نقد فیلم مرد گرگ نما نشان میدهد که این اثر با تلفیق ترس و رمز و راز، تلاش دارد روح سینمای کلاسیک را زنده کند، اما آیا موفق میشود؟
مرد گرگنما (Wolf Man) یک فیلم ترسناک آمریکایی محصول ۲۰۲۵ به کارگردانی لی ونل محسوب میشود که فیلمنامه آن را به همراه کوربت تاک نوشته است. این فیلم که بازسازی مجموعه کلاسیک مرد گرگنما محسوب میشود، با بازی کریستوفر ابوت، جولیا گارنر و سم یگر ساخته شده است.
داستان زندگی مردی خانوادهدوست را روایت میکند که تلاش دارد از همسر و دخترش در برابر یک گرگینه محافظت کند، اما در این مسیر خود نیز آلوده شده و به آرامی به این موجود تبدیل میشود. جیسون بلام نیز از طریق کمپانی بلامهاوس پروداکشنز تهیهکنندگی فیلم را بر عهده دارد.
بیشتر بخوانید:
نقد فیلم مرد گرگ نما
این پروژه اولینبار در سال ۲۰۱۴ معرفی شد و قرار بود بخشی از دارک یونیورس (Dark Universe)، یک دنیای سینمایی مشترک که بر اساس هیولاهای کلاسیک کمپانی یونیورسال ساخته میشد، باشد؛ اما پس از شکست فیلم مومیایی (۲۰۱۷)، یونیورسال تصمیم گرفت به جای ساخت دنیای مشترک، روی فیلمهای مستقل تمرکز کند.
فیلم مرد گرگنما در تاریخ ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵ (۲۷ دی ۱۴۰۳) توسط کمپانی یونیورسال پیکچرز در ایالات متحده اکران شد. این فیلم نقدهای متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرد و تاکنون ۳۲ میلیون دلار فروش داشته است. حال بیایید نگاهی به بررسی فیلم Wolf Man از نگاه منتقدان داشته باشیم و ببینیم که آیا این فیلم توانسته یکی از بهترین فیلم ها و سریال های گرگینه ای 2025 باشد یا خیر.
نقد و بررسی منتقدان
بر اساس نظرات ثبتشده در سایت راتن تومیتوز در بخش نقد فیلم Wolf Man ، امتیاز ۵۲ درصد از ۲۲۶ منتقد نظر مثبتی دربارهی فیلم مرد گرگنما داشتهاند و میانگین امتیاز آن ۵.۶ از ۱۰ است. در بخش تحلیل فیلم Wolf Man اجماع منتقدان این سایت آمده:
تلاش لی ونل برای اضافه کردن بُعد روانشناختی تازه به مرد گرگنما، باعث شده فیلم از نظر ایجاد ترس و وحشت چندان موفق نباشد، اما طرفداران ژانر وحشت بدنی (Body Horror) همچنان میتوانند از برخی صحنههای آن لذت ببرند.
در سایت متاکریتیک که میانگین امتیازات را بهصورت وزنی محاسبه میکند، فیلم بر اساس نظرات ۴۹ منتقد، امتیاز ۵۰ از ۱۰۰ را دریافت کرده که نشاندهندهی نقدهای متوسط یا ترکیبی
نشریه هالیوود ریپورتر فیلم را بهدلیل بازیهای قوی و فضای پرتنش آن تحسین کرد اما از دیالوگها انتقاد داشت. شیکاگو تریبیون نیز معتقد بود که نیمهی اول فیلم “هوشمندانه، صبورانه و فریبنده است، اما نیمهی دوم آن دچار افت و کندی میشود.
روزنامه ولچر از تصمیم لی ونل برای تمرکز بر روند تبدیل شدن شخصیت اصلی به مرد گرگنما انتقاد کرد. این سایت فیلم را از لحاظ بصری چشمگیر اما از نظر داستانپردازی ضعیف دانست و آن را اثری توصیف کرد که با وجود صحنههای پرتنش، فاقد شخصیتپردازی عمیق و پرداخت مناسب به مضامین خود است.
حال بیایید خودمان به نقد فیلم مرد گرگ نما بپردازیم تا این اثر را بررسی کنیم.
تحلیل روایی فیلم مرد گرگ نما
هرچند مرد گرگنما در نگاه نخست تلاشی شایسته برای احیای یکی از هیولاهای کلاسیک یونیورسال در قالبی مدرن است، اما فیلم در نهایت نمیتواند به انتظارات بالایی که در ذهن مخاطبان شکل گرفته، پاسخ دهد.
لی ونل، کارگردان استرالیایی که پیشتر با فیلم درخشان مرد نامرئی موفق شد ژانر وحشت را با لایههای عمیق روانشناختی و مضمونهای اجتماعی پیوند دهد، این بار نیز سعی کرده که یک داستان کلاسیک را با درامی خانوادگی ترکیب کند؛ اما برخلاف مرد نامرئی که توانست تجربهای دلهرهآور و درعینحال تأملبرانگیز از تأثیرات سوء روانی گازلیتن کردن (Gaslighting) بر زنان ارائه دهد، مرد گرگنما در این مسیر دچار لغزشهای متعددی شده و در نهایت، اثری نیمهتمام و سطحی را به مخاطب ارائه میدهد.
فیلم قصد دارد از درونمایهای احساسی بهره ببرد و به این بپردازد که تلاش بیشازحد برای محافظت از افرادی که دستشان دارید، گاهی میتواند نتیجهای معکوس داشته باشد؛ اما فیلمنامهای که بیش از حد سادهانگارانه نوشته شده و فاقد عمق لازم است و باعث میشود این مفهوم به درستی پرورش پیدا نکند.
هرچند که مرد گرگنما در برخی لحظات نشانههایی از یک اثر قدرتمند را به نمایش میگذارد؛ اما در مجموع فیلمی ناپخته باقی میماند که هرگز به پتانسیل واقعی خود نزدیک نمیشود.
این مسئله زمانی بیشتر به چشم میآید که بدانیم فیلم از دو بازیگر بااستعداد یعنی کریستوفر ابوت و جولیا گارنر بهره میبرد که هر دو در اجرای نقشهایشان خوب عمل کردهاند.
همچنین، لی وانل پیشتر نشان داده که توانایی تبدیل فیلمهای ژانر وحشت به آثاری تأثیرگذار و تفکربرانگیز را دارد؛ مرد گرگنما در نهایت آنطور که باید، شکل نمیگیرد و فاقد پیوستگی و عمق احساسی لازم برای ماندگار شدن است.
یکی از دیالوگهای فیلم که توسط شخصیت بلیک لاول (با بازی کریستوفر ابوت) خطاب به دخترش جینجر (ماتیلدا فرث) گفته میشود، در واقع چکیدهی کل پیام فیلم را ارائه میدهد:
گاهی پدرها آنقدر در تلاش برای محافظت از فرزندانشان در برابر زخمها غرق میشوند که خودشان تبدیل به همان زخمهایی میشوند که قصد نجاتشان را داشتند.
این جمله هرچند در نگاه اول پرمغز به نظر میرسد، اما دقیقاً همان مشکلی را که فیلم با آن مواجه است، نمایان میکند. فیلم تلاش دارد چیزی عمیق و تأثیرگذار بگوید؛ اما در نهایت تنها به بیان مستقیم و سطحی یک ایده بسنده میکند، بدون اینکه موفق شود آن را از طریق داستانپردازی و شخصیتپردازی به بلوغ برساند.
نقد فیلم Wolf Man
فیلم مرد گرگنما با نگاهی عمیق به ترسهای پنهان پدرانگی و تأثیرات آن بر نسلهای بعدی آغاز میشود. در پیشدرآمدی که نقش مهمی در پایهگذاری فضاهای احساسی فیلم دارد، بلیک لاولِ جوان را میبینیم که همراه پدرش، گریدی لاول (با بازی سم یگر)، به یک سفر شکار میرود.
این سکانس علاوهبر ارائهی پیشینهای دربارهی منشأ هیولای فیلم، نشان میدهد که چگونه اضطرابها و نگرانیهای یک نسل، ناخواسته به نسل بعد منتقل میشود. گریدی که یک شکارچی و طبیعتدوست سختگیر است، به بلیک میآموزد که طبیعت میتواند زیبا و بیرحم باشد و اگر به آن احترام گذاشته نشود، خطرناک خواهد شد؛ اما همین ترس از بیرحمی طبیعت، او را به پدری مستبد و مضطرب تبدیل میکند که در تلاش برای محافظت از پسرش، در واقع او را از آزادی و رشد بازمیدارد.
با جهشی به زمان حال، بلیک که حالا خود پدر شده، در تلاش است تا این چرخهی آسیبزا را متوقف کند. در یکی از اولین صحنههای فیلم، وقتی دخترش جینجر (ماتیلدا فرث) بیپروا در خیابانهای نیویورک بازیگوشی میکند و نزدیک است که آسیب ببیند، او با نگرانی بر سرش فریاد میزند؛ اما بلافاصله متوجه اشتباه خود میشود، از او عذرخواهی کرده و همان جملهای را که از پدرش شنیده، تکرار میکند.
برای هر کسی که فرزندی دارد، این نگرانی کاملاً قابل درک است. اضطراب مداوم از اینکه جهان پر از خطر است و یک لحظه غفلت امکان دارد به فاجعه ختم شود. مرد گرگنما در ابتدا به خوبی این بُعد احساسی و روانشناختی را ترسیم میکند و به تأثیرات منفی والدگری کنترلگرایانه میپردازد؛ اما مشکل فیلم اینجاست که ایدهی اصلیاش را تنها در یک سطح باقی میگذارد و هرگز به عمق آن نفوذ نمیکند.
در واقع، فیلم مدام این نگرانی پدرانه را تکرار میکند، اما فراتر از آن نمیرود و در نهایت، این ایده در قالب یک تمثیل بصری شکل میگیرد: بلیک به چیزی تبدیل میشود که همیشه از آن وحشت داشته است.
زندگی بلیک و همسرش، شارلوت لاول (با بازی جولیا گارنر)، چندان بینقص نیست. آنها درگیر چالشهای زناشویی و تربیت فرزند در شهری شلوغ و پر استرس هستند. اما هنگامی که بلیک متوجه میشود پدرش فوت کرده، درمییابد که خانه و زمین او در ایالت اورگان به او ارث رسیده است. او تصمیم میگیرد که این سفر را به فرصتی برای فرار از هیاهوی شهر و برقراری آرامش خانوادگی تبدیل کند؛ اما این خیالپردازی خیلی زود رنگ میبازد.
در مسیر رسیدن به خانهی پدری، آنها دچار یک سانحهی رانندگی شده و در همین حادثه با موجود مخوف فیلم —مرد گرگنما— مواجه میشوند. بلیک در جریان این حمله زخمی شده و به تدریج علائم غیرعادیای در او ظاهر میشود.
فرایند تبدیل او به گرگنما برخلاف بسیاری از فیلمهای ژانر وحشت، سریع و ناگهانی رخ نمیدهد، بلکه روندی تدریجی دارد که تقریباً سراسر فیلم را در بر میگیرد. این انتخاب شاید به ایجاد فضایی تعلیقآمیز کمک کند، اما در کنار روایت کند و فیلمنامهی سطحی، باعث میشود فیلم در بخش زیادی از مدتزمان خود دچار افت ریتم شود.
جمعبندی و امتیازدهی
در نهایت، مرد گرگنما اثری است که در ایدهی اولیهی خود پتانسیل بالایی دارد، اما در پرداخت نهایی، به اثری نیمهکاره تبدیل میشود که نه آنچنان که باید در ژانر وحشت موفق است و نه به عنوان یک درام روانشناختی خانوادگی تأثیرگذار ظاهر میشود. فیلم تلاش دارد ترکیبی از وحشت جسمانی و درونمایههای احساسی را ارائه دهد، اما در نهایت، بین این دو مسیر سرگردان میماند و از هیچکدام بهرهی کامل نمیبرد.
وبسایت فیگار به این فیلم نمره 4 از 10 را میدهد.
نظر شما دربارهی مطلب نقد فیلم مرد گرگ نما چه بود؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.