نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال ریک و مورتی با عنوان «والکیریک»، نگاهی انتقادی به سبک روایت، طنز اجتماعی و اشارههای فرهنگی این قسمت دارد.
با آغاز فصل هشتم ریک و مورتی از شبکه Adult Swim، بینندگان بار دیگر وارد دنیای آشوبزده، پر از پارادوکس و مفاهیم پیچیده این انیمیشن تحسینشده شدند.
حال در دومین قسمت از این فصل با عنوان «Valkyrick» (والکیرک)، فضای سریال اندکی دگرگون شده و انگار نشانههایی از اضطراب و ناپایداری در دل فرم روایی این اپیزود قابل مشاهده است.
در نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال ریک و مورتی ، نگاهی جامع به این قسمت، از روایت و شخصیتها گرفته تا پشتپرده نویسندگی، اشارههای فرهنگی و تفسیر کارگردانی خواهیم انداخت.
نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال ریک و مورتی

طبق روال همیشگی، کمپین تبلیغاتی برای این قسمت نیز با تریلر رسمی دو تصویر و یک پیشنمایش کوتاه همراه بود. نکته قابل توجه اینجاست که تمامی صحنههایی که در تیزرها و ویدیوهای پیشنمایش دیده شد، تنها متعلق به سکانس ابتدایی قسمت بودند؛ موضوعی که بهخودیخود برای طرفداران و منتقدان، زنگ خطر محسوب میشود. چرا که پنهانکاری اینچنینی، گاه به معنای ضعف یا چرخشی نگرانکننده در روند روایی است.
از سوی دیگر، نگرانیها پیرامون وضعیت جسمانی بث فضایی (Space Beth) که از همان تریلر فصل هشتم و سرفههای مشکوکش آغاز شد، اکنون جدیتر به نظر میرسد. با اینکه تصاویر چندانی از او در ادامهی اپیزود ارائه نشده، اما حضور همزمان او با بث اصلی و جری در برخی قابهای رسمی، گمانهزنیها را افزایش داده است.
مروری بر ساختار روایی قسمت دوم
قسمت دوم با محوریت ماجراجویی تازهای از ریک همراه است؛ اما آنطور که شواهد نشان میدهند، این بار ماجرا رنگی از اضطراب و تردید به خود گرفته است.
عنوان قسمت، «Valkyrick» (که بهنوعی بازی با واژه والکری و نام ریک است)، خود بهروشنی اشارهای به جهانهای اسطورهای و مرگ دارد. والکریها در اسطورههای نورس موجوداتی هستند که ارواح جنگجویان مرده را به والهالا میبرند. حال، اگر این عنوان را در نسبت با شخصیت ریک قرار دهیم، شاید با ایدهای از «قهرمان درماندهای که در مرز نابودی و بازآفرینی است» روبهرو باشیم.
سکانس آغازین، بیشتر حالت دیوانهوار و آشنا برای بینندگان دارد. ریک در میانهی مأموریتی خطرناک، در حال اجرای طرحی پیچیده است؛ اما بهمحض پایان این بخش، روایت حالتی تو در تو، سردرگم و آغشته به تأمل پیدا میکند. انگار از پسِ هر کنش، تردیدی است که اجازه نمیدهد هیچ لحظهای کامل و قطعی حس شود.
بث و جری؛ در حاشیه یا در مرکز؟

با اینکه تاکنون تأکید چندانی بر خطوط داستانی بث و جری در تبلیغات فصل هشتم نشده بود، این قسمت با نمایش تصاویری از این زوج، علاقهمندان را به فکر وامیدارد. آیا ما شاهد احیای رابطهای هستیم که در طول فصلهای پیشین بارها از هم پاشیده و بازسازی شده یا اینبار قرار است دگرگونی عمیقتری را از منظر روانشناختی تجربه کنیم؟
نکته قابل تأمل اینجاست که اکنون 2 عدد بث در قاب داستانی سریال بهطور فعال حضور دارند. این دوگانگی، بهویژه در بستر تفکر اگزیستانسیالیستی و مسئلهی «من کیستم؟»، پتانسیل روایی عظیمی دارد که در صورت پرداخت درست، میتواند به یکی از مهمترین خطوط داستانی فصل تبدیل شود.
طنز اجتماعی در سایه انیمیشن South Park
یکی از موضوعاتی که در گفتوگوهای اخیر با دن هارمون، خالق مشترک سریال مطرح شد، نحوه برخورد تیم نویسندگی ریک و مورتی با ارجاعات فرهنگی و موضوعات روز است. هارمون در مصاحبهای با CinemaBlend تأکید کرد که تیم نویسندگان از قاعدهای نانوشته با نام «قانون South Park» پیروی میکنند.
او میگوید:
ما با خودمان میگوییم بیایید وارد بازی South Park نشویم، چون آنها همیشه سریعتر و بهتر از ما این کار را انجام میدهند. اگر موضوعی هست که تنها بهخاطر ترند بودنش مطرح شده، ما آن را کنار میگذاریم.
هارمون به ماجرای پرحاشیهی این روزهای بلیک لایولی و جاستین بالدونی بهعنوان مثال اشاره میکند؛ موضوعی که در زمان پخش سریال ممکن است بیربط و کهنه به نظر برسد.
از اینرو نویسندگان ترجیح میدهند به سراغ موضوعات فرهنگیای بروند که فارغ از زمان، معنا دارند. مثلاً ارجاعاتی همچون لباسهای سریال اسکوئید گیم، قابل فهم و پذیرفتنیاند، چون به جایگاه نمادین در ذهن مخاطب رسیدهاند.
روایت، اضطراب و پتانسیل

