نقد فیلم آنمونی به بررسی بازگشت دنیل دی-لوئیس روی پرده سینما و تلاش رنان دی-لوئیس در کارگردانی اولین فیلم بلند خود میپردازد.
آنمونی فیلمی درام روانشناختی محصول ۲۰۲۵ است که کارگردانی آن را رونان دی-لوئیس در نخستین تجربه بلند سینمایی خود بر عهده داشته و فیلمنامه آن را بهصورت مشترک با پدرش، دنیل دی-لوئیس، نوشته است.
دنیل دی-لوئیس در این اثر نقش اصلی را بازی میکند و این فیلم بازگشتی مهم برای او پس از Phantom Thread در سال ۲۰۱۷ محسوب میشود. از دیگر بازیگران فیلم میتوان به شان بین و سامانتا مورتون اشاره کرد که در نقشهای مکمل حضور دارند.
داستان آنمونی درباره منزویای است که پس از سالها انزوا، برادر جداافتادهاش برای قانع کردن او به بازگشت به خانه و پیوستن دوباره به خانوادهاش وارد زندگی او میشود.
نقد فیلم آنمونی

این فیلم از سوی منتقدان بازخوردهای متفاوتی دریافت کرده است؛ برخی فیلمنامه آن را نقد کردهاند، اما بازیها و تصویربرداری آن ستایش شده و بسیاری اجرای دنیل دی-لوئیس را برجسته دانستهاند و بازگشت او به سینما را ستودهاند.
در وبسایت راتن تومیتوز، 56% از 105 نقد مثبت بوده است. در این وبسایت جمعبندی آمده است:
آنمونی با بازگرداندن دنیل دی-لوئیس به پرده سینما با تمام استعداد سرسختانهاش، بیشتر بهعنوان نمایشگر جذابیت همیشگی بازیگر و سبک کارگردانی رونان دی-لوئیس موفق است تا یک درام یکپارچه.
متاکریتیک نیز با استفاده از میانگین وزنی در نقد فیلم Anemone ، امتیاز ۵۵ از ۱۰۰ را به فیلم داده است که نشاندهنده «نقدهای مختلط یا متوسط» است.

وقتی برای نخستین بار دنیل دی-لوئیس را در آنمونی میبینیم، تنها از پشت سر قابل مشاهده است، اما هیچ شکی نداریم که اوست. شخصیت او در کلبهای روستایی در دل ناکجاآباد مشغول خرد کردن هیزم است. او با هر ضربه تبر، با تمرکزی شدید و خالص به چوب فرو میرود.
دی-لوئیس در اوج خود که اغلب این اوج فرا میرسد، بازیگری را با وضوحی ابتدایی و خالص دنبال میکرد. بازگشت او به پرده بزرگ سینما پس از اعلام بازنشستگی در سال ۲۰۱۷، کاملاً با همان کیفیت خام و بنیادی همراه است. او نه تنها این داستان دو برادر از هم گسسته را که گذشته پیچیدهشان را کاویده همنویسی کرده، بلکه ذات و جوهره خود را در آن دمیده و دلیل وجود فیلم را شکل داده است.
او یک کلاس بازیگری برای تمامی شبهه بازیگران ایرانی است که از هنرنمایی در یک اثر سینمایی، صرفاً یاد گرفتهاند که داد بزنند و با اکتهای مصنوعی و دیالوگگوییهای اضافه، مخاطب عام را درگیر بازیهای بد خود کنند.
آنمونی اما تنها فیلمی درباره خانواده نیست، بلکه اثری است ساخته شده توسط پدر و پسری که پیوندشان در بطن روایت جریان دارد. رونان دی-لوئیس که نخستین تجربه بلند کارگردانی خود را رقم زده، فیلمنامه را با پدر برنده اسکار خود بهطور مشترک نوشته است.
رونان که بیشتر بهعنوان نقاش در دنیای هنر معاصر نیویورک شناخته میشد، مجموعهای از زندگیهای ساکن را به تصویر میکشد که خود را از رکود عاطفی بیرون میکشند و با واقعیتهای درونیشان روبرو میشوند. تصویربرداریهای زیبای او نشان میدهد که رونان، درک خوبی از نما و فرم دارد.

داستان در انگلستان و در میانه دهه ۱۹۹۰ رخ میدهد. فیلم با خداحافظی جم (شان بین) از شریک غمگینش نسا (سامانتا مورتون) و پسرش برایان (ساموئل باتمُلی) آغاز میشود، در حالی که او عازم جنگل میشود تا دوباره با برادر کوچکترش ری (دنیل دی-لوئیس) که بیست سال است با او حرف نزده، ارتباط برقرار کند.
جم مردی عمیقاً مذهبی است و عبارتی با مضمون «تنها خدا میتواند مرا قضاوت کند» را روی پشتش خالکوبی دارد. او هدفی در پیش دارد که میخواهد بهتدریج آشکار شود.
هنگامی که او به کلبه ری میرسد، ری پیش از اینکه حتی چشم بر برادرش بیندازد، حضور او را حس میکند. چند دقیقه پر از درد و سکوت طول میکشد، در حالی که موسیقی عرفانی گروه بلک سبث Solitude به آرامی از بلندگو پخش میشود. این سکوت پرتنش، نخستین نبرد اراده میان دو مرد خواهد بود؛ زیرا هیچیک حاضر به عقبنشینی نیست.
ری، با بازی دی-لوئیس ۶۸ ساله، مردی است که انگار از سنگ تراشیده شده؛ موی کوتاه و ریش خاکستری و پرقدرت او حکایت از مردی دارد که تنها در دل طبیعت زندگی نمیکند، بلکه در آن شکوفا میشود. لاغر و ورزیده، با چشمانی وحشی و خشمآلود، ری همان خصومت و پرخاشگری شخصیتهایی همچون بیل در «دار و دسته نیویورکی یا دنیل پلینویو در There Will Be Blood را نشان میدهد.
گذشته مرموز او بهعنوان عضوی از ارتش بریتانیا، زخمی است که فیلم به تدریج آن را باز میکند. برادرش نیز که در ارتش خدمت کرده، برای گفتگو درباره مسائل شخصی آمده، اما جهنمهای تجربه شده در آن نزاع، چالش بزرگتری است که باید با آن روبرو شوند.

تصویربرداری فیلم توسط بن فوردسمن در طبیعت ولز انجام شده و آنمونی عمدتاً در جنگلهای پهناور رخ میدهد؛ رونان دی-لوئیس با افزودن شکوهی اسطورهای به درام سخت و زمخت، فیلم را در فضای فراتر از واقعیت روزمره قرار میدهد.
موسیقی حزنآلود بابی کرلیک، گاهی رویایی و گاهی هراسآور است و موسیقی متن الکترونیک راک آن، به ناگهان در میانه گذرگاههای هیپنوتیزمی قطع میشود.
صحنههای بدون دیالوگ، نزاع خاموششان را به عناصر اصلی مردانگی و رقابت برادری تقلیل میدهد. حتی تصویر شاخصی از یکی از تابلوهای رونان، موجودی شفاف شبیه اسب، به عنوان موتیفی بصری درهمآمیخته و سنگین در فیلم حضور دارد که بیش از آنکه شاعرانه باشد، حسی عمیق و سنگین ایجاد میکند.
دی-لوئیس پیش از این نیز با خانواده همکاری نزدیک داشته است؛ بیست سال پیش در فیلم همسرش ربکا میلر، The Ballad of Jack and Rose بازی کرد. هر دو فیلم، مردان منزویای را به تصویر میکشند که از جامعه کناره میگیرند، تنها برای اینکه دریابند چنین تصمیمی پایدار نیست؛ اما هر دو اثر از نوعی جدیت بیش از حد دراماتیک رنج میبرند که در آنمونی به اوج میرسد
چه نگاه همیشه اخمآلود سامانتا مورتون در صحنههای کوتاه مربوط به زندگی برایان و چه تأکید آشکار بر ابرهای خاکستری و تهدیدآمیز، هیچ شکی باقی نمیگذارد که طوفانی در راه است. حتی لحظات نادر شوخطبعی نیز فاقد رنگ و زندگیاند و بار سنگین گذشته تاریک خانواده اجازه خروج هیچ پرتو نوری را نمیدهد.
اما همانطور که انتظار میرود، ستاره فیلم تقریباً تمام غم و تاریکی را معنا میبخشد. آنمونی به دی-لوئیس اجازه میدهد هنگام بازگویی مونولوگی دلخراش درباره برخورد با یک کشیش کودکآزار، فوران کند و بعدتر، وقتی فیلم توضیح میدهد چرا ری جهان را ترک کرده، اعتراف اشکآلود دی-لوئیس، گرچه چیز تازهای درباره دیوانگی جنگ نمیگوید، با نحوه تخلیه بار روانی شخصیت سرد و محکم او، ارزشمندی و نجابت پیدا میکند.
حتی هنگامی که او خشمگین و تقریباً به جوش آمده، با قامت بلند و متراکم خود قدرت و تهدید نهفته شخصیت را منتقل میکند. زمانی که انفجار رخ میدهد، شگفتانگیز است، اما همزمان میدانیم که این انفجار دیر یا زود اتفاق میافتد.
برای ری، مردی پرخشم و بیصبر برای مذهب، احساسات یا بخشش، آمدن برادرش رویدادی ناخوشایند است و حتی وقتی لحظاتی از آشتی نسبی رخ میدهد، دی-لوئیس همچنان جمع شده، آماده حمله، و آشتی شکننده میان دو برادر دائماً در معرض فروپاشی است.
اما از آنجا که جم، مانند بسیاری از این شخصیتها، توسعه یافته نیست و عمق کافی ندارد، شان بین مجبور است به شدت مردانه و کلیشهای بازی کند؛ این موضوع باعث میشود نبردهایشان بیشتر به تمرینات بازیگری شبیه باشد تا تنش واقعی داستان. تعاملات جذاب و هیجانانگیز هستند، اما کمی مطالعه شده و تکنیک بازیگران بیش از روایت داستان برجسته است که اغلب تنها وسیلهای برای انتقال رنج و مصیبت محسوب میشود.
جعبندی و نمرهدهی

دلایل فراوانی برای لذت بردن بازگشت موقت دی-لوئیس به سینما وجود دارد؛ اما آنمونی به طور کلی در رسیدن به عظمت دچار فشار است؛ عظمتی که ستاره آن به راحتی منتقل میکند.
در میان نمایش خودآگاه طوفانی در حال شکلگیری، دی-لوئیس همچنان نیرویی است طبیعی و غیرقابل انکار، حضوری که حتی در سختترین لحظات، قلب فیلم را به تپش درمیآورد.
این اثر به ما یادآوری میکند که گاهی برای ارائه اکتشاف عمیق روح انسان است؛ همان روحی که در دل جنگلهای خام ولز، میان سایههای گذشته و در مواجهه با تاریکیها و خشم، همچون شعلهای فروزان میدرخشد و حکایت از قدرت بیچون و چرای تجربه انسانی دارد.
آنمونی فیلمی است که بیش از آنکه از نظر فیلمنامه یکپارچگی داشته باشد، به نمایش قدرت خام بازیگری دنیل دی-لوئیس و چشمانداز بصری رونان دی-لوئیس میپردازد.
وبسایت فیگار به این فیلم نمره 6 از 10 را میدهد.
نظر شما دربارهی نقد فیلم آنمونی چیست؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار در میان بگذارید.
