همنواز

نقد و بررسی فصل دوم سریال خاندان اژدها (House of the Dragon)

بالاخره پس از مدت‌های زیادی انتظار، فصل دوم مورد انتظارترین سریال 2024 منتشر شد و در نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها ، به تحلیل آن خواهیم پرداخت.

قسمت ابتدایی فصل دوم سریال خاندان اژدها که اسپین‌آف سریال بازی تاج و تخت است و بر محور خاندان تارگرین می‌چرخد، روز 16 جولای (28 خرداد 1403) از شبکه اچ‌بی‌او منتشر شد.

این فصل، با خود یک جنگ داخلی به همراه می‌آورد که وعده می‌دهد، هفت اقلیم را در نبرد برای تصاحب تخت آهنین، از هم جدا کند.


ادامه مطلب در ادامه

بیشتر بخوانید:

دانلود فصل دوم سریال خاندان اژدها (House of the Dragon) با زیرنویس فارسی ؛ قسمت اول


فصل جدید، داستان را از جایی که فصل اول رها کرد ادامه می‌دهد و ماجرای نبرد بین دو گروه متخاصم از خاندان تارگرین را نشان می‌دهد. این دو گروه به رهبری شاه «ایگان دوم» و ملکه «رینیرا» در تلاش برای کنترل وستروس هستند. با توجه به داستان جذاب و گیرا فصل اول، اینجا هستیم تا به نقد فصل دوم House of the Dragon بپردازیم.

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

با استفاده از لیست زیر می‌توانید به بخش مورد نظر خود در نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها مراجعه کنید:

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

همانطور که طرفداران بازی تاج و تخت می‌دانند، نتیجه نهایی این جنگ اژدها علیه اژدها و خویشاوند علیه خویشاوند، سرانجام به پایان حکومت تارگرین‌ها منجر می‌شود؛ اما اینکه چطور به اینجا رسیدند، چیزی است که هنوز باید از طریق روایت داستانی فوق‌العاده تاریک و انفجاری شاهدش باشیم و سپس به نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها بپردازیم.

نقد قسمت اول

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

فصل دوم سریال، با نمایی زیبا از وینترفل آغاز می‌شود. این قاب، نمایی بود که طرفداران سریال بازی تاج و تخت بسیار منتظر دیدن آن بودند و انتظار آن را می‌کشیدند. تصویربرداری زیبا و موسیقی حماسی این سکانس، دقیقاً ما را آماده دیدن سریال می‌کند.

دیالوگ‌های «کریگان استارک»، درباره مردانی که جان خود را دست گرفته‌اند و در دیوار شمالی برای محافظت از وستروس می‌جنگند، شندینی است. در ادامه، پسر بزرگ «رینیرا» را می‌بینیم که برای جمع کردن لشکر و گسترده کردن تیم سیاه، به شمال رفته تا از لرد استارک‌ها، درخواست نیرو کند.

این سکانس با تصویربرداری عجیب پرتره مانند که چند سالی است در بین آثار فانتری دیده می‌شود، پیش می‌رود و در نهایت، «کریگان استارک» نیروهای کهنه‌کار خود را به تیم سیاه می‌سپرد.

در سکانس بعد، مقداری افت دیالوگ را شاهد هستیم و طرفداران سریال و رمان، این را به خوبی متوجه می‌شوند. «دیمون»، هنوز هم سعی دارد تا با کله‌شقی‌های خود، به سمت پایتخت حرکت کند و «ایموند» را بکشد. او از «رینیس» می‌خواهد که با او به آنجا برود و آن‌ها «ایموند» را خودسرانه به قتل برسانند. کمترین دیالوگ‌ها در این قسمت بین این دو نفر رد و بدل می‌شود و کاملاً ناآگاهانه از اینکه «ایموند» سوار بر چه اژدهای قدرتمندی است، «رینیس» و «دیمون» در قکر قتل او هستند.

پس از آن، شاهد تصویری از «کورلیس ولاریون» هستیم که نشان داده می‌شود که حالا پیر و فرسوده است. او کارایی قبلی و حس جنگنده‌ای خود را از دست داده و این سکانس صرفاٌ برای مشخص کردن سرنوشت او فیلمبرداری شده که ما با آن مواجه می‌شویم.

پس از 12 دقیقه آشنایی با تیم سیاه، حالا کارگردان می‌خواهد به پایتخت برود و تیم سبز را به مخاطب نشان دهد. آغاز این برداشت، با یک پلان نصفه و نیمه از حضور «ویگار» آغاز می‌شود و در نهایت به «ایگان» می‌رسد.

او همچنان شلخته است. بچه‌هایش به دنیا آمده‌اند و او نگرانی‌هایی از بابت کودک بزرگ‌ترش دارد. دومین نکته مثبت این قسمت، بازی خوب «تام گلین کارنی» در نقش «ایگان» محسویب می‌شود که گویا با شخصیت‌اش اُخت گرفته و حالا او را شناخته است.

تصویربرداری پرتره سریال، اندکی در ادامه بیننده را اذیت می‌کند و لحظاتی به قدری زیاد می‌شود که نمی‌توان آن را نحمل کرد. در فصل دوم، «آلیسنت» و «کریستون کول» با هم هستند و این دقیقاً چیزی بود که همه ما منتظر آن بودیم.

کارگردان همچنان سعی دارد تا با دیالوگ‌های خیلی کوتاه، داستان‌سرایی را مخفی نگه دارد، اما این کار به بدترین شکل ممکن، به سکانس احساسی این دو نفر ضربه می‌زند. گویا نویسندگان سریال دیالوگ‌نویسی بلد نیستند و هر موقه که کم میاورند، سعی می‌کنند تا با وارد کردن موسیقی متن در آن سکانس، احساسات را نشان دهند.

این کمبود احساسات، جایی به سریال ضربه وارد می‌کند که «رینیرا» با بال اژدها و لباس پسرش مواجه می‌شود. رد شدن سریع از برخی از این سکانس‌ها، در فصل ابتدایی نیز زیاد بود و امیدوار بودیم که سازندگان در فصل 2 این را رعات کنند که این اتفاق رخ نداد.

سکانس پایانی این قسمت نیز آن تنش و هیجان مربوط را نداشت. در کتاب، طی این مدت اتفاقات احساسی و دراماتیکی رقم می‌خورد، اما در این قسمت نمی‌توانیم آن لحظه‌ای که ما را به انتظار قسمت بعدی بنشاند، برسیم.

نقد قسمت دوم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

قسمت دوم، دقیقا یک ساعت پس از پایان قسمت ابتدایی آغاز شد. حالا پایتخت پر از آشوب است و تمام افراد گارد پادشاهی (به جز اوتو های‌تاور)، عصبانی هستند. همانند قسمت اول فصل دوم سریال خاندان اژدها نیز بیشتر به سیاست بازی و مقدمه‌چینی برای جنگ اژدهایان می‌پردازد و با خشونت عجیبی در انتهای خودش به پایان می‌رسد.

بیایید از انتهای قسمت شروع کنیم؛ چرا که مطمئناً این همان لحظه‌ای است که بعد از پخش قسمت دوم، همه در مورد آن صحبت خواهند کرد. مبارزه تا پای مرگ «آریک» (لوک تیتنسور) و «اریک» (الیوت تیتنسور) به طرز شگفت‌انگیزی خوب پیش رفت و این تا حد زیادی به انتخاب عالی و بی‌نقص این دو شوالیه که در واقعیت نیز دوقلو هستند، باز می‌گردد.

در کتاب آتش و خون، ما شاهد سکانس احساسی‌تری نسبت به سریال هستیم؛ اما همانطور که در این سکانس نیز پیش رفت، نمی‌توان ایرادی از آن گرفت. این صحنه خشونت‌آمیز، برخلاف صحنه‌ی دلخراش قتل کودک در قسمت قبل، لذت‌بخش‌تر بود.

کارگیل‌ها هر دو شوالیه گارد سلطنتی پادشاه قبلی در زمان پادشاهی «ویسریس اول» (پدی کانسیدین) بودند؛ اما زمانی که خاندان های‌تاور در پایان فصل گذشته کودتای خود را انجام دادند، این دو برادر هر کدام از ملکه‌های متفاوتی حمایت کردند. هر دو شوالیه، سوگند یاد کرده بودند و همین اختلاف جناح بین این دو نفر، سکانس پایانی را جذاب‌تر کرد.

«اریک» که از «ایگان» ناامید شده بود، از گارد شاهنشاهی فرار کرد و به دراگون‌استون رفت و با تعهد به «رنیرا»، به یکی از گاردهای سلطنتی او تبدیل شد. «آریک» اما در پایتخت ماند. در این فیمت از سریال، داستان دقیقاً مانند کتاب پیش رفت «کریستون کول» پس از جر و بحثی کوتاه با «آریک»، سعی کرد او را متقاعد کند که در نقش برادرش ظاهر شود و به دراگون‌استون برود.

صرف نظر از اینکه «کریستون کول» نیز مانند «ایگان» صرفاً به دنبال انتقام است، باعث می‌شود دست به کارهای احمقانه بزند و اختلاف نظر این دو با «اوتو های‌تاور»، باعث کنار‌گذاشته‌شدن «اوتو» از دست پادشاه شد.

در بخش دیگری از این قسمت، شاهد رژه عزاداری هستیم که برای پسر از دست رفته «ایگان» بود. «اوتو های‌تاور» فکر می‌کرد با به نمایش گذاشتن علنی جسد شاهزاده در رژه‌ای که تقریباً به طرز وحشتناکی پیش می‌رفت، همدردی مردم عادی را جلب کند. این نقشه‌ای است که تقریباً جواب می‌دهد تا اینکه، «ایگان» دستوری صادر می‌کند تا تمام موش‌گیرها را در بیرون رد کیپ آویزان کنند.

