هم‌رزمانش را از دست داده. ابی و همراهانش گرد مزار عزیزانشان جمع شده‌اند و درباره انتقام از جوئل میلر (پدرو پاسکال) صحبت می‌کنند؛ مردی که قاتل بسیاری از آنان است. وقتی از ابی می‌پرسند که چطور باید جوئل را کشت، پاسخ می‌دهد: «آهسته.»

در مقدمه فصل دوم، سریال بیننده را به پایان فصل قبل بازمی‌گرداند؛ همان‌جایی که الی (بلا رمزی) از جوئل خواست قسم بخورد که فایرفلای‌ها واقعاً امیدی به یافتن درمان نداشتند و به همین دلیل او را نجات داده است. جوئل نیز به او قول داد، قولی که الی با تردید پذیرفت.

انتظار می‌رود که فصل دوم نیز همچون فصل اول، مملو از پیچش‌های داستانی، شخصیت‌های جدید و روایت‌های تازه باشد؛ اما با توجه به اپیزود نخست، به نظر می‌رسد هسته‌ی احساسی این فصل بر یک ایده ساده اما ویرانگر استوار است: وقتی جوئل جان الی را نجات داد و سپس به او دروغ گفت، همه‌چیز را به شکلی جبران‌ناپذیر به هم ریخت.

پس از دو مقدمه آغازین، داستان پنج سال به جلو می‌پرد. حالا جوئل و الی در وایومینگ، جامعه‌ای به‌ظاهر آرمانی برای بازماندگان، که بخشی از اداره آن بر عهده تامی (گابریل لونا)، برادر جوئل و همسرش ماریا (روتینا وسلی) است، زندگی می‌کنند.

جوئل با مهارت‌های فنی‌اش به جامعه کمک می‌کند و الی نیز مهارت‌های رزمی‌اش را ارتقاء داده و در مأموریت‌های گشتی پرسه می‌زند تا منابع جمع‌آوری کند و از تعداد مبتلایان اطراف بکاهد؛ اما با وجود ظاهر آرام و باثبات، در روابط میان آن دو، چیزی شکسته است.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us
نقد فصل دوم سریال The Last of Us

همانطور که در فصل پیش نیز اشاره شد، یکی از جذاب‌ترین ابعاد داستان‌های پسا‌آخرالزمانی، دیدن تلاش آدم‌ها برای ساختن پناهگاه‌هایی ایمن و معنادار در دل آشوب بیرونی است. از همین رو، بازگشت به جکسون در ابتدای این قسمت لذت‌بخش است؛ جایی که برق، کشاورزی، قانون و حتی فرهنگ – در قالب موسیقی و رقص – جریان دارد.

در این اپیزود با دو شخصیت جدید نیز آشنا می‌شویم. یکی از آن‌ها گیل (با بازی کاترین اوهارا)، درمانگری که به جوئل کمک می‌کند با اشتباهات گذشته‌اش کنار بیاید است. البته جلسات درمانی‌شان با مقاومت جوئل برای اعتراف به واقعیت‌ها روبروست.

از سوی دیگر، گیل به جوئل کینه دارد، چرا که او همسرش یوجین را – مردی که بیش از ۴۰ سال با او زندگی کرده – کشته است. (جزئیات این قتل در این قسمت فاش نمی‌شود، اما با توجه به حضور جو پانتولیانو در نقش یوجین، احتمالاً در اپیزودهای بعدی شاهد فلش‌بکی خواهیم بود.)

شخصیت تازه مهم دیگر دینا (با بازی ایزابیلا مرسد) است؛ دختری که رابطه‌ای صمیمی با هر دو شخصیت اصلی دارد. در شرایطی که جوئل و الی دیگر مانند گذشته با هم صمیمی نیستند، صحنه‌های مشترک آن‌ها با دینا یادآور شیرینی رابطه‌شان در فصل اول است.

جوئل با صبر و حوصله نحوه کار کلیدهای برق را به دینا توضیح می‌دهد و الی با نگاهی مشتاقانه، هنگام پوشیدن لباس‌های گشتی، به دینا خیره می‌شود. در این لحظات، انسانیت شخصیت‌های اصلی بار دیگر به چشم می‌آید؛ اما تعاملات آن‌ها با دیگر اهالی جکسون پرتنش‌تر است.

جوئل به مدیریت جامعه و تصمیمات ماریا و شورای شهر معترض است و اعتقاد دارد آن‌ها بیش از اندازه به تازه‌واردها اعتماد می‌کنند. در سوی دیگر، الی به‌خاطر رفتارهای پرخطر و سرپیچی از دستورات، با خشم مسئولان روبرو شده است.

بسیاری نیز از دخالت‌های پشت‌پرده جوئل برای حمایت از الی خسته شده‌اند و از سردی مشهود رفتار الی با نگهبان و نجات‌دهنده‌اش دل‌آزرده‌اند. هرچند دلیل مشخصی برای این سردی بیان نمی‌شود، اما به‌نظر می‌رسد ریشه آن به اتفاقات سالت‌لیک‌سیتی بازمی‌گردد.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us
نقد فصل دوم سریال The Last of Us

درست همانطور که از یک سریال اکشن-ترسناک مانند The Last of Us انتظار می‌رود، نویسنده و کارگردان این قسمت، کریگ مازن، اجازه نمی‌دهد پیچیدگی‌های روابط میان شخصیت‌ها بیش از حد ادامه پیدا کند. او خیلی زود فضا را به سوی هیجان و وحشت سوق می‌دهد.

مأموریت جدید الی و دینا برای بررسی افزایش تعداد آلوده‌ها در اطراف جکسون، آن‌ها را به فروشگاهی قدیمی و مخروبه می‌کشاند؛ جایی که جسد تکه‌تکه‌شده یک خرس و بقایای مثله‌شده چند انسان در بیرونش دیده می‌شود.

در این مأموریت، رابطه پرشور و بازیگوشانه میان الی و دینا نمایان‌تر می‌شود. آن‌ها در مسیر، درباره زندگی عاطفی‌شان صحبت می‌کنند. دینا از الی می‌خواهد که از کَت (نوا لامانا)، رهبر گشتشان، برای رقص سال نو دعوت کند.

کمی بعد، هر دو بی‌توجه به دستور کت، وارد فروشگاه می‌شوند تا به شکار آلوده‌ها بروند. با وجود خطر، در حین شنیدن صداهای عجیب و ترسناک موجودات، آن‌ها با شوخی و اشاره‌های بی‌خیالشان، هیچ نشانی از ترس نشان نمی‌دهند.

اما چون با The Last of Us طرف هستیم، چنین بی‌احتیاطی‌هایی بی‌پاسخ نمی‌ماند. پس از اینکه الی و دینا یکی از کلیکرها را می‌کشند، الی ناگهان به طبقه زیرین سقوط می‌کند؛ جایی که با نوع جدیدی از آلوده روبرو می‌شود.

این موجود شبیه یک دختر جوان با شاخک‌هایی گوزن‌مانند است که به نظر نمی‌رسد انتخابی اتفاقی باشد. برخلاف انتظار، این هیولا بلافاصله حمله نمی‌کند و به‌نظر می‌رسد در حال تحلیل موقعیت است.

در نهایت، الی از ناحیه شکم گاز گرفته می‌شود؛ اما چون مصونیت او از ابتلا هنوز یک راز است، وقتی به خانه بازمی‌گردد، پوست اطراف زخم را طوری می‌برد که جای گاز کاملاً مشخص نباشد.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us
نقد فصل دوم سریال The Last of Us

سکانس فروشگاه نقطه اوج بصری و هیجانی این قسمت است؛ با دوز بالای تعلیق و اکشن، درست همان چیزی که این سریال در انجام آن استاد است؛ اما اهمیت این بخش تنها در هیجانش نیست؛ چون کشف این موجودات جهش‌یافته جدید و خشونت وحشیانه‌ای که بیرون از دیوارهای امن جکسون در حال وقوع هستند، بذر نگرانی را در دل مخاطب می‌کارد.

در هر صورت جزئیات کوچک نیز در این سریال به اندازه لحظات پرتنش اهمیت دارند. در پایان قسمت، در رقص سال نو، دینا و الی لحظه‌ای زیبا و عاطفی را با یکدیگر تجربه می‌کنند.

آن‌ها در میانه سالن، یکدیگر را می‌بوسند. این صحنه تداعی‌گر اپیزود فلش‌بک فصل اول با نام Left Behind است؛ زمانی که صورت الی از خوشی و شگفتی برق می‌زد چون فهمیده بود کسی که دوستش دارد، به او علاقه‌مند است.

اما جادوی لحظه خیلی زود فرو می‌ریزد. یکی از حاضرین، با لحنی زننده، اعتراض می‌کند که این رویداد خانوادگی جای چنین ابراز علاقه‌ای نیست. جوئل که همیشه مثل سپری محافظ کنار الی ایستاده، به دفاع از او برمی‌خیزد و مرد معترض را هل می‌دهد؛ اما واکنش الی به‌جای قدردانی، پرخاش است.

این پایان تلخ، باز هم بر شکاف عاطفی میان الی و جوئل مهر تأیید می‌زند؛ شکافی که ریشه در دروغ بزرگ فصل اول دارد و حالا قرار است فصل دوم را شکل دهد.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *