همنواز

تئاتر شب کور در ارومیه به کارگردانی محمد خیرخواه ؛ 7 الی 20 اسفند 1400 – ساعت 19

این روزها یکی از نمایش‌نامه‌های ناصر حسینی‌مهر که بخشی از دنیای واقعیت را بهمراه خود دارد روی صحنه رفته است. با نوشتار تئاتر شب کور در ارومیه به کارگردانی محمد خیرخواه همراه فیگار بمانید.

در ادامه علاوه بر شناخت تمامی عوامل تئاتر شبکور می‌توانید دو نقد متفاوت از این تئاتر به کارگردانی محمد خیرخواه را بخوانید.

قبل‌تر در هفتمین روز جشنواره تئاتر ایرانی در کلن، دو نمایشنامه با نام گل اطلسی و شبکور نوشته ناصر حسینی‌مهر به کارگردانی غلامرضا آل بویه بروی صحنه رفت. این دو نمایش سرگذشت ایرانیان مهاجر است. غلامرضا آل بویه در مصاحبه‌ای می‌گوید: پیام این نمایشنامه به مخاطب اینست که چرا ما اینقدر در غربت از خودمان دور شده‌ایم و هویت بیگانه‌ای پیدا کرده ایم…

خلاصه این نوشتار را در اینستاگرام بخوانید

نقدی بر نمایش شبکور – کیهان قهرمانی

پاهایم را با خون تو گرم خواهم کرد. برای معشوقه ای دوس داشتنی و تنفر برانگیز همچون ایران

چگونه می توان از انحطاط سلیقه دور ماند؟ اگر شما در جامعه ای زیست کنید که در آن فروپاشی اقتصادی موج می زند خیلی به ندرت می توانید از فرهنگ یا سلیقه صحبت کنید چرا که داشتن سلیقه نسبت مستقیمی با اقتصاد دارد.

اما چگونه می توانیم بدون در نظر گرفتن اقتصاد به مسئله سلیقه ورود کنیم بحثی است که این متن نمی گنجد.

با این همه، امروز اگر در ارومیه نمایشنامه ای از ناصر حسینی مهر که از اصلی ترین پایه های هنر نمایش در این مملکت است را به کارگردانی محمد خیرخواه تماشا می کنیم اتفاقی است که باید از چند وجه بررسی شود؟

متاسفانه ارومیه از لحاظ هنر تئاتر شهر مرده ایست و یکی از دلایل آن نداشتن دانشگاه هنر است و همین باعث می شود که گاهی عده ای وارد شوند و به این موجود بی جان شوکی وارد کنند تا از مرگ نجات پیدا کند تا دوباره بتواند به حیات خویش بازگردد و سپس دوباره بعد از چند سال به دلیل تنگ نظری ها و دست درازی ها و نبود قدرت لازم هنرمندان در برابر اداره سانسور به کما می رود.

آیا بعد از دو سال که همه مفاهیم در مملکت دچار بحران شده‌اند انتخاب نمایشنامه‌ی (شب کور) برای شهر ارومیه درست است؟ در پاسخ باید جرات داشته باشیم بگوئیم هم آری و هم نه. آری، به این علت که مخاطب فراموشکار ارومیه بهتر است با یک نمایشنامه‌ای مواجه شود که در این دو سال کرونایی نمونه کوچک شده آن را زیسته است.

تنهایی، قرنطینگی، تردید در ایمان، خلاء عاطفی، بحران فردی، قتل معشوق، خودکشی، اقسردگی، خلاء اجتماعی، گم گشتگی و تمام مسائلی که باعث شده اند انسان امروزی با یکی از پیچیده‌ترین مسائل خویش مواجه شود و آن هم تنها بودن با خود است.

انسان از تاریخ کنار گذاشته می شود، از اجتماع طرد می‌شود، از تمامی مفاهیم در لایه های سطحی و عمیق جدا می‌ماند و ناچار می‌شود با خودش بماند و این با خود ماندن درمانده اش می‌کند، چون همیشه خواسته است به نحوی از خود فرار کند و تمامی سرکوب‌هایش را به شکلی در اجتماع خالی کند و این حجم از هجوم تنهایی باعث می شود مجبور به تامل شود چون از هر منظر گرفتار شده است.

اگر بیرون برود با مرگ مواجه می‌شود، اگر در خانه بماند با گرسنگی مواجه می‌شود و از همه بدتر مجبور خواهد شد تن و روانی که بیشتر از همیشه در تاریخ سیاسی است را تحمل کند و این را کارگردان در نوع طراحی هایی که داشته به درستی درک کرده است، محیطی سیاسی و بدون امنیت که در آن تنها چیزی که بیش از همه قابل بررسی است مواجه ی انسان با خود است. و نه، به دلیل اینکه گروه اجرایی و خاصه بازیگر زمان خیلی کمی برای درک چنین مفاهیمی گذاشته اند و هنوز شاید آن چنان که باید از پس چیزی که می‌خواسته اند بر نیامده اند.

شما مدام مشاهده می کنید میزانسن هایی که می‌توانند اتفاق اثر را رقم بزنند تلف می‌شوند و این تلف شدگی گاهی اجازه ورود به دنیای اثر را نمی‌دهد و بیشتر باید تلاش کنیم از تکرارهای بیهوده و خنده هایی که گاهی مبتذل است عبور کنیم تا ارتباط را نگهداریم.

در شهری که اشباع شده است باید زحمت بسیار فراوانی نسبت به پایتخت کشید تا بتوان در آن مخاطبی که سلیقه اش به دلایل زیادی به انحطاط کشیده شده است را بازسازی کرد.

مخاطبی که همیشه فقط یک چیز تعریف شده را دیده و شنیده است نمی تواند مدعی داشتن سلیقه شود، نمی تواند بگوید علاقه من این است چون هیچ گاه به دیگرگونه ها اجازه شکوفایی داده نشده است. و در این شهر که توان هنرمندش کم و زور سانسورش بیشتر است متاسفانه هم مخاطب و هم هنرمند عادت کرده اند که به یک نوع زندگی و نگاه و همیشه از تغییر واهمه داشته اند.

نقد علی ضیایی بر تئاتر شبکور

محمد خیرخواه بازیگر خوبی است که کارگردانی‌های قابل اعتنایی از او سراغ داریم. به تماشای نمایش شب کور به نویسندگی ناصر حسینی مهر نشستیم؛ از متن (تنها رکن قابل اعتنای نمایش که بگذریم) با آشفتگی غیر قابل وصف رو به رو می‌شویم…

طراحی صحنه‌ی شلخته و بدکاربرد بازی سردرگم و بشدت بیرونی، میزانسن و لحظات قابل پیش‌بینی که همگی نشان از هدایت ناصحیح توسط کارگردان دارد! همین… وارد جزئیات نمی‌شوم چون چیزی به ماجرا اضافه نمی‌کند. سالن شلخته، زمانبندی نامناسب، میزانسن بی ربط، و…

در هر حال کارهای خوبی از وی دیده‌ایم و احساس می‌کنم کل کار را در یک شتاب‌زدگی به اجرا رسانده‌اند، بدون تحلیل مناسب.

نقد بابک لطفی بر تیاتر شبکور

ما بیشتر تئاتر ابزورد را با ساموئل بکت، اوژن یونسکو و هارولد پینتر یا برخی بزرگان عرصه تئاتر بعد از دهه پنجاه میلادی می‌شناسیم. ابزورد تجربه‌ی زیستی هنرمندانی است که بعد از جنگ جهانی و بوچی توام با زیست بشر امروز تجربه و بر روی صحنه می‌اوردند.

این راه شاید زیباترین و سیاه‌ترین نوع روایت باور انسان امروزی به زیست خود است. به عاشقی، مرگ، قتل یا انتظار برای آمدن یک رهایی… برای آمدن گودو که مدت‌هاست استراگون و ولادیمیر می‌خواهند او را ببینند و آنها از گودو چه می‌خواهند؟

اینجا هم در شب کور بازیگر مرد ما از جهان پیرامونش چه می‌خواهد. عشقی پاک و همراهی، همدلی و عناصری که مدتهاست از جهان رخت بر بسته است. همانگونه که ولادیمیر از بی پاسخی درخواست‌های خویش برای بهبود جهان حرف میزند، مرد نمایش شب کور هم از خوبی هابی می‌گوید که دیگر امکان ندارد هم بدی‌هایی که دیگر با ما همراه شده است.

او تکرار می‌کند مرگ را و تکرار می‌کند عاشقی را، عشقی که شاید هر روزه دچار خیانت می‌شود. او صحبت می‌کند ولی حرف‌هایش هیچ است و هیچ. او تکرار می‌کند دردی را که دیگر درست نخواهد شد.

او تهدید میکند که خودکشی خواهد کرد ولی حتی عرضه این را هم ندارد. همانطور که استراگون و ولادیمیر می‌خواهند، همین که حالا در رختخواب خشک و گرم و با شکمی سیر بخوابند ولی دیگر امکان پذیر نیست، وقتی صدایی خبر از آمدن گودو می‌دهد آنها از ترس همدیگر را در آغوش می‌گیرند چون از امید هم می‌ترسند.

همانطور که در شب کور مرد از صدای در می‌ترسد. شب کور متن خوبی دارد و درست نوشته شده است. کارگردان هم حال بخاطر نوع نگرش خود به هستی یا بخاطر آشنایی با این شیوه اجرایی خوب عوامل را هدایت کرده است.

صحنه خوب است و بازیگر خوبتر از همه این جنس از شاتر را می‌شناسد. او می‌داند خنده ناک بودن ابزورد چه حد و مرزی دارد. او زیاد بیراهه نمی‌رود و هنوز می‌فهمد بازیگری چیست ابزورد را می‌توان تجربه‌ای سخت و تاریک از دو جنگ جهانی فاشیسم و پیدایش کشور‌ها و الگوهای اجتماعی غیر انسانی و سخیف که به نام انسانیت بزرگ شده اند، دانست.

شب کور خوب نور پردازی شده و درست حرکت می‌کند ولی هرزگاهی خود را گم می‌کند و در درون منجلاب شیطنت می‌افتد و خوبی‌هایش را زشت می‌کنند. شب کور معلوم است از تراوشات ذهنی خلاق بیرون آمده و میزانسن‌هایش بخصوص لحظه‌ای که بازیگر پا در سطل آب کرده و بر تخت دراز می‌کشید ما را به یک شکوه کارگردانی نزدیک می‌کند ولی برخی اوقات بخاطر عدم صبر و مقاومت برای ارائه ی زشتی‌ها تو را پس میزند. موسیقی می‌تواند بهتر حرکت کند ولی همین هم خوب است…

مختصری در باب نمایش شب کور – داریوش حیاتی

ضروری به نظر می رسد با توجه به رویکردی تخصصی و علمی به نمایش شب کور، به دو مورد توجه نماییم:

ابزوردیسم و خودویرانگری.

در فلسفه پوچ انگاری انسانها اساسأ بی معنی و غیرمنطقی اند و رنج و تلاش آدمی صرفا نتیجه تلاشهاو رنج هایی بیهوده است که فرجامی جز خودکشی و عبث را سراغ ندارد‌.

ابزوردیسم مناقشه بین گرایش انسان به دنبال مفهومی ذاتی است و ناتوانی بشر را برای یافتن مقصدی نامعلوم بیان می کند.

کافیست به آثار نویسندگانی چون آرتور آداموف ،ساموئل بکت،ژان ژنه،اوژن یونسکو و هارولد پینتر و ادوارد آلبی مراجعه نماییم تامعنای واقعی این گونه نمایش ها جهت تنویر افکار عمومی و مخاطبین هنر نمایش آشکار گردد.

اما نکته ای ناگفته که عزیزان اصلا بدان پرداخت ننمودند، مقوله خودویرانگری است.

مردی بی قرار و دارای علائمی سایکوز و روان پریش با توهماتی که ذهن آرام و بی آلایش مخاطب را خدشه دار می کند و انزوا وکناره گیری و افسردگی و اضطراب و سوظن در نمایش چهره ای جنون آمیز و روان پریش را تعریف می کند که هرآن، ممکن است دست به انتحار بزند وبه دغدغه های درونی و عقده های تاریکش پایان دهد، اما همواره مخاطب را در هاله ای از ابهام و تردید و تعلیق قرار می دهد.

ایجاد موقعیت های غیرقابل پیش بینی توسط مؤلف هیجان نمایش را دوچندان می نماید و به تدریج روایت حالتی اعتدال به خود می گیرد و در پایان و فرجام ،شاهد عشق کشی هستیم از نوع جنون آمیخته با خشم و تردید و تعارض.

نمایش خوبی بود و کارگردان و بازیگر و عوامل همه خوب بودند و جذاب.انشاالله همیشه موفق باشید،،،ارادت داریوش حیاتی پژوهشگر و نویسنده حوزه مطالعات تئاتر و سینما و رسانه.

بررسی نمایشنامه شب کور – حامد محبی

توجه: متنِ حسینی مهر برای ما یک پیشنهاد است، لذا سعی کنیم آن را درست تفسیر کنیم. میزانسن از آنِ ماست.

برخوردی ساده و دراماتیک با متن

در قسمتِ شناختِ اجتماعی در مقوله ی “روانشناسی اجتماعی” چند سوال مطرح می‌شود، اینکه:

  • آیا دیگران نیز در آن موقعیت به همان صورت رفتار میکنند؟
  • آیا او تنها کسی هست که اینگونه رفتار میکند؟

بَخشِ اول: بررسی خلاصه ی نمایشنامه
داستان:

مردی نابینا به خاطر هرزگی زنش دچار اختلالاتی روانی شده است که همین باعثِ کشتنِ زنش و نگهداری او در یخچال می‌شود…

نکات (به ترتیب):
  1. خودکشی و احساس حقارت نسبت به خودش.
  2. ظاهرا مرد با توجه به اینکه زنش هرزه بوده، خود را زنباز معرفی می‌کند.
  3. از پیرزنی حرف میزند که ما او را نمیشناسیم و تا اواخر نمایش شخصیت پردازی خاصی از آن پیرزن نداریم. (اگر صحنه را تا به اینجای کار تصور کنیم، متوجه می‌شویم که تمام اشاره‌اش به درون یخچال است.)
  4. از عشق حرف می‌زند. از اینکه عاشق آنیا (در ظاهر زنش) نبوده و آنیا اصرار دارد که بوده.
  5. مرد از هرزگی زن و از دختری عقب افتاده حرف میزند که انگار نتیجه ی این رابطه بوده.
  6. اشاره به تلویزیون و رسانه میشود، انگار مرد از فیلمایی که موضوعش جنایت و آدمکشی ست متنفر است.
  7. از سردیِ هوایِ جایی که آنیا وجود دارد حرف میزند.
  8. به آنیا پیشنهاد خودکشی میدهد.
  9. از خاطره های خوب بچگیش حرف میزند.
  10. آنیا از خودکشی شاه حرف میزند و مرد از سرطان داشتنِ شاه و تکذیبِ حرفای آنیا.
  11. مرد در نیروگاه کار میکرده و نظافت زباله ها را بر عهده داشته است.
  12. مرد از برنگشتن به وطن و توسری خور بودنش و از زجری که در غربت کشیده حرف میزند.
  13. مولر در نمایشنامه، پستچیِ مرد و کسی که پایِ درد و دلش مینشیند، نامیده میشود. اما در آلمان شخصیتی وجود دارد به نام هاینر مولر که مورد علاقه ی ناصر حسینی مهر میباشد و تا کنون 3 نمایشنامه از او را (هملت ماشین – هراکلس 5 – مائوزر) به روی صحنه برده است. جالب است که بدانیم، هاینر مولر از سرطان چشم مرده است.
  14. صدای پیرزنی از طبقه ی بالا به گوش میرسد، مثل اینکه رویاهای کودکیش و زجرهایی که از سوی پدر و مادرش به او وارد میشده را به خاطر می آورد و مُدام داد میزند “مامانی نزن، کتکم نزن”.
  15. از بوی تندِ ماهی های مونده خوشش می آید.
  16. خودکشی و احساس حقارت نسبت به خودش.
  17. میفهمیم که زنی که باهاش صحبت میکرده را کشته و در یخچال نگهداری میکند.
  18. پایان.
سوالات (به ترتیب جلو رفتن در متن):
  1. چرا مرد نابیناست؟
  2. چرا خودکشی؟
  3. چرا مرد خود را زنباز معرفی میکند؟
  4. چرا سیم تلفن داخل یخچال است؟
  5. بعد از گذاشتن تلفنی که به داخل یخچال منتهی میشود، از پیرزن حرف میزند! چرا؟
  6. چه چیزی را جهت صاف تر شدن صدای یخچال داخلش گذاشته است؟
  7. به آنیا میگوید “یخ نکنی؟” مگر کجاست؟
  8. خودکشیِ شاهِ ایران و سرطانش، چرا این موضوع برای آنیا مهم بوده؟
  9. مگر مرد چه کاری کرده است که باید پلیس دم در خانه ی او برود؟ حبس ابد؟!

بخشِ دوم: بررسی درونمایه نمایشنامه

موضوع نمایشنامه چیست؟ این نمایشنامه، نمایشنامه ایست که با روانشناسیِ اجتماعیِ شخصیت در ارتباط است. در واقع به مطالعه‌ی رفتار مرد در جامعه ی اطرافش می‌پردازد. جامعه‌ای پر از جرم و جنایت و تاثیر این جامعه روی تک تک افراد جامعه که خواه نا خواه دچار جرم و جنایت های متقابل می‌شوند.

همچنین اشاره‌ای به عقده‌هایی از دورانِ کودکی (پیرزن) که باعثِ این جرم و جنایت‌ها می‌شوند، دارد. گاهی این جرم و جنایت ها درونِ افراد، ریشه ای و در آینده باعث نابودیِ همان فرد (پیرزن) می‌شود.

نمایشنامه از غربت حرف می‌زند از خاطرات و عادت‌هایی که روح مرد را زخمی کرده است. نمایشنامه از پرخاشگری جهتِ جلو بردنِ داستان استفاده میکند. بر اساس نظریه ی فروید انسان با غریزه ای به نام غریزه ی زندگی به دنیا می‌آید و در مقابل غریزه ای به نام مرگ وجود دارد.

این غریزه به اعمال پرخاشگرانه منجر می‌شود یعنی اگر این نیروی پرخاشگرانه برونریزی نشود، انباشته و به یک بیماری منجر می‌شود؛ یا با تشبیه نظریه ی هیدرولیک همانطور که فشار آب در ظرف به تدریج بالا می‌رود، اگر نیروی پرخاشگرانه کم کم از بین نرود، نوعی انفجار به وقوع می‌پیوندد (مثل انفجار لامپ و تاریکی مطلق در آخر نمایشنامه).

البته رفتار پرخاشگرانه‌ی مرد را در این نمایشنامه با توجه به مقوله‌ی روانشناسی اجتماعی، می‌توان با عوامل موقعیتی و اجتماعی تعدیل کرد. از بین علل پرخاشگری، ناکامی مهمترین علت پرخاشگری مرد می‌تواند باشد؛ اما اگر ناکامی را علت پرخاشگری مرد بدانیم، هدفی که قرار بود مرد به آن برسد و نتوانسته چه بوده است؟ مانع نرسیدن به هدف چه بوده؟.

از دیگر علل پرخاشگری می‌توان به رسانه‌های همگانی به خصوص تلویزیون اشاره کرد. که خشونت در رسانه ها می‌توانند تاثیر عمیقی روی رفتار افراد بگذارند. تماشای خشونت تلویزیونی می‌تواند واکنش افراد را به هنگام مواجهه با پرخاشگری در زندگی واقعی، دچار کرختی و بی حسی کند و بی تفاوتی فرد را نسبت به قربانیان خشونت افزایش دهد و فرد را نسبت به خشونت به عنوان جنبه ای ضروری از زندگی مدرن، پذیراتر سازد.

چند راه حل برای کاهش پرخاشگری:

1. استدلال محض (استدلالهایی که خطرات پرخاشگری را مطرح می‌سازد). چون مسئله ی مهار پرخاشگری در اوایل کودکی حائز اهمیت هست، لذا فرد، خردسال تر از این حرف‌ها است که بتوان برای او استدلال کرد.

2. تنبیه. می‌گویند هرچه تنبیه شدیدتر باشد، پرخاشگری بیشتر کاهش پیدا می‌کند، اما اگر این تنبیه با احتیاط اعمال نشود می‌تواند در بلند مدت اثر معکوس داشته باشد. گاهی تنبیه شدید می‌تواند ناکام کننده شود و از آنجایی که یکی از علل پرخاشگری ناکامی فرد می‌باشد لذا باید از به کارگیری فنون ناکام کننده خودداری کرد.

3. پاداش به نمونه های دیگر رفتار. یعنی نادیده گرفتن فرد به هنگام پرخاشگری و پاداش دادن به او برای رفتار غیر پرخاشگرانه. 4. حضور الگوهای غیر پرخاشگر. حضور افراد دیگری در شرایط همانندی که خویشتن دار و غیر پرخاشگرند.).

نتیجه (احتمالا): موضوعی که من شخصا میخواهم از این نمایشنامه در قالب این شیوه، مطرح کنم، خشونتِ ناشی از موقعیتهای اجتماعیست.

بَرخوردی ساده تَر و روانشناختی با مَتن

بَر اَساسِ دیدگاهِ “کارل گوستاو یونگ”

بخشِ اول: بیان داستانِ نمایش به صورت موجز

مردی با تردید قصدِ خودکشی دارد.

بخش دوم: معرفی و تحلیل شخصیت نمایش
  1. آیا مرد زن را باید میکُشت؟
  2. آیا کشتن یا خودکشی، آخرین راه حل مشکلاتش بود؟
  3. آیا مرد شخصیتی برونگرا دارد یا درونگرا یا هردو؟
  4. آیا به گذشته ی خود پناه میبرد یا مینازد؟
  5. من یا خودآگاهِ مرد از خاطرات و تفکراتی تشکیل شده که الان باعثِ تزلزلِ هویت و تداومِ شخصیتیِ او شده است و همچنین سبب سازِ تصمیم های نادرست و نسنجیده یِ اوست.
  6. آیا میتواند پاسخِ این پرسش را بدهد که “من کیستم؟” یا اینکه “واقعیت چیست؟”
  7. ایا بخشِ سرکوب شده (سایه) دارد؟ یا اینکه چیزی در واقعیت دارد که وقتی سخنی از آن به میان می آید یا آن را میبیند، دچار سرخوردگی از اشتباهاتِ گذشته و ترس از آینده خود داشته باشد؟
  8. آیا جدایی میانِ من و خویشتنِ مرد میبینیم؟
  9. اهداف مرد از کشتن زن و کشتن خود چیست؟ (آن زن چه کسی بوده؟ مادرِ مرد یا زنِ مرد؟!)
  • میل به فرار از شرایط بحرانی موجود
  • قصد انتقام و کینه جویی از زن
  • قدرت گرفتن به وسیله ی خودکشی و کشتن زن

10. اجبار و فشار جامعه برای تحمیلِ خودکشی به آدم ها.

11. آیا مرد با توجه به شرایط موجود کاری جز خودکشی و کشتن زن میتواند بکند؟

لازم به ذکر است که اضطراب باعث می‌شود افراد به درونگرایی سوق پیدا کنند. اضطراب یک نوع ترسِ درونی شده است از اینکه مبادا تجاربِ دردآورِ گذشته تکرار شوند. لازم به ذکر است که اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت که ترس منشاء خارجی دارد ولی اضطراب منشاء درونی.

لازم به ذکر است که همین سرکوب هاست یا همین عقده هاست که باعثِ فعالیت های آشفته و پریشانِ خودآگاهیِ یک شخص می‌شود. به نظر یونگ وجود عقده نشانه ی ناتوانی آدمی ست، اما به معنای حقیر بودن نیست.

بَرخوردی خیلی ساده تَر با مَتن

فَرامَتنی

مرد با هذیانی شروع به تمسخر خود می‌کند. گوشی را برمی‌دارد و نام زنی را بنام آنیا می‌برد که از گیردادنهایش ناراضیست، گویا زن از مرد که اهل خوش گذراندن بوده (شاید مرد به دلیل اینکه آنیا جنده بوده این کاره شده تا خودش را آرام کند یا اینکه شاید به خاطر اینکه خودش زنباز بوده و آنیا فهمیده و میخواسته برود و چون مرد قدرت تحمل تنهایی را نداشته آنیا را کشته است) کلافه شده و رفته است.

مرد دوباره شروع به حرف زدن با خودش می‌کند و از احوال پیرزنی سخن می‌گوید. گوشی را بر میدارد باز با آنیا شروع به حرف زدن میکند، انگار آنیا نگران اوست که در تاریکی ننشیند. مرد از گذاشتن چیزی در یخچال حرف میزند (می‌گوید که آنیا به او یاد داده تا چیزی جهت صاف کردن صدای شاید یخچال در یخچال بگذارد).

مرد از اینکه عاشقِ آنیا نبوده برای آنیا میگوید و انگار که آنیا مخالف ادعای مرد است. مرد از عشقِ به قناری هایش حرف میزند که وقتی از تنهایی در می آمدند شاد میشدند. اینبار با تاکیدی بیشتر از اینکه عاشق آنیا نبود حرف میزند و گوشی را روی یخچال می‌گذارد.

مرد بعد از اینکه سیگاری را روشن میکند گوشی را دوباره برمیدارد و از کسایی که با آنیا خوابیدن حرف میزند (ببینید اینجای داستان مرد خیلی واضح حرف میزند، اگر بخواهیم فرامتنی فکر کنیم میتونیم این استنباط رو داشته باشیم که شاید مرد یک حروم زاده ست و اینکه معلول به دنیا آمده و از جایی شنیده که حروم زادست، حالا از اینکه به این شکل معلول یا نابینا به دنیا آمده آن هم تحت شرایطی که هیچ کس کنار او نیست نه پدری و نه مادری و تنهای تنهاست…

دچار این اتفاق روانی شده است که با خودش حرف بزند، خودش را مسخره کند و خاطره بافی کند؛ حتی میتوان بهخ این نتیجه رسید که پیرزنی که در ابتدای نمایشنامه ازش حرف میزند همین آنیا باشد یعنی مادرش که او را کشته و در یخچال نگهش می‌دارد، همچون فیلم سایکو اثر استاد هیچکاک که نورمن سالها جسد مادرش را نگهداری کرد و آنچنان شده بود که نورمن و مادر نورمن یکی شده بودند و مدام نورمن با مادرش خیلی عادی حرف می‌زد.

حالا چرا می‌گوید دخترت در آسایشگاه؟ اینجا شاید مسئله ی عنصر مادینه که به نظر من در نمایشنامه‌ی دیگری از حسینی مهر به نام رخ در رخ مطرح است، در اینجا هم مطرح است. لذا به خاطر اینکه این مسئله با مادرش در ارتباط است، می‌تواند دیالوگ اول که از “بزدلی” نسبت به یک عمل یا رفتاری که نتیجه ی رفتار مادرش هست حرف می‌زند ناشی از همین عنصر مادینه باشد.

عنصر مادینه

در قرون وسطا بسیار پیش از آنکه دانشمندان بدن شناس ثابت کنند ساختار غده ای همگی ما دارای عناصر مشترک ماده و نر میباشد، عقیده بر این بود که (در درون هر مرد یک زن وجود دارد) و دکتر کارل گوستاو یونگ نام این عنصر زنانه در مرد را عنصر مادینه گذاشته است.

این جنبه ی زنانه از یک نقطه نظر احساس فرودستی را در مرد در رابطه با اطرافیانش به وجود می آورد و به همین سبب میکوشد تا آن را از خود و دیگران پنهان کند. حتی هنگامی که شخصیت ظاهری فردی عادی به نظر می آید باز ممکن است که وی “زن موجود در درون خود” را از دیگران و خود پنهان کند، به گونه ای که گاهی وضعیت اسف انگیز می‌یابد.

نمایشنامه به روایت هفت اتفاق مهم در هر صفحه

مردی را می‌بینیم که در طول سکوتی خاص از کشتن خود صرف‌نظر می‌کند. آشفتگی او به وضوح به دلیل خیانت و پشیمانی زنی بنام آنیا و بی‌مهری‌هایش پیداست. و یا حتی از این آشفته است که خودش هم شاید مقصر تمام این اتفاقات باشد.

در ادامه مرد نابینا که زندگی برایش بدون آنیا بی‌معنا شده از او تقاضای همراهی جهت خودکشی می‌کند. در همین حین دلتنگی و ناامیدی وجود او را فرا می‌گیرد. و بواسطه‌ی همین احساسات خودش را خوار می‌کند تا شاید از طریق مرحمت‌طلبی به آرامش دست یابد.

زنگ خانه به صدا درمی‌آید. انگار مرد نابینا انتظار و دلهره‌ی این زنگ را داشته. اما او از صدای زنگ جا می‌خورد. حس متضاد در او به وضوح نمایان است. در سکوتی طولانی درماندگی بیش از حدِ مرد را مشاهده می‌کنیم. گویا هیچ‌گونه چاره‌ای جز تکان نخوردن ندارد! با حالتی همچون انسان‌های فلج شده که وجودش را از هم پاشیده مشاهده می‌کنیم که به سختی بلند می‌شود و در یخچال را که کنارش قرار گرفته باز می‌کند. از داخل یخچال جسد زنی بیرون می‌افتد.

آیا این زن را او کشته؟ یا آن زن خودکشی کرده است؟

تاریکی!

درباره ی نویسنده

  • نام: ناصر حسینی مهر
  • تولد: ایران/ تهران/سال 1336
  • پیشینه: طراح صحنه/ نویسنده/ کارگردان و مترجم
  • دانش آموخته: رشته تئاتر در مدرسه عالی هنر پاریس
  • آثار: هملت ماشین/ هراکلس پنج/ ویتسک/ اتاق شماره شش/ مائوزر/ بوف کور/
  • کتاب ها: تئاتر در ایران؛ از کودتا تا انقلاب/ تئاتر معاصر اروپا/ اکسپرسیونیسم، دادائیسم، پست‌مدرنیسم/ دراماتورژی و تمرین‌نگاری بر ویتسک بوشنر/…

بیوگرافی محمد خیرخواه

  • تولد: ایران/ ارومیه/ سال 1371
  • پیشینه:‌ بازی گر/ کارگردان تئاتر
  • کارگردانی شب کور،‌ فرشته ها،‌ فخرالزمان،‌ کریم آقا،‌ به تاریکی عادت کن،‌ نظم دنیای جدید،‌ گرمازدگی و فرشته ها
  • بازی در نمایش،‌ صدای پا،‌ نظم دنیای جدید،‌ فخرالزمان،‌ عروسی خون،‌ کریم آقا،‌ فرشته ها،‌ گرمازدگی،‌ جیغ بنفش،‌ زمستان بود،‌ روزمرگینگی ومرد بالشی
  • همکاری در نمایش،‌ فکر کن خدایی،‌ مرگ در میزند،‌ دورترین شهر جهان،‌ پروانه الجزایری و کافه سایه

عوامل تئاتر شب‌کور

  • ‎نُوِشته یِ: ناصِرِ حُسِینی مِهر
  • تَهیه کُنَنده: لِیلی مُؤذِن زاده خیاوی
  • طَرّاح؛کارگَردان: مُحَمَّد خِیرخواه
  • ‎بازیگَر: رَسولْ بانگین
  • تَصویر اَز: صَبوحه شُکرزاده
  • مُشاوِر: مَهدی اَمیراَرسَلانی
  • دَستیار: صَبوحه شُکرزاده
  • مُنشیِ صَحنه: سَحَر قُربانی
  • مُدیرِ صَحنه: فَرناز خِیرُاللّه پور
  • موزیک: آیدینِ صُبحی اَفشار
  • مُجریِ صَحنه: مَهدی آقازاده
  • طَرّاحِ پوستِر: کوروش حاتَمیِ گَجین
  • طَرّاحِ اَلبَسه: نَرگِس جَوادپور
  • طَرّاحِ صَحنه: لِیلی مُؤذِن زاده‌خیاوی، صَبوحه‌شُکرزاده
  • طَرّاح نور: مُحَمَّد خِیرخواه

از همراهی شما تا انتهای نوشتار تئاتر شب کور در ارومیه سپاس‌گزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار آگاه کنید. شما می‌توانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقاله‌ها، نقد‌ها و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسندگی مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز می‌توانید از طریق اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسی‌های فیلم‌های روز دنیا مراجعه کنید.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *