نقد فیلم یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا روایتی از تقابل خیال و واقعیت را نشان میدهد. این اثر سفری شاعرانه در مرز میان عشق و فلسفهی زیستن است.
فیلم یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا (A Big Bold Beautiful Journey) اثری آمریکایی در ژانر فانتزی عاشقانه است که در سال ۲۰۲۵ به کارگردانی کوگونادا و نویسندگی ست ریس ساخته شده است.
این فیلم با بازی مارگو رابی، کالین فارل، کوین کلاین و فیبی والر-بریج، تلاشی برای تلفیق درامی دروننگر با خیالپردازیهای مفهومی درباره معنای زندگی و عشق است.
نخستین نمایش فیلم در 17 سپتامبر 2025 (26 شهریور 1404) در فیلیپین برگزار شد و دو روز بعد، توسط کمپانی سونی پیکچرز در ایالات متحده اکران عمومی یافت. با این وجود واکنش منتقدان به اثر، چندان درخشان نبود. پیت هموند از مجله Deadline، فیلم را ترکیبی ناهماهنگ از درام تأملبرانگیز و فانتزی پرمفهوم توصیف کرده و از ریتم کند و گفتوگوهای طولانی آن انتقاد میکند.
نقد فیلم یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا

در وبسایت راتن تومیتوز، تنها ۳۷ درصد از ۱۷۸ نقد منتشرشده مثبت ارزیابی شدهاند و اجماع منتقدان در نقد فیلم A Big Bold Beautiful Journey چنین بیان میکند که:
فیلم بیش از اندازه جدی است تا بتوان از ایدهی بلندپروازانهاش لذت برد و در عین حال بیش از حد احساسی است تا مضامین نوستالژیکش طنین بیابد.
همچنین در متاکریتیک نمره ۴۳ از ۱۰۰ برای آن ثبت شده است که نشان از واکنش متوسط دارد. تماشاگران نیز در نظرسنجی CinemaScore به فیلم نمرهی B- دادهاند و تنها ۴۴ درصد از مخاطبان PostTrak آن را قابلتوصیه دانستهاند.
کوگونادا همواره از آن دسته فیلمسازانی است که سینما را به مثابه زبان فلسفه، زبانی برای اندیشیدن به زمان، حافظه و تنهایی میبیند. از همان Columbus تا After Yang، او جهانهایی را خلق کرد که در سکوت و هندسه، میان فاصلهی انسان و جهانش تأمل میکردند؛ اما مسیر او در سالهای اخیر، با تجربهی ناخوشایند همکاری با کمپانی دیزنی و کارگردانی چند اپیزود از سریال لغوشده The Acolyte، به انحرافی صنعتی کشیده شد.
با این همه، فیلم یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا (A Big Bold Beautiful Journey) بازگشتِ محتاطانه او به قلمرو سینمای مؤلف است؛ بازگشتی از دل انبوه زرقوبرق تجاری به تأملی انسانی در باب عشق، پشیمانی و گذر زمان.
فیلم در ظاهر، یک اثر فانتزی عاشقانه است؛ اما در عمق خود، روایتی از بازیافت هویت در میان ویرانههای خاطره است. کوگونادا در این اثر، با تکیه بر فیلمنامه ست ریس، دست به تجربهای میزند که میان تجاری بودن و شاعرانه بودن معلق است؛ تجربهای که گرچه از لغزش و خامی بینصیب نیست، اما در لحظات اوج خود، به نوعی خلوص سینمایی دست مییابد که کمتر در آثار معاصر هالیوود دیده میشود.
داستان فیلم پیرامون دو انسان تنها، دیوید (کالین فارل) و سارا (مارگو رابی) شکل میگیرد که در یک عروسی با یکدیگر آشنا میشوند و بهطور تصادفی تصمیم میگیرند سفری غیرمنتظره را آغاز کنند؛ سفری که همانطور که از عنوان فیلم برمیآید، قرار است «بزرگ، جسورانه و زیبا» باشد، اما در بطن خود، به کاوشی تلخ در گذشتهی آنان بدل میشود.
آنچه در ظاهر بهعنوان یک سفر جادهای عاشقانه آغاز میشود، بهتدریج بهسمت سفری در ذهن و حافظهی دو انسان آسیبدیده میرود. آنها از طریق اتومبیلی از برند منقرضشدهی Saturn که گویی خود استعارهای از فناپذیری و زوال است، وارد قلمرویی از گذشته میشوند که میان واقعیت و خیال در نوسان است.
در این مسیر، کوگونادا از زمان بهمثابه حلقهای از تکرار و پشیمانی استفاده میکند که نوعی بازگشت ابدی نیچهوار است؛ جایی که رستگاری تنها در پذیرشِ رنجِ گذشته ممکن میشود.
با این وجود، رابطهی میان دیوید و سارا، اگرچه به لحاظ شیمی میان دو بازیگر بهطرز چشمگیری طبیعی است، در نوشتار خود از نوعی بیگانگی زبانی رنج میبرد. دیالوگها در بخشهایی از فیلم به طرز عجیبی مصنوعیاند؛ انگار بلکه سایههایی از خاطره در حال گفتوگو با یکدیگر هستند. این بیگانگی را میتوان آگاهانه دانست، چراکه کوگونادا در سراسر فیلم، بر فاصله میان انسان و زبان تأکید دارد؛ اینکه چگونه واژهها دیگر نمیتوانند وزن احساس را حمل کنند.