نکته مهم دربارهی این قسمت، «والکیرک»، همین فضای تعلیق و ناپایداری است. برخلاف بسیاری از قسمتهای گذشته که روند داستانی واضحتری داشتند، این بار با فضایی روبهرو هستیم که هم روایت و هم مخاطب را در نوعی آشفتگی آگاهانه فرو میبرد.
شاید این یک رویکرد آزمایشی و راهی برای گشودن درهایی تازه در فرم انیمیشنهای بزرگسالانه باشد و شاید هم نشانهای محسوب میشود از چالش درون تیم نویسندگی که هنوز مسیر خود را برای این فصل نیافته است.
در هر حال، این قسمت بستری بود برای تأمل و تحلیل بیشتر و از آنجایی که تنها دومین اپیزود فصل است، باید دید آیا این آشفتگی روایی به سمت انسجامی درونی خواهد رفت یا به شکلی آگاهانه، فصل هشتم را به نوعی بازاندیشی در ساختار بدل میکند.
خوانش فلسفی قسمت دوم
در دنیای دیوانهوار و بیثبات Rick and Morty، هر قسمت آینهای است که جنون انسان مدرن را منعکس میکند و قسمت دوم از فصل 8 نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در این اپیزود، ما شاهد نبردی حماسی میان ریک و بث فضایی با گروفلومایتها هستیم؛ اما آنچه بیش از انفجارها و اکشنهای چشمگیر جلب توجه میکند، غیبت معنادار و رازآلود شخصیت تازهای به نام سیسکو است.
شخصیتی که علیرغم ناآشنا بودنش برای مخاطب، از همان ابتدا اعتماد کامل ریک را با خود دارد؛ اما این اعتماد، مانند بسیاری از باورهای ریک، سرانجام به شوخیای بیرحمانه ختم میشود؛ شوخیای که ریشه در هستیشناسی عمیق جهان ریک و مورتی دارد.
در آغاز اپیزود، ما با جدیتی بیسابقه از سوی ریک روبهرو میشویم. او که معمولاً به همه چیز با دیدی نیهیلیستی نگاه میکند، اینبار با اطمینانی عجیب، بر سر برنامهاش برای شکست دادن دشمنان اصرار میورزد و بخش مهمی از این نقشه، بر دوش فردی قرار دارد که ما او را نمیشناسیم.
این شکاف در روایت که به عمد توسط نویسندگان ایجاد شده، بذر تردید را در دل بیننده میکارد. چرا ریک، این نابغهی بدبین، به بث فضایی چنین اعتماد دارد و چرا ما تا پایان نبرد، هیچ اثری از این فرد نمیبینیم؟
پاسخ این پرسش در صحنهی پس از تیتراژ نهفته است. جایی که سیسکو، با چشمانی وحشتزده، از خواب بیدار میشود و در حالی که به وضوح متوجه میشود مأموریتش را فراموش کرده، با استیصال لباس میپوشد و به معشوقهاش سندی میگوید “یادت میاد اون مرد فضایی که بهم پول داد تا یه کاری رو انجام بدم؟ خب، من اون کار لعنتی رو انجام ندادم!”
این جمله، اگرچه در ظاهر یک شوخی ساده است، اما در عمق خود، شکافی هولناک میان اراده و مسئولیت را نشان میدهد؛ شکافی که شاید بتوان آن را با تراژدی انسان معاصر مقایسه کرد.
در جهانی که همه چیز نسبی است و اخلاق به محاق رفته، مسئولیت به آسانی با لذت شخصی جایگزین میشود. سیسکو نه یک شخصیت شرور، بلکه بازنمایی انسانی است که لذتگرایی و اعتیاد را ترجیح میدهد. پشه فضایی که قرار بود قهرمان باشد، اما در نهایت به حاشیهای کمدی تقلیل مییابد و این دقیقاً همانجاست که Rick and Morty ما را با فلسفهی طنز تاریک خود به چالش میکشد.
آیا طنز راهی برای پذیرش بیمعنایی است یا تلاشی برای پوشاندن حقیقتی هولناکتر؟

در گفتوگوی کوتاه میان سیسکو و سندی، او پس از ابراز پشیمانی، دوباره پیشنهاد مصرف مواد را میپذیرد. این چرخهی بیپایان لذت و سقوط، کنایهای است به دور باطل انسان امروز. انسانی که میان آرمان و ارضاء، همواره دومی را انتخاب میکند؛ حتی به قیمت فروپاشی خویشتن.
مهمتر از خود شوخی، نحوهی روایت آن در ساختار داستانی است. انتخاب صحنه پایانی برای نمایش حقیقت سیسکو، نشان میدهد که سازندگان بهجای آنکه قهرمان را در متن روایت وارد کنند، او را به حاشیهای تمسخرآمیز میفرستند.
در اینجا نه فقط سیسکو، بلکه خود اعتماد، از اعتبار ساقط میشود. ما با جهانبینیای مواجه هستیم که در آن حتی بزرگترین ذهن کهکشان هم ممکن است فریب بخورد؛ چرا که پایههای اعتماد، بر شنهای روانی چون فراموشی و اعتیاد بنا شده است.
ریک که معمولاً به هیچکس اعتماد نمیکند، اینبار قربانی امیدی واهی میشود؛ امیدی که بیش از آنکه ناشی از اعتماد واقعی باشد، شاید بازتابی از خلأی درونی اوست.
این جنبه از داستان، ریک را نهتنها بهعنوان دانشمندی مغرور، بلکه بهمثابه انسانی تنها به تصویر میکشد که در ورای همهی عقلانیتش، به دنبال کسی برای تکیه کردن میگردد و در جهانی که همه چیز فروپاشیده، شاید این نیاز به اعتماد، بزرگترین ضعف او باشد.
اما پایانبندی این روایت، صرفاً با افشای حقیقت سیسکو تمام نمیشود. برعکس، این پایانبندی، سرآغازی است برای نوعی شوخی درونی با خود سریال؛ زیرا اگر ریک یکبار دیگر به سیسکو اعتماد کند و همان فاجعه دوباره تکرار شود، به نظر نمیرسد که بیننده غافلگیر شود.
برعکس، ما در جهانی زیست میکنیم که تکرار بیپایان اشتباهات، بخشی از هویت ما شده است. همانطور که نیچه در ایدهی بازگشت جاودانهاش میگوید:
آیا حاضری زندگیات را بارها و بارها به همین شکل تکرار کنی؟
Rick and Morty همواره با ارجاعات فلسفی و نگاه نیهیلیستی خود شناخته میشود؛ اما در فصل هشتم، بهویژه در اپیزود «Valkyrick»، شاهد گذر از طنز ساده به تحلیل روانشناسانهی شخصیتها هستیم.
اینکه چرا سیسکو به مأموریت نیامد، صرفاً یک شوخی نیست، بلکه آینهای در برابر ریک و در برابر ما است. آیا ما هم در لحظهای که باید حضور میداشتیم، غایب بودیم؟ آیا ما هم به بهانهی «فراموشی»، از مسئولیت شانه خالی کردهایم و از همه مهمتر، آیا انسان مدرن دیگر توان انجام مأموریتهای اخلاقی را دارد؟
Rick and Morty، با همین شوخیهای بهظاهر ساده، جهان را نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که ما از دیدنش میگریزیم، پیش چشمانمان میگذارد. و شاید بزرگترین حقیقت، این است که ما، مثل ریک، در اعماق خود هنوز به آدمهایی مثل سیسکو امید داریم؛ حتی اگر بارها ما را ناامید کرده باشند.
نتیجهگیری

همانطور که پیش از این در نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال ریک و مورتی اشاره کردیم، این قسمت با عنوان والکریک نهتنها دنبالهای بر ماجراجوییهای آشنای ریک و مورتی است، بلکه نویددهندهی پیچیدگیهای عمیقتری در داستانپردازی، رویکردهای فرهنگی و روانشناختی شخصیتهاست.
اگرچه اضطراب و نگرانیهایی در نحوه اجرای این قسمت دیده میشود، اما نمیتوان منکر آن شد که همین عوامل، سریال را از سقوط به ورطهی تکرار نجات میدهد. در نهایت، تنها زمان نشان خواهد داد که آیا فصل هشتم میتواند میراث درخشان خود را ادامه دهد یا خیر.
نظر شما دربارهی نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال ریک و مورتی چیست؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار در میان بگذارید.