این سکانس در کتاب روایت نشده و ما دقیقاً نمی‌دانیم که چه بر سر شخصیت پنیر می‌آید. یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های سریال نسبت به کتاب آتش و خون، دقیقاً در همین لحظه نمایان می‌شود. عصبانیت قدرت حاکم و به دنبال آن، به دار آویختن انسان‌های بی‌گناه که با سکانس جیغ و فریاد پدر و مادرهایشان تکمیل می‌شود.

پس از این سکانس، شاهد هنرنمایی بی نقص بازیگر «اوتو های‌تاور» هستیم و عصبانیت او در این اقدام، واقعاً باورنکردنی است. اکت‌هایی که او به خود می‌گیرد، باعث می‌شود تا بیشتر از گذشته، مخاطب از او متنفر باشد.

«اوتو» با ناامیدی از بی‌پروایی نوه‌اش (که اصلاً تعجب‌آور نیست) عازم های‌تاور می‌شود. پس از این اتفاق، ممکن است شاهد به قدرت رسیدن «لاریس استرانگ» نیز در قسمت‌های بعدی باشیم.

در دراگون‌استون، «رنیرا» از عمو و همسرش، «دیمون» (متیو اسمیت)، به خاطر نقشی که در مرگ شاهزاده بازی کرده است. جر‌ و بحث آن‌ها در این خصوص، یکی از جذاب‌ترین سکانس‌های قسمت دوم را رقم می‌زند. بازیگری «اما دارسی» و «مت اسمیت» در این نقش زیباست و مخاطب را انگشت به دهان باقی می‌گذارد.

در دیگر سکانس‌های قسمت دوم سریال، صحنه‌های متعددی را با «آلین هال» (ابوبکر سلیم) و برادرش «آدام» (کلینتون لیبرتی) را در خارج از دربار قدرت مشاهده می‌کنیم. ما همچنین شاهد تنگناهای «هیو هامر» آهنگر (کیران بیو) هستیم که بدون پول و با یک دختر بیمار دست و پنجه نرم می‌کند. در این مرحله، ما فقط با این شخصیت‌ها آشنا می‌شویم. و گویا قسمت دوم سعی دارد که عجله نداشته باشد و بی‌گدار به آب نزند.

در مجموع، این قسمت تا حدی کندتر از تمام قسمت‌های این سریال پیش رفت که همین امر، مخاطب را یاد برخی از قسمت‌های سریال بازی تاج و تخت می‌اندازد. سریال همچنان در آستانه جنگ قرار دارد و حدس می‌زنیم که وقتی به آنجا برسد و همه نبردهای آسمانی و زمینی آغاز شود، اوضاع بسیار خونین‌تر و دیوانه کننده‌تر خواهد شد.

این قسمت، باعث شد تا مخاطبان بیشتر با شخصیت‌های مختلفی از جمله «ایگان»، «رینیرا»، «ایموند»، «اوتو»، «آلیسنت» و یا حتی دو شوالیه کارگیل برقرار کنند.

نقد قسمت سوم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

قسمت سوم خاندان اژدها، با یک دشمنی قدیمی شروع می‌شود. گروهی از براکن‌ها و گروهی از بلک‌وودها بر سر مرز زمین‌هایشان بحث می‌کنند. یک طرف به «آرین تارگرین» و طرف دیگر به «ایگان» وفادار هستند. به نظر می‌رسد تنها دلیلی که آن‌ها از طرف‌های مختلف حمایت می‌کنند، کینه‌ای است که از همدیگر دارند.

این مشاجره کوچک با هل دادن به پایان می‌رسد. یک جوان شمشیرش را بیرون می‌کشد و سپس صحنه کات می‌خورد و همان میدان تا جایی که چشم کار می‌کند، پر از اجساد هر دو خاندان است؛ بنابراین بالاخره شاهد اولین نبرد واقعی رقص با اژدهایان هستیم. به نظر می‌رسد بخش زیادی از فصل 2، یا حداقل نیمه اول آن، به جای خود جنگ، به زمزمه‌های اولیه جنگ و تلاش خاندان‌های مختلف برای لغو کل قضیه اختصاص خواهد داشت.

در این قسمت، بیشتر از همیشه شاهد بودیم که «دیمون» (مت اسمیت) و «ایموند» (ایوان میچل) به طور واضح خواهان جنگ هستند؛ اما «رینیرا» (اما دارسی) و «آلیسنت» (الیویا کوک) از آن فرار می‌کنند.

در پلان دوم این قسمت، شاهد ملاقات «رینیرا» با عمه‌اش «رینیس» (ایو بست) هستیم که در مورد خونریزی آینده صحبت می‌کند و تصمیم می‌گیرد برای ملاقات حضوری با «آلیسنت»، به کینگزلندینگ برود. او از «میساریا» (سونویا میزونو) کمک می‌خواهد و کرم سفید تنها مکانی را به او می‌دهد که ملکه دواگر بدون اینکه کسی او را تماشا کند، به آنجا می‌رود.

«رینیرا» خود را به شکل یک راهبه در می‌آورد و به سمت سپت می‌رود و «آلیسنت» را پیدا می‌کند و در کمال تعجب، دوست سابقش در کنار او زانو می‌زند. او از «آلیسنت» التماس می‌کند که هر کاری می‌تواند برای جلوگیری از جنگ انجام دهد و سپس گفتگو به آنچه پادشاه «ویسریس» اول در لحظات مرگش گفته است، گفته می‌شود.

تلاش «رینیرا» برای جلوگیری از جنگ، در بهترین حالت خام و ناقص بود. او هرگز چیزی را به عنوان برگ برنده به «الیسنت» پیشنهاد نکرد. او فقط اصرار داشت که وارث بر حق است و پدرش او را دوست داشته و «الیسنت» اشتباه می‌کند. آیا او امیدوار بود که صرفاً تکرار اعتقادش درباره تخت آهنین به نحوی ملکه بیوه را متقاعد کند؟

مسئله اصلی، که نه در این قسمت و نه در کل سریال به طور ظریفی مطرح نمی‌شود، مردسالاری است. در کینگز لندینگ، «آلیسنت» (الیویا کوک) با تحقیر نظاره‌گر این است که شورای کوچک پادشاه به فریادها، اتهامات و هرج و مرج بی‌انضباط تبدیل شود و فقط خودش از این عصبانیت مستثنی است.

خاندان اژدها هم‌اکنون در حال قدم زدن روی طناب محکمی بین انسان‌سازی و تبرئه کردن کامل «آلیسنت» و «رینیرا» است. بهترین بخش درباره خاندان اژدها تاکنون و به ویژه در این قسمت، این است که بسیاری از شخصیت‌های آن به خوبی از پوچی و بی‌معنی بودن جنگ آگاه هستند.

دوستی در اینجا اصطلاح سبکی است. نمی‌توان متوجه نشد که «آلیسنت» سرانجام احساسات عاشقانه و جنسی خود را نسبت به «کریستون» پس از اینکه او دستور قتل «رینیرا» را داد، از دست می‌دهد یا خیر. حتی ناتوانی او که منجر به مرگ نوه‌اش شد، برای متوقف کردن او تا آن زمان کافی نبود.

بهترین زمان صرف شده در این قسمت نیز با «دیمون» پیش می‌رود. شاهزاده سرکش پس از تبعید خودخواسته از دراگون استون، راه خود را به سمت دیوارهای در حال فرو ریختن هارنهال باز کرده تا ریورلندز را به سمت «رینیرا» بکشاند. هارنهال واقعاً به طور گسترده‌ای ترسناک است و تنها بقایای خاندان استرانگ و خدمتکار معمایی «آلیس ریورز»، در آن زندگی می‌کنند. «دیمون» خود را با دیدن آشوب، زوال و نابودی عذاب می‌دهد که با یک لحظه واقعاً وحشتناک با بازگشت «ملی الکاک» در نقش یک «رینیرا» جوان به اوج می‌رسد.

«رینیرا» در حالی که سر شاهزاده «جیهاریس» را به بدن رنگ پریده‌اش می‌دوزد به «دیمون» دیالوگ‌های عجیبی را می‌گوید. این کاوش انتزاعی در روان عذاب‌آلود یک شخصیت، کار سختی است که «مت اسمیت» به خوبی آن را پیاده‌سازی می‌کند.

کابوس‌های هارنهالِ «دیمون»، به طرز شگفت‌آوری خوب عمل می‌کنند. مطمئناً بازگشت درخشان «آلکاک» نیز به این موضوع کمک کرد. قسمت سوم نیز اژدهای کمی داشت؛ اما باید منتظر ماند و دید که دقیقاً چه زمانی این نزاع خانوادگی، به سمت این موجودات بزرگ کشیده می‌شود.

نقد قسمت چهارم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

یکی از نوآوری‌های کلیدی سریال بازی تاج و تخت، این بود که بیشتر جنبه‌های فانتزی را از دنیای خودش حذف کرد. به خصوص در فصل اول، جادو به نفع صحنه‌های جنسی و خشونت‌های شدید کنار گذاشته شد و مخاطبان را تا پایانی که در آن با اژدهای نوزاد روبرو می‌شدند، در امنیت کاذب نگه داشت؛ اما حالا دیگر آن تماشاگران غیرعلاقمند به دنیای فانتزی، زمان کافی برای عادت کردن به موجودات فلس‌دار داشته‌اند؛ بنابراین خوشحال‌کننده است که قسمت 4 خاندان اژدها بالاخره به طور کامل وارد پتانسیل‌های یک خاندان درگیر در جنگ که همگی سوار بر اژدها هستند، می‌شود.

نتایج فوق‌العاده و هیجان‌انگیز هستند. دیگر اژدهایان به یک نشان سه سر روی پرچمی در پس‌زمینه محدود نمی‌شوند و این موجودات زنده آتشین با چنگال‌های بزرگ و دندان‌های تیز هستند که تمایل دارند یکدیگر را کاملاً تکه تکه کنند.