کوگونادا، شاعرِ سکوت و هندسه، درون دستگاهی گرفتار است که از او میخواهد فریاد بزند. حضور پررنگ تبلیغات تجاری، از جمله صحنه تکرارشونده گفتوگوی عاشقانه شخصیتها در رستوران برگر کینگ، به شکلی طنزآلود به فروپاشی معنا میانجامد.
در جهانی که شخصیتها در جستوجوی معنا هستند، خودِ فیلم ناخواسته به بازنمایی بیمعنایی بدل میشود. این همان تناقض بنیادین سینمای معاصر است که کوگونادا، خواسته یا ناخواسته، در دل آن گرفتار میشود و آن هم این است که چگونه میتوان از اصالت سخن گفت در جهانی که تصویر حتی قبل از تولدش فروخته شده است؟
با این وجود، کارگردان در پس این لایه بازاری، هنوز ردپای نگاه فلسفی خود را حفظ میکند. رنگها، قابها و میزانسنهای فیلم، همچنان همان وسواس هندسی آشنای او را دارند. فیلم واجد تصاویری است که گاه یادآور نقاشیهای امپرسیونیستی هستند؛ تصاویری که در عین نرمی، زخمخوردهاند.
در نیمه دوم فیلم، کوگونادا با شکستن مرز میان سینما و تئاتر، مخاطب را وارد سطحی متافیزیکی از روایت میکند. در صحنهای تأثیرگذار، دیوید و سارا از دل صحنه سینمایی به روی یک صحنهی تئاتر واقعی پا میگذارند و احساسات خود را عریان بیان میکنند. در اینجا، فیلم به چیزی فراتر از داستانی عاشقانه بدل میشود؛ به لحظهای از اعتراف، جایی که شخصیتها (و شاید خودِ فیلمساز) میپذیرند که واقعیت، تنها در لحظهای عریان و بیواسطه ممکن است.
این صحنه نشان میدهد که انسان چگونه در مواجهه با مصنوع، به حقیقت وجودی خود پی میبرد؛ اما اینبار مواجهه با خودِ انسان است. فیلم از ما میخواهد گذشته را از طریق تماشای دوبارهی درد بازسازی کنیم.

در پایان، یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا را میتوان اثری دانست که میان فلسفه و احساس سرگردان میشود. فیلم، با همهی ضعفهای روایی و لغزشهای احساسیاش، واجد روحی است که در سینمای امروز آن را نمیبینیم؛ روحی که هنوز به قدرت تصویر برای ترمیم زخمهای انسان باور دارد.
کوگونادا، حتی در شکست، صادق است. فیلمش شاید گاه به ورطه سانتیمانتالیسم بیفتد، اما در پس آن، تمنایی عمیق برای معنا نهفته است؛ تمنایی که از دل تضاد میان فرم و محتوا، صنعت و اندیشه، زاده میشود.
در نهایت، اگر The Acolyte نمایانگر سقوط کوگونادا در دام صنعت بود، A Big Bold Beautiful Journey تلاشی است برای برخاستن از میان خاکستر آن شکست؛ فیلمی ناقص اما ضروری که میخواهد یادمان بیاورد سینما هنوز میتواند عرصهی رستگاری باشد.
وبسایت فیگار به این فیلم نمره 7 از 10 را میدهد.
نظر شما دربارهی نقد فیلم یک ماجراجویی بزرگ جسورانه زیبا چیست؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار در میان بگذارید.