در اینجا نقد فیلم با هم ، اثری متفاوت از مایکل شنکس که میان وحشت جسمانی، کمدی سیاه و روابط انسانی میخواهد تغییری ایجاد کند را میخوانید.
فیلم با هم (Together) ساختهی مایکل شنکس در نخستین تجربه کارگردانیاش، ترکیبی جسورانه از کمدی سیاه، وحشت بدنی و ماورایی است.
این اثر با حضور زوج واقعی دیو فرانکو و آلیسون بری، قصهی زوجی را روایت میکند که پس از مهاجرت به حومه شهر، با نیرویی ناشناخته روبهرو میشوند؛ نیرویی که دگرگونیهای هولناک و غیرقابلکنترلی را در جسم و روان آنها رقم میزند.
فیلم در جشنواره ساندنس ۲۰۲۵ به نمایش درآمد و با اکران جهانیاش توسط نئون در آمریکا و در استرالیا، واکنشهای مثبت منتقدان را در نقد فیلم Together به همراه داشت. استقبال از با هم تا امروز آن را به فروش ۲۸ میلیون دلاری رسانده است.
در حالیکه منتقدان بهشدت کیفیت اثر را ستودهاند و امتیازهای بالایی در راتن تومیتوز (90% نقد مثبت) و متاکریتیک (75 از 100) به آن دادهاند، تماشاگران در نظرسنجی CinemaScore نمره متوسطی معادل C+ را ثبت کردهاند؛ شکافی معنادار میان درک حرفهایها و مخاطبان عام که خود به جذابیت نقد و بررسی این فیلم میافزاید.
نقد فیلم با هم

فیلم با هم (Together) ساختهی مایکل شنکس در نخستین تجربهی کارگردانیاش، همانگونه که در نخستین نمایش خود در جشنواره ساندنس ۲۰۲۵ نشان داد، در امتداد ژانر وحشت بدنی (Body Horror) گامی تازه و البته بیپروا برمیدارد.
فیلم با حضور دو بازیگر و زوج واقعی زندگی، آلیسون بری و دیو فرانکو، روایتی از یک رابطهی زناشویی در حال فرسایش است؛ رابطهای که در دل خود هم عشق و هم دوزخی از وابستگی را پرورده است.
آنچه شنکس بر پرده میآورد، بیش از یک داستان سادهی دگرگونی جسمانی محسوب میشود. این اثر را میتوان استعارهای فلسفی از همزیستی انسانی، بحران هموابستگی و شکنندگی مرزهای فردیت دانست.
ریشههای فلسفی و هستیشناختی وحشت
فیلم از همان آغاز با ترکیب بدیع کمدی رمانتیک تلخ و وحشت لاوکرفتی ما را به قلمروی میکشاند که در آن خنده و وحشت دیگر متضاد نیستند، بلکه دو روی یک سکهاند. رابطه میلی و تیم، پس از ده سال زندگی مشترک، به مرحلهای رسیده که در آن دیگر نه شور و نه استقلال فردی معنا دارد.
آنچه در رابطه آنها باقی مانده نوعی «همزیستی انگلمانند»، وضعیتی که از منظر فلسفه اگزیستانسیالیست میتوان آن را همان وضعیت «بودن-با-دیگری» دانست که هایدگر در هستی و زمان بر آن تأکید میکرد است. حضور دیگری نه تنها شرط امکان وجود فرد است، بلکه میتواند به تهدیدی برای آزادی و اصالت او بدل شود.
شنکس این بحران فلسفی را به شکلی عینی و جسمانی تصویر میکند. در واقع وحشت بدنی فیلم چیزی جز استعاره عریانشده وابستگی نیست. بدنهایی که به شکلی بیمارگونه به هم کشیده میشوند و از هم جدا نمیشوند، همان وضعیت روحی و روانی زوجهایی است که سالها در تله همزیستی ناسالم گرفتار ماندهاند. اینجا وحشت محصول «بیگانگی درونی» است؛ نیرویی که از درون رابطه سر برمیآورد.
روایت و تنش میان کمدی و ترس

فیلم با هم در عین حال که تماشاگر را با لحظاتی از خنده عصبی و طنز سیاه مواجه میکند، پیوسته یادآور میشود که این خندهها چیزی جز پوششی بر هولناکترین حقیقت وجودی، یعنی ناتوانی از جدایی نیستند.
در یک صحنه کلیدی، تیم از سقف خانه یک «موش پادشاه» (Rat King)، موجودی که از درهمتنیدگی چندین موش شکل گرفته است، پیدا میکند. این تصویر آشکارا نمادی از همان وضعیت است؛ موجوداتی که از شدت همزیستی دیگر امکان رهایی ندارند و در مرز میان زندگی و مرگ، فردیتشان را از دست دادهاند.
کمدی سیاه فیلم دقیقاً در همین تضاد شکل میگیرد؛ جایی که دیالوگهای شوخطبعانه و بازیهای سبکسرانهی زوج، با صحنههای مشمئزکننده تغییرات جسمی ترکیب میشود. این ترکیب نشان میدهد که طنز و وحشت همپیمانان فلسفی و هر دو به دنبال افشای حقیقتی تلخ دربارهی زندگی انسان هستند.
رابطهی زوجین به مثابه استعارهای لاوکرفتی
شنکس به وضوح از جهانبینی لاوکرفت الهام میگیرد. نیرویی که در اعماق جنگل و در دل غار کمین کرده است، همان «دیگریِ کیهانی» محسوب میشود؛ نیرویی که فراتر از درک انسانی است و در نهایت فرد را به تسلیم وامیدارد؛ اما تفاوت اساسی فیلم با آثار کلاسیک لاوکرفت در این است که «وحشت کیهانی» در «با هم» نه از فضای بیکران کیهان، بلکه از مرزهای یک رابطه انسانی سر برمیآورد. نیروی بیگانه در اینجا چیزی جز صورتمادییافته هموابستگی نیست.
وقتی میلی و تیم در غار گرفتار میشوند، این غار دیگر تنها یک مکان فیزیکی نیست؛ نمادی از ناخودآگاه جمعی رابطه آنها است. به تعبیر روانکاوی لاکانی، غار همان «امر واقع» محسوب میشود که فراتر از زبان و بازنمایی قرار دارد و تنها از طریق بدن تجربه میشود. دگرگونیهای جسمی زوج، دقیقاً بر همین مبنا رخ میدهد که بدن به رسانهای برای بیان چیزی بدل میشود که کلمات قادر به بیان آن نیستند.
بازیگری و شیمی واقعی بری و فرانکو
آنچه فیلم را از سقوط در دام یک تجربه صرفاً فرمولیک نجات میدهد، بازی درخشان و هماهنگ آلیسون بری و دیو فرانکو است. آنها با استفاده از رابطه واقعیشان، لایهای از اصالت و واقعگرایی را به فیلم تزریق میکنند. در صحنههایی که به هم نزدیک میشود، میتوان همزمان نوعی اعتماد و آشنایی عمیق را حس کرد که از زندگی واقعیشان سرچشمه میگیرد.
این شیمی واقعی، به زبان فلسفی، همان چیزی است که «باورپذیری اگزیستانسیال» نامیده میشود؛ یعنی توانایی یک اثر برای بازنمایی حقیقت زیستن، حتی اگر آن حقیقت در قالبی فراواقعی یا وحشتناک به نمایش درآید.
محدودیتها و کاستیهای روایی
با وجود تمام جذابیتها، فیلم در لایههای روایی خود گاهی دچار شتابزدگی است. نشانهها و نمادها بیش از حد مستقیماند و به جای دعوت مخاطب به تأمل، او را در مسیری از پیش ترسیمشده هدایت میکنند.
مثلاً همان صحنه پادشاه موش یا دیالوگهای دوپهلو دربارهی ناتوانی تیم از رهایی، بیش از حد آشکار و بدون ابهام هستند. این امر باعث میشود که فیلم از ظرافت فلسفی فاصله بگیرد و بهسوی نوعی «تصریح بیش از اندازه» میل کند.
همچنین رگههای لاوکرفتی فیلم – اشارات به نیروهای کیهانی و لحظاتی که میتوانستند جهان داستانی را گسترش دهند – در سطح روایت باقی میمانند و بیشتر بهانهای برای استعارهی هموابستگیاند.
شنکس ترجیح داده است وحشت کیهانی را در سایه نگه دارد و تمرکزش را بر بحران روانی زوج بگذارد. این انتخاب از یکسو هوشمندانه است، چرا که انسجام تماتیک فیلم را حفظ میکند؛ اما از سوی دیگر بخشی از ظرفیتهای ژانر وحشت کیهانی را بلااستفاده میگذارد.
بدن به مثابه میدان نبرد فلسفی

شاید مهمترین جنبه فیلم در بعد فلسفیاش، تأکید بر بدن به عنوان صحنهی اصلی نزاع باشد. اگر در فلسفهی مدرن، بدن اغلب به عنوان واسطهای برای تجربه جهان مطرح میشود، در با هم بدن به خودی خود بدل به میدان جنگی میشود که در آن فردیت و همزیستی درگیر میشوند.
بدنهای میلی و تیم دیگر به معنای سنتی «مالکیت فردی» تعلق ندارند؛ مرزهایشان در حال فروپاشی است و این فروپاشی هولناک تلفی میشود. فیلم با هوشمندی نشان میدهد که چگونه بدن میتواند همزمان بستر رهایی و زندان باشد. این نگاه یادآور فلسفه میشل فوکوست که بدن را عرصهای برای قدرت، کنترل و مقاومت میدانست.
جمعبندی و نمرهدهی
در نهایت فیلم با هم اثری است که میتوان آن را هوشمندانه نامید. شنکس در نخستین تجربه کارگردانیاش نشان داد که توانایی خلق ریتم، ترکیب ژانرها و بهرهگیری از بازیگرانش را دارد.
هرچند فیلم از برخی نظرها میتوانست ژرفتر و مبهمتر باشد، اما در نهایت تجربهای مفرح، تکاندهنده و فلسفی است؛ تجربهای که بهخوبی نشان میدهد وحشت بدنی میتواند فراتر از شوک و انزجار، به عرصهای برای تأمل دربارهی ماهیت رابطه انسانی بدل شود.
فیلم با هم نه صرفاً داستانی درباره یک زوج درگیر بحران، بلکه استعارهای دربارهی وضعیت انسان مدرن، موجودی که میان نیاز به دیگری و هراس از ازدستدادن فردیت خویش گرفتار است است.
وبسایت فیگار به این فیلم نمره 9 از 10 را میدهد.
نظر شما دربارهی مطلب نقد فیلم با هم چه بود؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.nbsp;