دیدن صحنه‌ی نبرد سه اژدها بر فراز یک قلعه‌ی کوچک تحت محاصره، در حالی که سربازان پایین سعی می‌کنند بفهمند برای امنیت به کدام سمت فرار کنند، هیجان‌انگیز است. حالا اژدهایان با دندان‌ها و چنگال‌های سرخ هستند که بالاخره همان نوع فانتزی حماسی را ارائه می‌دهند که برخی از ما از زمانی که برای اولین‌بار پوستر سریال خاندان اژدها را دیدیم، خواهانش بودیم.

«ایموند» (یوان میچل) بدون هیچ نشانه‌ای از عذاب وجدانی که پس از مرگ «لوسیریس» در فصل گذشته احساس می‌کرد، سوار بر «ویگار»، وارد نبرد می‌شود. حالا او مشتاق است خود را در نبرد ثابت کند و می‌داند که در این فرآیند، یکی دو نفر از اعضای خانواده را هم باید از بین ببرد.

در همین حال، «رینیس» (ایو بست) اهمیت موضوع را بسیار بهتر از هر دو مبارز جوان‌تر می‌داند و او همچنان اژدهای خود را به مبارزه برمی‌گرداند، در حالی که می‌توانست به راحتی فرار کند. سپس «اِگان» دوم (تام گلین-کارنی) سوار بر «سان‌فایر» به مبارزه کشیده می‌شود و به خاطر غرورش، به شدت (شاید به طور مرگبار) صدمه می‌بیند.

«دیمون» (مت اسمیت) در هارن‌هال، پس از برخوردهای بیشتر با «آلیس ریورز» و تصمیم نادرستی برای پذیرفتن یک شربت خواب از او، به طور پیوسته تسلط خود بر واقعیت را از دست می‌دهد. او دوباره «رینیرا» جوان (میلی آلکاک) را می‌بیند. مواجه‌ی شخصیتی مانند «دیمون» با ترس‌هایش، یکی از بهترین المان‌هایی بود که سریال توانست روی این شخصیت پیاده کند.

نکته‌ی جالب این بود که سریال در این قسمت به یادآور شد که تمام تارگرین‌ها به زبان والیریایی صحبت می‌کنند و جالب بود که فهمیدیم اگرچه «اِگان» هرگز به درستی این زبان را یاد نگرفته، اما «ایموند» در آن مسلط است. ما این موضوع آخر را از صحنه‌های شورای «اِگان» متوجه می‌شویم، جایی که پادشاهِ نابالغ از کارهای مربوط به اداره کشور به شدت خسته شده است.

او بعد از اینکه یک بار دیگر با دانش و برنامه‌ریزی برتر «ایموند» در کنار مشاورانش تحقیر می‌شود، با مادرش دعوا راه می‌اندازد؛ اما «آلیسنت» (الیویا کوک) در حال تحمل درد ناشی از یک سقط جنین پزشکی است و به هیچ وجه برای خودخواهی‌های او وقت ندارد. نخستین بخش داستان سریال که با کتاب تفاوت دارد، ترس حامله‌شدن «آلیسنت» است. او به این جهت که در کتاب هیچ رابطه‌ای با «کریستون کول» ندارد، ترسی هم درون خود نمی‌بیند که سریال این بخش را دستخوش تغییرات کرد.

لحظه‌ای در این قسمت سریال وجود داشت که «اگان» به آرامی یک پارچ آب احتمالا گران‌قیمت را مانند گربه‌ای از روی میز هل می‌دهد که پوچ‌گرایی مطلق او را به زیبایی به تصویر می‌کشد.

سر «لاریس» (متیو نیدهام) همچنان به طور مرموزی در اطراف قصر پرسه می‌زند. او به خوبی از وضعیت «آلیسنت» آگاه است و از از دست دادن جایگاه خانوادگی‌اش در هارن‌هال نگران نیست. لحظه‌ی جالبی وجود دارد که او درباره‌ی تحقیقات تاریخی ناگهانی «آلیسنت» سوال می‌کند:

آیا حالا تو در حق پسرت برای حکومت تردید داری؟

«آلیسنت» پاسخ می‌دهد:

حامیان «رینیرا» هرچه می‌خواهند باور می‌کنند، طرفداران «اِگان» هم همینطور… اهمیتِ نیت‌های ویسریس با او مرده است.

این صحبت‌ها نشان می‌دهد که او در واقع التماس‌های «رینیرا» (اما دارسی) در هفته‌ی گذشته را جدی گرفته، اما در نتیجه قرار نیست کاری برای تغییر جهت نیروهایش انجام دهد.

در همین حال، «رینیرا» شورای خود را در غیابش رها کرده و شورا تقریباً به طور کامل از هم پاشیده است. «رینیس» تلاش می‌کند تا نظم را برقرار کند؛ اما تنها همسرش، «کوریلیس» (استیون توسن) است که موفق به انجام این کار می‌شود.

او سرانجام پس از بازگشت، درگیری‌های داخلی را فرو می‌نشاند و موافقت می‌کند تا «رینیس» را برای دفاع از استراحتگاه کلاغ که هم مقر متحدش و هم یک پل زمینی کلیدی برای پایگاه دراگون‌استون است، بفرستد.

حتی در حال حاضر، سریال تاکید می‌کند که او با اکراه این کار را انجام می‌دهد. برای «رینیرا»، همه چیز هنوز در مورد پیشگویی نغمه آتش و یخ و شاهزاده موعود است.

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها نشان می‌دهد که این یک قسمت، در همه زمینه‌ها به خوبی عمل کرده است. پیش از اینکه «رینیس» به جنگ برود، شاهد صحنه‌ی دلنشین بین او و «کورلیس» هستیم. لحظه‌ی تاثیرگذارتر دیگری در پایان قسمت وجود دارد. زمانی که او و «ملیس» نگاهی رد و بدل می‌کنند، در حالی که دندان‌های «ویگار» در گردن اژدهای او فرو می‌رود و هر دو می‌دانند که کارشان تمام است.

تمام شخصیت‌پردازی‌هایی که به خوبی انجام نشده بود، در این سکانس خلاصه می‌شود و مخاطب، به راحتی می‌تواند نگاه‌های غم‌انگیز «ملیس» را بشناسد. اینکه «اگان» و «سان‌فایر» چگونه قرار است به جنگ‌های بعدی بروند، علامت سوالی بود که پایان این قسمت برای مخاطب ایجاد شد.

نقد قسمت پنجم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

قسمت 5 خاندان اژدها، نبردهای حماسی اژدهایان هفته گذشته را با سیاست و تجدید موضع‌گیری‌های غلیظ و چالش‌برانگیز پس از مرگ غم‌انگیز «رینیس» و اژدهایش «ملیس» و جراحات جدی که شاه «ایگان» دوم و اژدهایش، «سان‌فایر»، متحمل شدند، معاوضه می‌کند.

این قسمت بیشتر از هر اپیزود دیگری ما را به یاد سریال بازی تاج و تخت انداخت. در آن سریال نیز همیشه پس از یک جنگ و خون‌ریزی، سیاست‌هایی پس از آن چیده می‌شد که دقیقاً در نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها به آن خواهیم پرداخت.

شب تاریک و پر از وحشت است، اما ما خیلی بالاتر از قلمرو انسان‌ها پرواز می‌کنیم. ماه نقره‌ای بر چهره‌مان می‌تابد و باد خنک است.

این قسمت بر بقای جان «ایگان»، خیانت «ایموند»، ابتکار عمل «جیسریس»، دلسوزی «بِلا»، دیپلماسی «رِینا» و ادراک «هلِنا» تمرکز می‌کند. در حالی که والدینِ آن‌ها درگیر تردید و استراتژی هستند، وارثان قلمرو به جنگی واکنش نشان می‌دهند که هرگز انتخابش نکرده‌اند.

این قسمت به شکلی مناسب با «کورلیس» (استیو توسنت) آغاز می‌شود که با بی‌حسی خاص خود، به سمت تخت سلطنتش در دریفتمارک راه می‌رود و اشک از گونه‌اش سرازیر می‌شود. او و «رینیس» قوی‌ترین زوج در سریال بودند و حالا مرگ «رینیس»، دقیقاً برای او حس می‌شود. هیچ مکان یا فرد دیگری مناسب‌تر از او برای ادامه داستان پس از مرگ «رینیس» در نبرد در قسمت 4 وجود ندارد. کات ناگهانی به «رینیرا»، کمی این افتتاحیه را تضعیف می‌کند؛ زیرا رابطه آن‌ها، در عین حال که خاص بود، بسیار تفاوت داشت.

در پایتخت، سر بریده «ملیس»، به نشانه‌ی پیروزی «ایگان» در خیابان‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و این تصمیمی است که مردم عادی را عصبانی می‌کند. اژدها (چه سبز و چه سیاه) نماد خاندان تارگرین است؛ آن‌ها هستند که این خاندان را نزدیک به خدایان و ظاهراً شکست‌ناپذیر در برابر سایر مدعیان وستروس برای تصاحب تخت می‌کنند. اگر «ملیس» سرنگون شد، بقیه‌ی اژدهای «رینیرا» و همچنین اژدهای «ایگان» هم می‌توانند سرنگون شوند.

در همین حال، فردی که ادعا می‌شود پیروز نبرد قلعه کلاغ است، تقریباً در تابوتی به خانه برده می‌شود. کتاب آتش و خون می‌گوید سوختگی‌های «ایگان» نیمی از بدنش را پوشانده بود و آتش اژدها زره او را به پوستش ذوب کرده بود که همه این‌ها تقریباً به طور کامل در این قسمت به تصویر کشیده شده بودند.

سریال خاندان اژدها در این فصل کار زیادی برای انسانی جلوه‌دادن «ایگان» انجام داد. کسی که در فصل اول به عنوان فردی بی‌مسئولیت به تصویر کشیده شد. ایگان در فصل دوم، کمونیست احمقی به نظر می‌رسد که خانواده و مشاورانش او را به عنوان یک فرمانروای نالایق می‌بینند.

بیان کلمه “مادر” هنگامی که او توجه مادر خود را از دست داده بود، یکی از بزرگ‌ترین لحظات احساسی این شخصیت بود که نشان داده شد و به‌نظر بهترین نکته‌ای بود که می‌توانست در نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها صورت بگیرد.

نقد قسمت ششم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

بررسی‌های قبلی در مورد فصل دوم خاندان اژدها، از عدم تعادل بین صحنه‌های پر از گفتگو و صحنه‌های اکشن در مقایسه با بازی تاج و تخت انتقاد می‌کردند. بدیهی است که این سریال را حالا یک اثر متفاوت بدانیم که با رفت و آمدهای کمتر در مناطق روستایی و حضور بسیار بیشتر اژدهایان پیش می‌رود، اما به نظر می‌رسد قسمت 6 بالاخره به تعادل خوبی بین گفتگو، توطئه‌چینی، لحظات کوچک اکشن و صحنه‌های با شکوه دست پیدا کرد.

حالا دیالوگ‌های خوب نوشته‌شده‌ای را هم به این ترکیب اضافه کنید که از نظر احساسی و روایی برای معرفی شخصیت‌ها و دادن اطلاعات بیشتر به مخاطب موثر هستند. این باعث می‌شود این قسمت نسبت به قسمت‌های قبلی، حس متفاوتی و بهتری داشته باشد.

در قسمت ششم، ما با تصویری از سربازان لنیستر در حال حرکت مواجه می‌شویم و در انتها نیز شاهد حمله یک اژدها و شورش مردمی هستیم که هر دو ملکه را تهدید می‌کند. این سکانس‌ها، میزان قابل قبولی از صحنه‌های اکشن در یک ساعت را نشان می‌دهد.

توطئه‌چینی‌هایی در شورای «ایموند»، سکانس‌های احساسی «رینیرا» و فرزندش «جیس»، صحبت‌های «آلیسنت» و برادرش از عناصری هستند که در این قسمت صورت گرفت و در کنار حضور یک اژدهای زیبا (سیسموک)، تکمیل شد.

تنها چیزی که در این قسمت شاید مخاطب را اذیت کند، تغییر ناگهانی میل جنسی شخصیت «رینیرا» است که در پایان قسمت دیدیم و باید در نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها آن را بررسی کنیم. این اتفاق در کتاب رخ نمی‌دهد و بدون شک سیاست‌های هالیوودی در این سکانس دخیل بودند.

«دیمون» همچنان در هارنهال دچار توهم است و به طور فزاینده‌ای توسط رؤیاهایش عذاب می‌کشد. او دوباره بدترین لحظات خود را با «ویسریس» دارد و همین عنصر نیز شاید شخصیت او را در بین مخاطبان و طرفداران متزلزل کند.

این قسمت از سریال، با فیلمنامه‌ای که به خوبی از پسِ شخصیت‌پردازی و درام بین‌فردی برآمده، فوق‌العاده است. تماشای بازیِ بی‌نقصِ بازیگران این فصل با فیلمنامه‌ای که کاملاً از آن‌ها حمایت می‌کند، حتی بهتر است. این قسمت، یکی از آن لحظاتِ فوق‌العاده‌ای را که بتواند سرِ زبان‌ها بیفتد، ندارد؛ اما در عین حال، یک اثرِ تلویزیونیِ به‌طرزِ چشمگیری استادانه ساخته‌شده است که به وعده‌های این دنیا، جامه‌ی عمل می‌پوشاند.

نقد قسمت هفتم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

قسمت هفتم این هفته ویژگی‌های اصلی موجودات بالدار تارگرین‌ها را نشان می‌دهد که در نهایت از مخفیگاه‌های خود بیرون می‌آیند و واضح است که آماده برای نماهای نزدیک هستند. این دقیقاً همان چیزی است که طرفداران از این سریال می‌خواستند.

پس از اینکه «آدام» مالکیت «سیسموک» را بر عهده گرفت، امید «رینیرا» بازگردانده شد که حرامزاده‌ها نیز می‌توانند اژدهای وحشی اطراف دراگون استون را رام کنند.

از همان ابتدا که «رینیرا» با «آدام» روبرو می‌شود، این قسمت با ایده استثنایی‌گرایی تارگرین‌ها و ماهیت واقعی اژدهایان مقابله می‌کند. این موضوع ابتدا با «ورمیثور» آغاز می‌شود که او از بین تمامی تارگرین‌های حرامزاده، فقط توسط «هیو همر» رام شد و سپس «سیلورینگ» با «اولف» پیوند خورد که البته این موضوع بسیار سریع رخ داد.

این اتفاق نشان می‌دهد که آن‌ها نه تنها خطرناک و قدرتمند هستند، بلکه شخصیتی پیچیده، شگفت‌انگیز و جادویی دارند و هر کدام از آن‌ها می‌توانند به تنهایی مورد بررسی قرار بگیرند.

در این قسمت باید به بازی «هری کولیت» نمره فوق‌اللعاده‌ای داد. او بهترین عملکرد خود را به عنوان یک پسر حرامزاده نشان می‌دهد. سکانسی که او در مورد احساسات پوچی که این چند وقت اخیر، مادرش به او تحمیل کرده، ویران‌کننده است.

بازگشت «پدی کونسیدین» در نقش «ویسریس» در قسمت ششم فصل دوم جالب بود، اما احساس می‌کنم بازگشت به این موضوع در این هفته ضروری نبود و می‌توانستیم حداقل اژدهایان بیشتری را ببینیم. امیدوارم این آخرین سکانس از او باشد؛ زیرا واقعیتِ داستان «دیمون» باید به او اجازه دهد تا اکنون واقعاً پیشرفت کند.

این هفته عناصر درام کینگز لندینگ کمتر بود و سریال تمرکز بیشتری روی دراگون استون داشت. «اولیویا کوک» بار دیگر به عنوان «آلیسنت های‌تاور» ظاهر می‌شود و نقش خودش را به خوبی بازی می‌کند. سکانس شنا در دریاچه چیزی بود که به راحتی می‌توانست حذف شود، اما چیزهای زیادی را در مورد شخصیت او نشان داد که به سادگی قابل رد کردن نبود.

به طور کلی، این قسمت آتش زیر خاکستر اپیزود پایانی بود و می‌توان گفت که حالا ما می‌توانیم منتظر دومین نبردی باشیم که سازندگان قول آن را داده بودند. نقد‌هایی در رابطه با فاصله زمانی رام‌شدن اژدهایان و سکانس‌های پوچ و تو خالی وجود دارد، اما برای طرفداران این سریال، قوت‌ها مطمئناً بر ضعف‌ها غلبه می‌کنند و این بدان معناست که فصل دوم خاندان اژدها با یک پیچش بسیار قوی به پایان خود می‌رسد.

نقد قسمت هشتم

نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها
نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها

شاید اگر سازندگان سریال در فصل ابتدایی هیچ عجله‌ای نمی‌کردند و بین هر قسمت چند سال فاصله زمانی نمی‌انداختند، ما می‌توانستیم از این قسمت لذت ببریم؛ اما فصل اول و دوم، دقیقاً برعکس همدیگر بودند.

در فصل ابتدایی، ما با پرش‌های زمانی که بین هر قسمت می‌دیدیم، متوجه می‌شدیم که سریال برای نشان دادن نبردهای فراوان بین این خاندان، عجله دارد و بیشتر برشی از بخش هیجان‌انگیز تاریخ را به ما نشان می‌دهد؛ اما در فصل دوم، سریال به بازی تاج و تخت بیشتر نزدیک شد و ما عملاً با یک درامِ تاریخی روبرو شدیم.

قسمت آخر از فصل دوم خاندان اژدها، برای جا انداختن قطعات فصل بعدی و ایجاد داینامیک شخصیت‌ها و ارائه برخی دیالوگ‌های زیبا تلاش کرد و کاملاً در ارائه اکشن مورد انتظار شکست خورد. از نظر داستان و درام، این قسمت هشتم یک برد برای HBO بود؛ اما اینکه یک قسمت پایانی به این نحو پیش برود، کاملاً غیرقابل بخشش است.

مشکل طرفداران با این قسمت نیست؛ بلکه با سرعت فوق‌العاده کند در اوایل فصل دوم و این واقعیت است که این فصل تنها هشت قسمت دارد. این چیزی بود که باعث می‌شد چرخش ناگهانی و شگفت‌انگیز ایجاد شود؛ زیرا «رینیرا» که در قسمت قبل مصمم به استخدام سوارکاران اژدهای جدید بود، بسیار دیر متوجه می‌شود که می‌تواند به آن‌ها اعتماد کند یا خیر.

«الیسنت» که آخرین بار در یک جنگل و در حال شنا دیده شد، ناگهان به ردکیپ بازگشته و در حال برنامه‌ریزی برای نجات هر چه بیشتر بچه‌های خود است. ما بسیاری از چیزهای مهم را نمی‌بینیم و همچنان برای برخی از اتفاقاتی که رخ می‌دهد، علامت سوال بزرگی در سر خود داریم.

مهم‌ترین عناصری که این قسمت با خودش به همراه داشت، هدف نهایی رویاهای «دیمون» و اطلاع از سرنوشتش بود. او در رویای پایانی خود، نابودی تمام خاندان خودش را می‌بیند و حالا و با دلیل محکمی سعی بر اطاعت از «رینیرا» دارد. همچنین، بازیگری فوق‌العاده محشر «فیا سابان» در نقش «هلینا» نیز به وضوح مشخص شد و برای طرفداران لذت‌بخش بود.

به‌طور کلی، این قسمت برخی از بهترین و دراماتیک‌ترین رویارویی‌ها را تاکنون در این نمایش باید می‌دیدیم را به ما نشان داد؛ اما در بخش اکشن و هیجان، شکست خورد و اپیزود پایانی خوبی نبود.

وبسایت فیگار به فصل دوم سریال خاندان اژدها نمره 7 از 10 را می‌دهد.

بیشتر بخوانید:

نظر شما درباره‌ی مطلب نقد فصل دوم سریال خاندان اژدها چه بود؟ آیا این سریال را دیده‌اید؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *