همنواز

نقد و بررسی سریال پنگوئن (The Penguin)

در نقد سریال پنگوئن به بررسی، تحلیل و واکاوی هر قسمت از این سریال سرویس استریم مکس و کمپانی دی سی و فرانچایز «مت ریوز» خواهیم پرداخت.

پنگوئن، مینی‌سریالی جنایی و درام آمریکایی است که توسط «لورن لفرانک» برای شبکه HBO خلق و بر اساس شخصیت مشهور دی‌سی کمیک ساخته شده است. این سریال به‌عنوان یک اسپین‌آف از فیلم بتمن (2022) شناخته می‌شود و به بررسی صعود «اوزوالد کابلپات»، معروف به پنگوئن، در دنیای زیرزمینی جنایی گاتهام می‌پردازد.

با بازی «کالین فارل» در نقش اصلی، این مجموعه به‌طور قابل توجهی بر عمق شخصیت «پنگوئن» و تحولات او در این دنیای تاریک تأکید دارد. سریال پنگوئن با رویکردی عمیق به شخصیت‌پردازی و بررسی ابعاد مختلف قدرت و فساد، به دنبال آن است تا نشان دهد چگونه یک شخصیت به ظاهر خرده‌پای جنایی می‌تواند به یکی از بازیگران اصلی دنیای جنایی تبدیل شود.

10 شخصیت شرور که می توانند در سریال پنگوئن حضور داشته باشند


ادامه مطلب در ادامه

بیشتر بخوانید:

برای اطلاع از آخرین اخبار سینمای جهان، می‌توانید به بخش اخبار سینما و تلویزیون و برای دانلود فیلم‌ها و سریال‌های روز دنیا به کانال تلگرامی فیگار مراجعه کنید.


نقد سریال پنگوئن

با استفاده از لیست زیر می‌توانید به بخش مورد نظر خود از نقد سریال پنگوئن مراجعه کنید:

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

«لورن لفرانک» به‌عنوان تهیه‌کننده و تیم خلاق برجسته‌ای که شامل «مت ریوز»، کارگردان فیلم «بتمن»، می‌شود، در شکل‌گیری این داستان نقش بسزایی داشتند. در نقد سریال The Penguin ، به تحلیل شخصیت «پنگوئن» در این سریال و تأثیرات داستان او بر دنیای گاتهام و نحوه روایت داستان می‌پردازیم.

آیا پنگوئن می‌تواند به‌عنوان یک اثر مستقل، اعتبار و جذابیت دنیای سینمایی بتمن را ارتقا دهد؟ بی‌تردید، این پرسش‌ها و بسیاری دیگر در طول این نقد و بررسی سریال پنگوئن پاسخ داده خواهند شد.

سریال پنگوئن چگونه می تواند دنیای مت ریوز را به یک فرانچایز موفق تبدیل کند؟

نقد سریال پنگوئن قسمت اول

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

سریال پنگوئن پس از وقایع ویران‌کننده‌ای که در پایان فیلم بتمن با سیلاب‌های ناشی از اقدامات «ریدلر» و پیروانش بر گاتهام حاکم شد، آغاز می‌شود. داستان در عرض چند هفته پس از این حوادث در میان ویرانه‌ها ادامه می‌یابد.

در همان ابتدای سریال، خبرها از خلأ قدرت در صحنه جنایی سازمان‌یافته گاتهام سخن می‌گویند. تمام این خبرها در میان یک لانگ‌شات از شخصیت «پنگوئن»، فرصتی را برای مخاطب به وجود می‌آورد تا پی ببرد این لحظات حساس برای «اوزوالد» بسیار مهم هستند تا به آنچه که به‌نظرش حق اوست، دست یابد.

اکنون که صحنه آماده شده است، مخاطبان می‌گویند که زمان آن فرارسیده که «پنگوئن» دی‌سی واقعی و «پنگوئن» سریال را به تداوم با حوادث بتمن درگیر کنیم؛ اما قسمت اول بیشتر در دراماهای شخصیت‌های مختلف پیش می‌رود. سریال از همان ابتدا سعی دارد تا ما را با یک فضای مافیایی مانند سریال سوپرانوها درگیر کند و در این امر، به صورت بسیار خفیفی موفق می‌شود.

این قسمت به‌گونه‌ای است که انگار محدودیت‌های بودجه‌ای مشخصی بر آن سایه افکنده است. نماهای عریض از گاتهام وقتی با ساختمان‌ها و تابلوهای خیابانی به‌وضوح دیجیتالی ترکیب می‌شوند، تأثیر کمتری نسبت به فیلم بتمن «مت ریوز» دارند. انگار این سریال نمی‌خواهد شهر را به صورت واضح به ما نشان دهد و همین امر در قسمت ابتدایی به شدت دیده می‌شد.

علاوه بر این، نمایش شهر گاتهام در نور روز، نسبت به آنچه در فیلم بتمن دیده بودیم نیز کمکی به جذابیت این اثر نمی‌کند؛ اما آنچه مهم است، استمرار بین فیلم و سریال است که به‌خوبی حفظ می‌شود. خوشبختانه، این استمرار با کارگردانی نوارگونه «کریک زوبل» (که وظیفه ساخت قسمت اول را داشته است) و موسیقی هیجان‌انگیز «میک جیچینو» تقویت می‌شود.

این سریال با ایجاد پیوندی قوی بین دو اثر، تا حدودی یک روایت داستانی مجزا را ادامه می‌دهد و همچنین به‌طور مؤثری به بررسی تغییرات در دنیای گاتهام و ظهور «پنگوئن» به‌عنوان یک شخصیت کلیدی در این دنیای تاریک می‌پردازد؛ اما نمی‌تواند به عنوان یک اسپین‌آف عمل کند.

همچنین، تلاش فیلمسازان برای معرفی شخصیت‌ها و داستان‌ها کار زیادی می‌طلبد. «اوزوالد» «ویکتور آگیلار»، «سوفیا» و برخی دیگر از اعضای خانواده فالکون در این قسمت به تصویر کشیده می‌شوند و به همین دلیل، قسمت اول این سریال ممکن است کمی شلوغ به نظر برسد، اما هرگز خسته‌کننده نمی‌شود.

معرفی کامل تمامی شخصیت‌هایی که در این قسمت بودند، کاری است که فیلمسازان موظف به انجام آن هستند و اگر بخواهند که به تکامل این فرانچایز کمک کنند، باید در قسمت‌های آیندهف نگاهی به دیگر شخصیت‌ها هم داشته باشند تا روح این فرانچایز کامل شود.

در فیلم بتمن، «فارل» تنها چند لحظه روی صفحه نمایش حضور داشت؛ اما اکنون که او به‌طور جدی در این نقش قرار گرفته است، توانسته به‌طور عمیق‌تری به عمق  این شخصیت فرو برود. بازیگری او و «کریستین میلوتی»، یک کلاس بازیگری است و بیننده  در قسمت ابتدایی بیشتر از هر چیز دیگری، نقش‌آفرینی این دو را برای خود به عنوان یک چیز فرا واقعی تصور می‌کند.

نقد قسمت دوم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

ورود به قسمت دوم یک سریال پس از یک افتتاحیه هیجان‌انگیز، همیشه برای سازندگان آن اثر ترسناک است. آیا می‌توانند این روند را ادامه دهند؟ آیا وعده‌های جذاب را فراموش خواهند کرد؟ با شروع قسمت دوم سریال پنگوئن که شامل یک فلش‌بک عجیب به دوران زندانی بودن «سوفیا» است را می‌بینیم که مخاطب را گیج و مقداری نگران می‌کند؛ اما آنچه پس از این مقدمه می‌آید، یک سکانس مستحکم است که شاید نتوانسته شتاب دیوانه‌وار قسمت قبلی را حفظ کند، اما همچنان راه‌هایی برای حرکت هیجان‌انگیز به سوی پایان فاجعه‌بار «آزوالد» برای هر دو خانواده فالکون و مارونی پیدا می‌کند.

دلیل این کندی پیش رفتن این قسمت عمدتاً مربوط به ریتم داستان است. در قسمت Inside Man دو صحنه واقعاً هیجان‌انگیز وجود دارد که نسبت به قسمت افتتاحیه کمتر است. هر یک از صحنه‌ها به‌طور ضروری اطلاعات جدیدی درباره «سوفیا فالکون» یا روابط «پنگوئن» با اطرافیانش را ارائه می‌دهند؛ اما ترتیب و نحوه اجرای آن‌ها، هیجان و وزن قسمت اول را ندارند.

این سریال در تنها دو قسمت ابتدایی خود بارها نشان داده که «آروالد» چگونه می‌تواند از هر موقعیتی فرار کند. امیدوارم این ترفند به حد اشباع نرسد؛ زیرا تماشای او در این وضعیت‌های دشوار، بسیار لوس می‌شود.

«کالین فارل» و «کریستین میلیوتی» در این قسمت هم خوش درخشیدند. تماشای خشم در چشمان بزرگ و پر احساس «میلیوتی» در طول این قسمت، ترسناک و هیجان‌انگیز است.

در قسمت Inside Man، شخصیت «ویکتور» زمان زیادی به خود اختصاص نمی‌دهد و بیشتر به تیزرهایی برای آنچه در آینده خواهد آمد پرداخته می‌شود. در طول این قسمت، نگاهی به نگرانی «ویکتور» برای خانواده و دوستانش که همانند او از حمله «ریدلر» آسیب دیده‌اند، می‌اندازیم؛ اما هیچکس واقعاً از او جزئیات نمی‌پرسد.

قسمت دومبار سنگینی از نظر داستانی بر دوش دارد و این همیشه هیجان‌انگیز نیست. آنچه این قسمت به‌خوبی انجام می‌دهد، عمیق‌تر کردن ارتباطات بین شخصیت‌های اصلی و در عین حال وعده شکستن این روابط در آینده است.

نقد قسمت سوم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

در قسمت سوم سریال The Penguin شباهت‌های فراوانی را با سریال Game of Thrones می‌بینیم که پیش از این، بیشتر با سریال سوپرانوها مقایسه می‌شد. این قسمت که از گفت‌وگوهای سنگین و طولانی بهره می‌برد، به‌طور خاص بر روابط میان شخصیت‌های «ویکتور»، «سوفیا» و «ازوالد» تمرکز دارد و نشان می‌دهد که کدام از آن‌ها چه می‌خواهند و چگونه نیازهایشان با یکدیگر متفاوت است.

قسمت سوم به عمیق‌ترین بررسی ذهنی شخصیت «ویکتور» می‌پردازد و او را به عنوان یکی از جذاب‌ترین کاراکترهای سریال مطرح می‌کند. در این اپیزود، فلش‌بک‌های طولانی‌ای به گذشته «ویکتور» و خانواده‌اش اضافه شده که نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت او ایفا می‌کند.

این فلش‌بک‌ها که معمولاً در برخی از آثار امروزی هالیوود باعث اشکال در ارتباط زمانی داستان می‌شوند، در اینجا با دقت و ظرافت به‌کار رفته‌اند و به روایت حال حاضر ویکتور معنای تازه‌ای می‌بخشند. داستان غم‌انگیز خانواده «آگویلار» که در این قسمت فاش می‌شود، بسیار مشخص بود؛ اما نویسنده به‌خوبی این تراژدی را با شرایط کنونی «ویکتور» ترکیب کرد و او را به نقطه‌ای احساسی رساند.

علاوه بر «ویکتور»، تعاملات او با «گریسیلا»، معشوقه‌اش که نمایانگر وسوسه بازگشت به زندگی صادقانه است و «آز» که نقشی به‌عنوان استاد و رقیب در زندگی او دارد، بخش مهمی از این قسمت را تشکیل می‌دهد. تضاد میان گرایش‌های این دو شخصیت به‌خوبی نشان داده می‌شود و فشارهای آن‌ها بر ویکتور به اوج خود می‌رسد.

صحنه‌های گفت‌وگو میان «ویکتور» و «آز» که بر سر مسائل خانوادگی و مفهوم موفقیت صادقانه بحث می‌کنند، از نکات برجسته این قسمت است.

در نهایت، واکنش احساسی «آز» به تصمیم «ویکتور» برای ترک او، نمایشی از عمق ارتباط این دو شخصیت را نشان می‌دهد. همچنین، گذشته‌ای که میان «آز» و «سوفیا» وجود دارد و به خیانتی از سوی «آز» اشاره می‌کند، لایه‌ای دیگر به روابط پیچیده این شخصیت‌ها اضافه می‌کند.

قسمت سوم با تمرکز کامل بر کاوش در ذهن «ویکتور»، «سوفیا» و «آز»، هیجان را برای قسمت بعدی نگه می‌دارد و همین باعث می‌شود که این قسمت بهتر جلوه کند.

این اپیزود با فیلمنامه‌ای خوب و ریتمی بسیار مناسب، پیش‌زمینه‌ای که در دو قسمت پیش برای «ویکتور» انتظارش را می‌کشیدیم، ارائه می‌دهد.

نقد قسمت چهارم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

قسمت چهارم سریال پنگوئن تماماً بر پایه اتفاقاتی رخ داد که «سوفیا» در تیمارستان آرکهام با آن مواجه بود. سریال پنگوئن در حالی که به وضوح با فضای تاریک و واقع‌گرایانه فیلم بتمن (2022) ارتباط دارد، با حذف شخصیت اصلی، یعنی «بروس وین»، داستانی حتی واقع‌گرایانه‌تر را ارائه می‌دهد.

در فیلم بتمن شخصیت‌های فوق‌العاده و غیرواقعی زیادی وجود داشتند؛ اما در قسمت چهارم سریال، با سفر به گذشته «سوفیا» در تیمارستان آرکهام، جنبه‌های روانشناختانه بیشتری را می‌بینیم که از واقغیت به دور نیستند.

در این قسمت، داستان حضور «سوفیا فالکون» در بیمارستان دولتی آرکهام به تصویر کشیده می‌شود که به شدت تحت تأثیر خیانت‌هایی است که از نزدیک‌ترین افرادش تجربه کرده است.

این قسمت به وضوح نشان می‌دهد که خانواده فالکون چه اندازه نسبت به او بی‌رحم بودند که این موضوع زمینه‌ساز یک پایان رضایت‌بخش نیز می‌شود. بازیگری «کریستین میلیوتی» در قامت «سوفیا»، بسیار فوق‌العاده است و از همین حالا باید او را برنده جایزه امی سال آینده بدانیم.

نکته منفی که در این قسمت وجود دارد، عدم نشان دادن قسمت‌های اصلی است. تنظیم ریتم یک سریال کار دشواری محسوب می‌شود و اگر این اثر شامل 8 یا 10 قسمت باشد، باید از نشان دادن اینگونه فلش‌بک‌ها در داستان، خودداری شود؛ اما «کریستن میلیوتی» به قدری عالی بازی می‌کند که ریتم کند این اپیزود به طور کامل فراموش می‌شود.

در هفته گذشته، شخصیت «ویکتور» فرصتی برای درخشش پیدا کرد و قسمت به‌خوبی فلش‌بک‌هایی را در کنار هم قرار داد تا گذشته‌اش را به تصویر بکشد و زندگی‌اش قبل از حمله «ریدلر» را با آنچه در حال حاضر اتفاق می‌افتد، مرتبط کند.

هرچند انتقال احساسات و عواطف در سریال به‌خوبی اجرا می‌شوند؛ اما دو قسمت فلش‌بک متوالی در زمانی که قسمت سوم داستان‌های زیادی در زمان حال را به جا گذاشته، کمی ناگهانی به نظر می‌رسد. به‌طور کلی، قسمت 4 خوب ساخته شده، اما اگر آن را بخواهیم در قامت یک مینی‌سریال دریابیم، شکست می‌خورد.

نقد قسمت پنجم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

داستان‌های مربوط به شرورها همواره عجیب غریب و پر پیچ‌و‌خم هستند. این شخصیت‌های شرور گاهی به‌طرز عجیبی مورد توجه قرار می‌گیرند، به‌گونه‌ای که اهداف آن‌ها به اهداف ما تبدیل می‌شود و دیدگاه‌هایشان با دیدگاه‌های ما هم‌راستا است.

این تضاد شناختی می‌تواند در مواردی جذاب و هیجان‌انگیز باشد. در سریال‌هایی مانند بریکینگ بد و سوبرانوها، از این نوع داستان‌پردازی‌ها بهره برده می‌شود؛ اما در مواردی که این فرمول به درستی پیاده‌سازی نشود یا نتواند پیام خاصی را منتقل کند، داستان در دام روایت ضعیف گیر می‌افتد.

در قسمت جدید پنگوئن، به‌نظر می‌رسد «آز» تا حدی نشان داده که فردی بی‌رحم و مکار است؛ اما به طرز عجیبی دل‌نشین و دوست‌داشتنی نیز به نظر می‌رسد. این تعادل باعث جذب مخاطب به سمت او شده و در همین راستا، قسمت دوم فیلم بتمن نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرند. این اتفاق باعث دودستگی طرفداران بین خیر و شر را افزایش می‌دهد و کار بتمن نیز بسیار سخت است.

در قسمت جدید حالا «آز» به مرزهای خطرناک ویرانگری رسیده و کم‌کم شاهد شکل‌گیری یک شرور هستیم که ممکن است تنها با چیزی بزرگ‌تر از آنچه انسانیت معمولاً قادر به انجام آن است، متوقف شود. قسمت بازگشت به خانه نشان می‌دهد او تا چه حد حاضر است پیش برود و سرانجام زنجیرهای مقدمات و پیش‌زمینه را کنار می‌زند تا داستان را به جلو براند.

این بزرگ‌ترین دلگرمی قسمت پنجم است. با تمرکز صرف بر رویدادهای حال حاضر، داستان می‌تواند واقعاً به حرکت درآید. با این حال، هنوز نمی‌دانیم دقیقاً «آز» چگونه دو برادرش را از دست داده است و این موضوع دوباره در آپارتمان کرون‌پوینت مطرح می‌شود که او و مادرش را به یاد خانه قدیمی‌شان می‌اندازد.

قسمت جدید از نمایش گذاشتن پیش‌زمینه‌های بیشتر هراسی ندارند و سرانجام به گذشته پایان می‌دهد و نگاهی به جلو می‌اندازد. این قسمت (و همچنین خود آز) در تلاش برای حفظ تعادل در داستان هستند؛ اما به‌نظر می‌رسد «پنگوئن» در حال ورود به عمل است. وعده آغازین سریال سرانجام در حال تحقق است و امیدوارم با تنها سه قسمت باقی‌مانده، بتوانند به پایان خوبی دست یابند. این تمام چیزی بود که در نقد سریال پنگوئن باید به آن می‌رسیدیم.

