در نقد قسمت پنجم سریال وحشی میپردازیم که به تضاد درونی شخصیتها، تنش سکانس دادگاه و ضعف در شخصیتپردازی برخی نقشها میپردازد.
در قسمت پنجم سریال وحشی با لحنی تیره و اضطرابآلود، بخشی دیگر از نقشهی پنهان ذهن آدمهایی به تصویر کشیده میشود که در میانهی قدرت، جنون، عدالت و فروپاشی ایستادهاند.
هومن سیدی، همانگونه که در آثار پیشینش مانند قورباغه و مغزهای کوچک زنگزده نشان داده بود، از درهمتنیدگی روابط انسانی و خشونت نهفته در دل نهادهای اجتماعی لذت میبرد. در این قسمت نیز، ما با جهانی مواجهایم که در آن حقیقت بیش از آنکه روشن باشد، پشتِ مهِ سنگینِ سوءظن، تناقض و حافظههای زخمی پنهان شده است.
نقد قسمت پنجم سریال وحشی

نقد این قسمت را میتوان از نقطهای آغاز کرد که بسیاری از بینندگان را درگیر کرده است: شخصیتپردازی و اجرای بازیگرانی همچون نگار جواهریان در نقش وکیل. در نگاه اول، شخصیت او نه از لحاظ ظاهری و نه از منظر گفتار و رفتار، با الگوی کلاسیک وکیل تطابق ندارد.
ضعف در طراحی نقش و لحن ادای دیالوگها باعث میشود تماشاگر به سختی بتواند حضور او را به عنوان یک عنصر اثرگذار در روند دادگاه داستان بپذیرد. این خلأ، نه صرفاً به عملکرد بازیگر که بیشتر به عدم پرداخت عمیق شخصیت بازمیگردد. گویا نویسنده شخصیت را تنها برای انجام وظیفهای نمایشی وارد کرده، بدون آنکه ریشههای روانی و سابقهی فردی او را در نظر بگیرد.
همین نقد را میتوان به وکیل متوفی نیز وارد دانست؛ چهرهای جوان که بیشتر شبیه به دانشجوی سال اول حقوق به نظر میرسد تا وکیلی کارآزموده درگیر یک پروندهی جنایی.
با اینحال، وقتی به سکانس دادگاه میرسیم، فضا ناگهان از سردی بازیها فاصله میگیرد و به منطقهای از التهاب و تنش پا میگذارد که ساخت آن، نشان از مهارت قابلتحسین گروه کارگردانی و تدوین دارد
موسیقی استفادهشده در این سکانس، نه تنها بستر عاطفی مخاطب را هدف قرار میدهد، بلکه ساختار روایی اثر را نیز به سطحی بالاتر میبرد. اینجا دادگاه نه یک نهاد حقوقی که صحنهای تئاتری برای نمایش دروغ، تناقض و فروپاشی اعتماد اجتماعی است.
اتهامات بیاساس، شهادتهای متناقض و نگاههایی که بیشتر از آنکه در پی حقیقت باشند، به دنبال فرار از مسئولیتاند، همه و همه تصویری آشنا و تلخ از جامعهای هستند که در آن حقیقت زیر خروارها لایه مصلحت و ترس مدفون شده است.
این دادگاه، همچون استعارهای از دادگاههای ذهنی ما عمل میکند: جایی که هر روز، هر فرد درگیر قضاوتی است که نه شفافیت دارد، نه منصفانه است و نه دانایی را ثابت میکند.
ایران امروز، همانگونه که سکانس دادگاه نشان میدهد، گویا در حال تجربهی یک بازجویی جمعیست؛ بازجویی از حافظه، از وجدان، از گذشته و آینده. این دادگاهها دیگر فقط در ساختمانهای دادگستری برگزار نمیشوند؛ بلکه در رسانهها، خانوادهها و حتی در گفتوگوهای درونی انسان با خودش در جریاناند.
در همین حال، سکانس انفرادی، بهعنوان نقطهی عطف بصری قسمت، شکوهی سینمایی دارد. قابها با دقت و هوشمندی چیده شدهاند؛ نور، صدا و میزانسن همه در خدمت انتقال حسی از انزوا، ترس و تقصیر قرار گرفتهاند.
در دل این سکانس است که ماهیت زندان نه فقط به عنوان مکانی فیزیکی که به مثابه حالتی ذهنی و روانی نمایان میشود. انفرادی، همانجاست که فرد، چهرهی خود را از دست میدهد و در سکوت، به مرزهای فروپاشی نزدیک میشود.

در این فضای تنگ و پرتنش است که نوید، با بازی دقیق و هوشمندانه خود، به عنصری غیرقابل پیشبینی بدل میشود. شخصیت او، برخلاف بسیاری از نقشها که تابع منطق علت و معلولیاند، به گونهای طراحی شده که پیوسته از چارچوب تحلیل منطقی میگریزد.
او نه قهرمان است، نه ضدقهرمان؛ بلکه گرهایست از خشونت، زخمهای کودکی، تردیدهای اخلاقی و تمایل به رهایی. طی سه قسمت اخیر، رفتارهای دلوود از سطح واکنشهای احساسی عبور کرده و به جلوهای از پارادوکس وجودی انسان بدل میشود. داوود در برابر نظامی قرار دارد که هم قربانی آن است و هم در لحظاتی، بازتولیدکنندهی همان خشونت نهادی.
اما شاید مهمترین نقطهی چرخش در این قسمت، آشکار شدن زوایای تازهای از شخصیت داوود باشد. با اینحال، تضاد عمیق در رفتار او زمانی برجستهتر میشود که در پایان قسمت، لنگ آغشته به خون را نگه میدارد. اگرچه انتظار میرود او نیز این نشانهی جرم را از بین ببرد، اما نگهداشتن آن، از داوود چهرهای پیچیدهتر میسازد.
با توجه به روند روایی سریال و پیشبینیهایی که از دل روایت بیرون میزند، به نظر میرسد داوود تا پایان فصل اول که در قسمت هشتم به پایان میرسد، نهایتاً درگیر مجازات میشود.
اگرچه این مجازات شاید در قالب زندان و محاکمه باشد، اما مهمتر از آن، داوود با مجازاتی ذهنی، اخلاقی و وجودی مواجه است. او در مسیر از دست دادن خود قرار گرفته و این روند، بخش مهمی از درام اخلاقی سریال وحشی را شکل میدهد.

در نهایت، میتوان گفت قسمت پنجم سریال، هرچند با ضعفهایی در پرداخت برخی شخصیتها و اجرای بازیگران همراه است، اما در سطحی عمیقتر، موفق به ساخت جهانی شده که در آن خیر و شر، حقیقت و دروغ، عدالت و انتقام، همه به هم تنیدهاند.
جهانِ سریال وحشی، جهانیست که در آن مرزها فرو ریختهاند و تنها چیزی که باقی مانده، تماشای سقوط انسانهاییست که هر یک، بهگونهای، اسیر زیستِ خشونتآمیز و پرتشویش خویشاند.