نقد فیلم گربه سیاه به اثری به تهیهکنندگی بهرام رادان میپردازد. فیلمی که با تمامیِ تعاریف ملودرام هماهنگی دارد.
شاید سکانسِ ابتدایی فیلم وقتی که بهرام رادانِ بازیگر (در نقش جیمزباند مانندش) سرِ مردی را که هدشات شده بررسی میکند، مشتی باشد که نمونهی خرواری از بلاهتهای درون این فیلمِ بد باشد.
تحلیل و نقد فیلم گربه سیاه
ملودرامی برای عوام
مطالبی که در نقد فیلم گربه سیاه خواهید خواند به شرح زیر است:
ملودرام اثری نمایشی یا ادبی است که پیرنگ آن احساسی و متقدم بر شخصیتپردازی است. اتفاقی که دقیقا در فیلم گربه سیاه میافتد. شخصیتها در گربه سیاه ساده و معمولا کلیشهای هستند (اگر شخصیتی در کار باشد).
View this post on Instagram
اساسا ملودرام روایتی احساسی با شخصیتهایی ساده است که یا خیلی خوباند (کاراکترِ خانمِ پروانه) یا خیلی بد (کاراکترِ پدرِ خانم پروانه) و اغلب از زبانی تصنعی و اغراقآمیز استفاده میکنند (به یاد بیآورید فرمِ ادبیاتِ کاراکتر خانم پروانه را که احتمالا باید اسمش را برای ادامه نقد یاد بگیرم که هی نگویم کاراکتر خانم پروانه).
نویسندگی و کارگردانی
حقیقتا به عنوانِ منتقد نمیدانم مشکلات این فیلم را از کجا آغاز کنم. ترجیح میدهم از روی یادداشتهایم پیش بروم. صداگذاری فیلم ایراد دارد. در لانگشاتها و اورشولدرها صدا و تصویر سینک نیست. به راکورد فیلم اصلا توجه نکردم اما مطمئن هستم اگر دقت شود بالای ده مورد مشکل در راکورد پیدا شود.
موسیقیِ رپِ فارس این چیزی نیست که به شکلِ سطحی و احمقانه نشان داده میشود. مولف اثر در جای جای این فیلم تقلیلگرایی کرده است. ای کاش مولف اثر برای یک بار هم شده از پای بساط امثال رضا یزدانی برمیخاست و به جمع کسانی میرفت که آنها را به عنوانِ رپر به خوردِ مخاطبِ بیچاره میدهد.
بازیگری
بهرام رادان بد بازی میکند. باید خوشحال باشیم که روزی رسید که رادان خودش را بازی کرد و ما فهمیدیم که رادان کلا خودش را بازی میکرده (مقصودم در اکثر فیلمهایش است: ایده اصلی، چهار راه استانبول، زرد، عصر یخبندان، پل چوبی، آتشبس2 و…) هیچ تفاوت قابل لمسی در تکنیکِ بازی ایشان در فیلمهای داخلِ پرانتز و این فیلم وجود ندارد.
آخرین فیلم ترلان پروانه این اثر است اما بازی ترلان پروانه… حقیقتا بخشی از هنر گاها جای نقد ندارد. او مثل همیشه بد بازی میکند. همین. ورای بازیگری اما من شدیدا در او پتانسیلِ ریحانه پارسا شدن میبینم. در خصوص بازیها تنها بازیای که تکنیکال و جذاب بود بازیِ کاراکترِ سرهنگ بود. سرضرب و خوش تمپو و درست. در ضمن کمدی فیلم گاها درآمده است و لبخند را میگیرد. تدوین موازی فیلم نهایتِ تلاشش را کرده تا ادای “مرثیهای برای یک رویا” را دربیاورد اما این کجا و آن کجااا…
شعار
فیلم شعارزده است. از دیالوگِ مسخرهی پسرکِ رپرمآب با پدرش دمِ مسجد بگیرید (نسل من و نسل تو و شعارهایی که بیش از یک دهه قبل همهشان در فیلمهایی مانند آوازقو و سنتوری داده شده بود، فیلمهایی که اتفاقا خودِ جنابِ رادان در آنهای بازی کرده بود) تا استفاده از اسمِ شریفِ جنابِ آقای وریا غفوری. به نظرم این فیلم در حدی نیست که اسم وریا غفوریِ عزیز در آن برده شود.
فیلم در کل ریتمِ خوبی دارد ولی از بس فرم و محتوی درب و داغون است انسان علیرغم این ریتمِ خوب خسته میشود. دیالوگهای زیاد، در خصوص داستان فیلم گربه سیاه باید گفت خطوط داستانیِ بسیار و کشاندنِ سیستمِ فیلم به سمت سریال شدن از دلایلِ ریتمِ منفیِ نحفته در فیلم است.
موسیقی
در خصوص موسیقی باید عرض شود که من چندی است در این اندیشه فرو رفتهام که آقای بامداد افشار فیلم و سریالهای ایرانی را کنتراتی کلا برداشتهاند. در استدیوشان هم یک عدد سازِ چِلو، یک عدد کنترباس و یکی دو عدد سازِ گوگولیِ غربی دیگر دارند و هر پروژهای که میآید را با همانها سمبل میکنند و تمام.
این یک فیلمِ رئال است تا جایی که من متوجه شدم سورئال و یا فانتزی و علمی تخیلی نیست پس با منطقِ زندگی روزمره یکی دو ایراد کوچک از این شاهکار باید بگیرم. پدرخوانده رها با چه منطقی ماشینش را به او داد؟ کسی که انقدر همه چیز را صاحب شده و حتی مادرِ رها را راهی زندان کرده و شبها بساط میکند و به یک ورش هم نیست اما همچنان به رها زور میگوید و هیچ خیری به او نمیرساند و تا جایی پیش میرود که دوستِ هیزش را وارد خانه میکند و… چطور ماشینش را در اختیار رها قرار میدهد؟
منطق
در داستان گربه سیاه این سه نفر چطور به این راحتی وارد خانه بهرام رادان میشوند؟ مگر میشود به این راحتی مخاطب را گوش مخملی فرض کرد؟ نصفه شب رها چطور وارد اتاق خواب رادان شد؟ این چه فضاحتی در ایجادِ موقعیتِ دراماتیک است؟؟؟ (تبلیغ دیجی کالا اون وسط چی میگه من نمیدونم…) این ویدیو (نمیگویم فیلم) نمونه بارزی از تاثیر کاپییتالیسم بر روی هنر است. در ادامه به این مبحث خواهم پرداخت چون دیگر از نقد کردنِ این ویدیو خسته شدم.
کلام آخر
اما در نهایت بگویم که این اثر سعی داشت مانیفستی در ردِ فضای مجازی و در مدحِ فضای حقیقی باشد. اما اولا که با تقلیلگرایی به مسئله نگاه کرده بود و سطحِ ماجرا را در بِستری از اتفاقاتِ به تصنع دراماتیزه شده روایت کرد. ثانیا با واقعگرایی شدیدا فاصله داشت و ثالثا فضای مجازی در آینده به سمتِ متاورس خواهد رفت، نقد مولف برای متاورس چه خواهد بود؟ رابعا و خامسا و… تحلیل فیلم گربه سیاه و بررسی گربه سیاه را با تبیین یک مفهوم ادامه میدهم.
اثر کاپیتالیسم بروی هنر
سالها پیش، مصرفگرایی—یا کاپیتالیسم—به بخش بزرگی از اقتصاد برخی کشورهای توسعه یافته تبدیل شد. شکلگیری چنین پدیدهای اما با جنبشی همچون پستمدرنیسم همراه بود؛ جنبشی که به واقع تاثیر شگرفی بر وجهه هنر در عصر حاضر باقی گذاشت. ولی این مقاله، فارغ از چگونگی شکلگیری پدیدههای مذکور، به دنبال پاسخی برای «کیفیت» و «میزان» تاثیر همزمانی این دو المان (مصرفگرایی و پستمدرنیسم) بر ماهیت هنر خواهد بود.
مصرفگرایی پدیدهی چندان نوینی محسوب نشده و میتوان ظهور آن را در سالهای آغازین قرن نوزدهم ریشهیابی کرد. در این ایدئولوژی، دولتها به طور غالب نقش کوچکتری در اقتصاد کلی کشور داشته و در عوض بخش بزرگی از ماهیت تجاری و مالی کشور را به کارخانهها (تولیدکنندگان) و مردم واگذار میکنند. اما در سالهای کنونی، با پیشرفت تکنولوژی و صنعت و تاثیر چند وجهی آنها بر دنیای توسعه یافته، ما با گونهی به نسبت پیچیدهتری از کاپیتالیسم مواجه هستیم.
فلسفهای که در ابتدا معتقد بود دولتها میتوانند نقش کمتری در اقتصاد ایفا کرده و وظیفه چرخاندن چرخه اقتصادی کشور را به دست «کارخانه»ها و «مردم» دهند، امروزه گویی تغییر ماهیت داده و غالباً نقش مردم را به مصرفکنندگانِ صرف تقلیل داده است.
در واقع، کاپیتالیسم کنونی به شکلی پنهان، همزمان با کمتر کردن نقش دولتها در گردشهای مالی، وظیفه مردم را نیز از «مشارکتکنندگان اقتصادی» به «بردگان اقتصادی» تغییر داده. بردگانی که خارج از خرید و مصرف ارزشی مختص جایگاه خود ندارند.
برای شناخت پسا-مدرنیسم، بیشک میبایست ابتدا مدرنیته را دریافت. زمانی که اشخاصی مثل «پابلو پیکاسو» در نقاشی و «ویرجینیا وولف» در ادبیات همراه با سایر هنرمندان آن دوره، قدمهای نخستین «مدرنیسم» هنری را برداشتند، تمام ماهیت این جنبش عبارت بود از حرکتی در مقابل سنتهای دست و پا گیر حاکم بر فضای تفکری جوامع. اما با آغاز سدهی بیستم و فراگیری کاپیتالیسم، هنر مدرنیته جلوهی اقتصادی بیشتری یافت و هنرمندان بسیاری با بهرهگیری از ظرفیتهای نوگرایی و شکلدهی زیر شاخههای هنری عامهپسندتری—همچون پاپآرت—بُعد مادیگرای سنگینتری برای هنر نوگرا رقم زدند.
نقد فیلم گربه سیاه
اما درست در همین زمان، دوره پسا-مدرنیته [یا پستمدرنیسم] جوانههای خود را در بطن هنر و حتی فلسفه دواند. یعنی؛ با دور شدن هنرمندان نوگرا از اهداف والای خود که قرار بود آزادی بیشتری برای ماهیت هنر به ارمغان آورد، قشر جدیدی از هنرمندان [که بعدها به هنرمندان پستمدرنیست معروف شدند]، دست به ایجاد جریانی جدید در بطن آفرینش آثار هنری، ادبی و فلسفی زدند.
نقش کاپیتالیسم در هنر کنونی که در حال عبور از دوره پستمدرن و ورود به دوره «پسا پستمدرن» است، قابل چشمپوشی نیست؛ چرا که در بدنهی آن، کوششی در جهت تغییر تفکرات مصرفگرایانه نسبت به هنر مشاهده نمیشود.
گویی گروهی از غواصان تصمیم به انقلابی بنیادی گرفته و به نشانه اعتراض مسیر شنای خود را تغییر دهند؛ در حالی که وجه اشتراک تمام غواصان وابسته بودن آنها به کپسول اکسیژن بوده و جهت شنا کردنشان صرفا انتخابی غیر بنیادین از روی نیاز و یا سلیقه است.
نقد فیلم گربه سیاه
مدتی پیش، در فضای مجازی فرد یا گروهی از افراد اقدام به حرکتی اعتراضی کرده، عکسی از یک تخممرغ را به اشتراک گذاشته و از مردم خواستند تا با پسندیدن (لایک کردن) تصویر مذکور، رکوردهای جامعه مجازی را شکسته و به قدرت نمایی شخصیتهای معروف ضربهای توام با طنز وارد کنند.
این اقدامِ غیر هنری که با موفقیت نیز توأم بود، کاملا با معیارهای پستمدرنیسم همخوانی داشته و حتی میتوانست به عنوان یک نمونه از تاثیرات اجتماعی این جنبش بررسی شود. اما این پایان ماجرا نبود؛ و شخص یا اشخاص پشت این حرکت پس از مدتی اقدام به افتتاح یک فروشگاه مجازی کرده و محصولاتی را با محوریت تصویر همان «تخم مرغ» معروف به فروش گذاشتند.
نقد فیلم گربه سیاه
یعنی؛ یک بار دیگر—ولو در عرصهای غیر هنری—پسا نوگرایی قربانی چرخه اقتصادی شده و همرنگ پدیدههایی شد که به ظاهر در تضاد با آن بودند. مسائلی از این دست بیشک بر نوع نگاه نویسنده به موضوعات مطرح شده بیتاثیر نبودهاند. اما اگر دیدگاه وی نسبت به نوگرایی و پسانوگرایی مقبول باشد، هنر در چهارچوب امروزی همچنان وابسته به معیارهای مصرفگرایی بوده و ویرایشهای وارده صرفا مصداق مثال تغییر مسیر غواصان در بخش قبلی است.
شاید عرصه «پسا پستمدرن» برای مقابله با چنین فضایی قدمهایی برداشته و آن را به هنر نیز منتقل کند؛ و یا کاملا برعکس، شاید هنر خود به پیشواز پسا پستمدرنیسم رفته و مقابله با مصرفگرایی را از معیارهای اصلی خود تا بنیانهای جوامع بشری بتازاند. اما تا آن روز، ما به احتمال قوی همچنان شاهد دست برتر کاپیتالیسم و ارزشگذاریهای مادیاتمحور در عرصه هنر پسا نوگرا و نوگرا خواهیم بود.
منبع بخشِ کاپیتالیسم: ویرگول
بازیگران فیلم گربه سیاه
- بهرام رادان
- ترلان پروانه
- حسین پورکریمی
- کیا رکنی
- پیام احمدینیا
- بهاره کیان افشار
- ستایش رجایی نیا
- علیرضا استادی
- آزاده سدیری
- رضا یزدانی
- احسان کرمی
- علی اوجی
- احمد کاوری
- بهروز قادری
- حسین ملکی
- آرزو نبوت
- عیسی حسینی
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم ها و سریال های نماوا 1401 و 1400
- بهترین فیلم ها و سریال های فیلیمو 1401 و 1400
- بهترین فیلم های ایرانی 1400
- بهترین سریال های ایرانی 1400
- بهترین سریال های تلویزیونی ایرانی 1400
- بهترین فیلم های عاشقانه ایرانی قبل از انقلاب
- بهترین فیلم های هندی 2021
از همراهی شما تا انتهای نوشتار نقد فیلم گربه سیاه سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.