نقد قسمت ششم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

شخصیت مهمی که سریال پنگوئن بر محوریت آن شکل گرفته، تا به حال در صحنه‌ها ظاهر نشده است. «رکس کالابریس»، گانگستری کوچک اما تأثیرگذار در محله ایست گاتهام بود که از مردم منطقه حفاظت می‌کرد و به نوعی الگویی است که «ازوالد» همیشه در آرزوی تبدیل شدن به اوست. در قسمت ششم سریال با عنوان نشست طلایی، «اوز» بیش از هر زمان دیگری به این رؤیا نزدیک می‌شود و در حال به‌دست‌آوردن محبوبیت و قدرتی است که حتی «رکس کالابریس» نیز به آن دست نیافته بود.

قسمت ششم از فضای خانواده که اغلب در داستان‌های مافیایی تکرار می‌شود، بهره می‌برد. خانواده‌ی «ازوالد» شامل اعضای خونی واقعی او مثل مادرش و همکارانی همچون «ویکتور آگویلار» است.

اگر بخواهیم به نقد سریال پنگوئن بپردازیم، باید بگوییم که این سریال تا اینجای کار پر از زمینه‌سازی‌های داستانی بوده است. شخصیت‌های جدید و قدیمی، خطوط داستانی و جزئیات تازه‌ای از دنیای گاتهام همگی باید به نحوی معرفی می‌شدند تا سریال در حماسه جنایی جدید بتمن جای گیرد.

این همان چیزی است که سریال‌های بلند مدت به‌خوبی از پسش برمی‌آیند؛ فرصت می‌دهند تا لحظات جزئی و کوچکی که در یک فیلم دوساعته جا نمی‌گیرند، در اینجا شکل بگیرند؛ اما بعد از مدتی، همه این مقدمه‌چینی‌ها کم‌کم احساس کُندی به مخاطب می‌دهد.

قسمت 6 پنگوئن نیز از این قاعده مستثنا نیست و روایتی از داستان‌های ضروری برای تکمیل پازل سریال ارائه می‌دهد. همچنین لحظاتی برجسته برای شخصیت‌های «ایو» و «ویکتور» دارد؛ اما وقتی هر قسمت با یک پایان تعلیق‌آمیز همراه می‌شود و این حس پیش می‌آید که شاید هیچگاه به نقطه اوج واقعی نخواهیم رسید.

خوشبختانه پایان این قسمت یکی از پایان‌های قوی سریال است. به نظر می‌رسد که در قسمت ماقبل آخر، تنش میان «اوز» و «سوفیا» به نقطه اوج خواهد رسید؛ چراکه «سوفیا» اکنون متوجه شده که «اوز» هنوز فردی دارد که برایش مهم باشد و این فرصتی است تا انتقامش را از «اوز» به‌خاطر کاری که با «آلبرتو» کرده بگیرد.

اگر سوفیا واقعاً این انتقام را به انجام برساند، نبرد نهایی میان این دو پر از احساسات خواهد بود و بی‌صبرانه منتظریم ببینیم که چگونه رخ خواهد داد. فعلاً، این لحظه هیجان‌انگیزترین پایان باز سریال تا اینجا است، هرچند که استفاده مکرر از این شیوه تعلیق امکان دارد تاثیرش را کمرنگ کند.

در قسمت ششم، «ایو» بالاخره فرصتی برای درخشش پیدا می‌کند و رویارویی دیرهنگامش با «سوفیا» که بارها به «اوز» وعده داده بود، در یکی از بهترین و پرتنش‌ترین صحنه‌های پنگوئن اتفاق می‌افتد.

این صحنه به‌خوبی نشان می‌دهد که «ایو» چقدر باهوش و کاردان است و «سوفیا» را به بازنگری در قضاوت اولیه‌اش درباره او وادار می‌کند. نحوه عملکرد «ایو» در این موقعیت، لایه‌های بیشتری به شخصیت او اضافه می‌کند و لحظه‌ای از احترام متقابل میان این دو زن را شکل می‌دهد که دیدنش لذت‌بخش است.

زمانی که به «ویکتور» اختصاص داده شده نیز خوب صرف شده است. هرچند این بخش از داستان به‌تنهایی اهمیت چندانی برای طرح کلی ندارد، اما داستان او با «اسکوئید» نقطه مهمی در شخصیت‌پردازی «ویکتور» محسوب می‌شود.

«ویکتور» از ابتدا مشتاق بوده که خود را در عمل ببیند؛ اما «اوز» او را تنها برای مراقبت از «فرانسیس» در نظر گرفته بود. با پیشرفت زمانی در این قسمت، نقش او نیز گسترش یافته است. نیمه اول قسمت ششم به‌خوبی نشان می‌دهد که «ویکتور» چقدر از مسئولیت‌های جدیدش لذت می‌برد؛ اما تضاد این حالت با وضعیتی که در انتهای داستان دارد، نمایانگر تغییرات درونی اوست.

در نیمه اول این قسمت، ما دوباره شاهد پرداخته شدن به فرهنگ ایرانی بودیم. «سال مارونی» با اشاره به زنش، برای «سوفیا» خورشت بادمجان درست کرد. بسیار برایم جالب است که چنین فرد و چنین سریالی، تا این اندازه به فرهنگ‌های یک خانواده و یک زن ایرانی پرداخته باشد. چیزی که ما در این سریال برای نشان دادن یک زن ایرانی مهاجر می‌بینیم، بسیار واقعی‌تر از فرهنگی است که در سریال‌های ایرانی از زن به نمایش در می‌آید.

نقد قسمت هفتم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

سریال پنگوئن تاکنون به خوبی توانسته فرمول موفق سریال‌های تلویزیونی مدرن را پیاده‌سازی کند. یکی از این فرمول‌ها، استفاده از فلش‌بک در قسمت‌های پایانی فصل است. این تکنیک، در حالی که مخاطب مشتاقانه منتظر ادامه داستان است، توجه او را به گذشته شخصیت‌ها معطوف می‌کند. این روش، اگرچه در ابتدا ممکن است باعث ناامیدی مخاطب شود، اما در نهایت می‌تواند به درک بهتر شخصیت‌ها و داستان کمک کند.

در قسمت هفتم، فلش‌بک به گذشته «اوز» پرداخته می‌شود و نشان می‌دهد که او از کودکی، شخصیتی خشن و بی‌رحم داشته است. این فلش‌بک، اگرچه به درستی در داستان قرار گرفته است، اما به اندازه کافی جذاب و تأثیرگذار نیست.

این فلش‌بک، تنها به نمایش خشونت «اوز» می‌پردازد و به انگیزه‌ها و احساسات او پس از قتل برادرش نمی‌پردازد. این موضوع، به خصوص با توجه به تأثیر چنین رویدادی بر روان یک کودک، حائز اهمیت است. همچنین، این فلش‌بک اطلاعات چندانی در مورد رابطه «اوز» با مادرش ارائه نمی‌دهد.

یکی از نقاط قوت سریال پنگوئن، ثبات شخصیت‌پردازی آن است. هر بار که دو شخصیت برای اولین بار با هم تعامل می‌کنند، این تعامل طبیعی و منطقی به نظر می‌رسد؛ زیرا با شخصیت‌پردازی که تاکنون از آن‌ها دیده‌ایم، همخوانی دارد. هفته گذشته، شاهد تعامل جذاب بین «سوفیا» و «ایو» بودیم و این هفته نیز تعامل بین «سوفیا» و «فرانسیس» بسیار تأثیرگذار بود.

با وجود تمام منفی‌گرایی «فرانسیس»، شخصیت او بسیار قوی و ثابت است. او همیشه از خودش و «اوز» دفاع می‌کند و به هیچکس اجازه نمی‌دهد به آن‌ها آسیب برساند. تعامل بین این دو شخصیت بسیار رضایت‌بخش است و اشاره به اتفاقی که برای «جک» و «بنی» افتاده، باعث ناراحتی «فرانسیس» می‌شود. سریال به خوبی توانسته است بیماری آلزایمر را به تصویر بکشد و بازی درخشان «ددرا اوکانل» در این زمینه بسیار تاثیرگذار بوده است.

قسمت هفتم سریال پنگوئن با یک انفجار مهیب به پایان می‌رسد که باعث نابودی امپراتوری «اوز» می‌شود؛ اما این قسمت از نظر داستانی پیشرفت چندانی ندارد. داستان با همان نقطه‌ای که شروع شده بود، یعنی اسارت «فرانسیس» توسط «سوفیا» و تلاش «اوز» برای نجات او، به پایان می‌رسد.

نقد قسمت هشتم

نقد سریال پنگوئن
نقد سریال پنگوئن

در آثار رسانه‌ای برجسته، یک داستان زمانی به نقطه اوج خود می‌رسد که مخاطب را به مکان‌هایی ببرد که انتظارش را ندارد یا حتی نمی‌دانسته که خواهان آن است و با ارائه چیزی تازه و منحصربه‌فرد، او را شگفت‌زده کند. این همان چیزی است که در عصرِ پر از طرفداری‌های بی‌پایان و خدمات‌دهی مکرر به هواداران اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ اما معمولاً نتیجه کار یک هنرمند با دیدگاه قوی و پروژه‌ای به‌شدت اندیشیده‌شده و جامع است که با وجود روندهای کلی، موفق می‌شود.

پنگوئن نیز که از چشمه خلاقیت فیلم بتمن پدید آمد و به خوبی از این اثر بهره برده است. لحن، شخصیت‌ها و الگوبرداری از زیبایی‌شناسی فیلم اصلی، همگی به عنوان الگوی این سریال به کار گرفته شده‌اند.

اکنون، با پخش شدن قسمت پایانی، این سریال به خوبی توانسته است بدون اینکه به چاپلوسی آشکار یا تمجید مستقیم از هواداران متعصب بپردازد، اثری مستقل و متصل به دنیای بتمن ارائه دهد.

در قسمت پایانی به شکلی اغراق‌آمیز انتظارات طرفداران را برای آینده این فرانچایز را تحریک می‌کند؛ اما در عین حال، همین صحنه‌ها باعث شد که هیجان‌زده شویم و منتظر ادامه حماسه جنایی بزرگ بتمن باشیم.

سریال پنگوئن در به چالش کشیدن سخت‌ترین بخش داستان‌پردازی خود و پایان‌بندی آن، موفق عمل کرده است. چگونه می‌توان چنین داستانی را روایت کرد و به سرانجام رساند، وقتی شخصیت اصلی‌اش یک شرور است؟

این سوالی است که بارها در نقدهای قبلی‌ام درباره این سریال مطرح کرده‌ام، و باید گفت که پنگوئن در این مسیر همیشه راه درستی را پیموده است. سریال هرگز سعی نکرده است که «اُز» را به عنوان یک شخصیت خوب معرفی کند؛ شاید بتوان به او حس همدردی داشت، اما هرگز خوب نبوده است. پایان سریال، شخصیت منفوری را برای ما می‌سازد که ما هرگز فراموش نخواهیم کرد.

داستان به‌طور منطقی به مسیری که در قسمت قبلی برای خود تعیین کرده بود، ادامه می‌دهد، اما با حالتی که گاهی مسیر را دور می‌زند. سریال زمان بیشتری برای رسیدن به لحظات کلیدی و جذاب در انتها صرف می‌کند. هر هفته درباره این صحبت کرده‌ام که هر صحنه دارای تأثیر و اهمیت است، اما ترتیب و چیدمان آن‌ها باعث اختلال در ریتم داستان می‌شود.

بیشتر بخوانید:

نظر شما درباره‌ی مطلب نقد سریال پنگوئن چه بود؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *