این بار میخواهیم نگاهی به سریال محبوب و پر سر و صدای مردم معمولی بیندازیم. با ما در مقاله ی نقد و بررسی مینی سریال Normal people همراه باشید.
دختر و پسری جوان که بین آنها یک رابطهی عاشقانه شکل میگیرد، اما صبر کنید، قرار است با یک سریال عاشقانه رو برو شوید یا یک درام روانشناسانه ؟ مینیسریالی که شما را در دنیای شخصیتهای داستان، ماریان و کانل غرق خواهد کرد. برای نقد و بررسی مینی سریال Normal people با ما همراه شوید.
نقد و بررسی مینی سریال Normal people
یک درام روانشناسانه که شما را در دنیای عمیق خود غرق میکند.
در این قسمت فهرست عناوین مقالهی نقد و بررسی مینی سریال Normal people را در یک نگاه میتوانید مشاهده کنید:
رابطهای که بسیار آرام شکل میگیرد، پیش میرود و تبدیل به عشقی عمیق میشود. در تمام لحظات با شخصیت های اصلی داستان همراه میشوید، به گونهای که هر لحظه را به جای آنها زندگی خواهید کرد.
نام مردم معمولی بسیار برازندهی این سریال زیبا میباشد، زیرا که همهی حوادث و اتفاقات داستان باورپذیرند و در همهی لحظات، دنیایی بسیار واقعی را به تصویر میکشند. از وقایع غمانگیز و یا شادیهای اغراق آمیز خبری نیست و داستان به آرامی شما را در آرامش خود محو خواهد کرد و مبهوط احساسات حاکم بر فضای سریال خواهید شد.
جرقههای آغازین
در ابتدا سریال با اپیزودهای کوتاه خود به شما وعدهی داستانی با ریتم تند را میدهد، اما با شروع قسمت آغازین و نماهای بسته و زیبای پراکنده، ناگهان یکه میخورید، نه خبری از اتفاقات عجیب و غریب است و نه مرگ و میر و غم و اندوه، همه چیز به آرامی پیش میرود و در عین حال لحظه ای نمیتوانید برای دیدن پلان بعدی چشم از تصویر بردارید. تعلیق خیره کنندهی داستان دست از سر شما برنمیدارد.
همواره این کنجکاوی که سرانجام این رابطه چه خواهد شد با شما همراه است. بارها با فراز و نشیب های داستان حرصتان میگیرد و دوباره با اتفاقی خوش آیند کورسویی از امید در دلتان روشن میشود. ماریان دختری آرام که خود را در مدرسه بیگانه مییابد. البته وضع او در خانواده بهتر از مدرسه نیست ، و خیلی رابطهی مستحکم و صمیمانهای بین او و برادر و مادرش دیده نمیشود.
کانل از این جهت نقطهی مقابل ماریان است و هم با مادرش رابطهای صمیمی دارد، هم در مدرسه به عنوان پسری محبوب و جذاب و بااستعداد شناخته میشود. تنهایی ماریان را از نگاههای او میتوان فهمید. تنهاییای که نه انتخاب او باشد، بلکه به سبب تفاوت افکار و رفتار او برایش پیش آمده است. اندکی جلوتر داستان جنبهی روانشناسانهی خود را به ما نشان میدهد. یک خانوادهی متزلزل که در آن برادری مستبد و مادری زخم دیده و تنها دیده میشود. مادری که تنهایی خود را در شغل خود پنهان کرده است.
ماریان در چنین خانهای انتخابی جز کنار آمدن با تنهایی ندارد، اما آیا در جامعه هم مجبور به چنین انتخابی است؟ مسلما جواب خیر است اما برای شخصی که به خلوت عادت کرده ، شاید دانش کافی برای تعامل با دیگر انسان ها وجود نداشته باشد.
کانل که به واسطهی سختکوشی در درس و ورزش یکی از دانشآموزان سرآمد مدرسه به شمار میرود، از اعتماد به نفسی که شایستهی اوست برخوردار نیست و خجالت و کمرویی در رفتارش آشکار است، و این شخصیت پردازی ما را از کلیشههای همیشگی دور میکند و به دنیایی بی رحم اما واقعی تر از آنچه که در داستان های تینیجری بدان پرداخته میشود سوق میدهد. اولین برخورد نزدیک ماریان و کانل در خانهی ماریان اتفاق میافتد و این شاید سرآغاز همه چیز باشد.
این همه تردید برای چیست؟!
رفته رفته رابطهای پنهانی اما سرشار از عشق بین این دو شکل میگیرد. دو نوجوانی که با وجود تفاوت های بسیار، هر دو ویژگیهای افراد درونگرا را بسیار دارا هستند، و شاید همین موضوع سبب درک متقابل آنها از هم و شکل گرفتن این رابطه است.
رابطه ای که بارها حرص شما را به جوش میآورد و حتی بیش از شخصیتهای داستان خواهشمند آن هستید. انگار که چیزی در وجود ما میگوید که برو و به این دو نادان بگو که قدر همدیگر را بیشتر بدانید، یا اینکه آخر کی بهتر از او برای تو پیدا میشود دیگر!
اما حقیقت هم همیشه شیرین نیست، ما در دنیای واقعی هم بارها از کنار فرصتهای ناب زندگی خود به راحتی عبور میکنیم و در مقابل دردسرهای افتاده روی زمین را با شوق برمیداریم، ماریان و کانل ناچار به تجربهاند تا در میان این سیل اتفاقات نوجوانی، بلوغ یابند و رشد کنند.
پس شاید خیلی هم نشود به آنها خرده گرفت. غروری که کانل در عشق دارد و تاوانی که بابتش میپردازد شاید اولین تلنگر جدی زندگی برای رشد دادن او است. کانل که از برخورد گرم دوستانش و احترامی که به او میگذارند رضایت دارد، ترجیح میدهد مراسم رقص مدرسه را با یکی دیگر از همکلاسیهایش شرکت کند، زیرا از رابطهی سرد دوستانش با ماریان باخبر است و همین موضوع باعث میشود تا برای اولین بار طعم تلخ جدایی را به همراه این دو شخصیت بچشیم.
روی خوش تقدیر یا از بد روزگار ؟
ماریان و کانل به دانشگاه رفتهاند. اکنون هر دو از خانه دوراند و مرحله ای جدید از زندگی خویش را آغاز کردهاند. کانل که به توصیهی ماریان رشتهی ادبیات را انتخاب کرده بود، اکنون در اتاقی کوچک در خانهای اشتراکی زندگی میکند.
انگار در دانشگاه هم مانند مدرسه گلیم خود را از آب بیرون کشیده است و آن روحیهی سخت کوشی و استعداد ذاتیاش غالب بر خجالتی که از همهی وجودش میبارد، در شهری غریب و دور از دوستان و خانواده او را سرپا نگه داشته است.
روزی در مهمانی همکلاسیهای جدید، چهرهای آشنا را میبیند، او ماریان است، دختری که بیصبرانه منتظر رهایی بود، رهایی از خانواده و مدرسه ای که خود را در آن بیگانه مییافت. اکنون سرحال و پرانرژی در حال ابراز خود واقعی خویش است.
داستان به گونه ای است که گویی عشق اتفاق افتاده بین این دو بهانه ای برای نویسنده بوده تا بتواند ما را به تنهایی و جدا از هم، با دنیای درونی هرکدام از آنها روبرو سازد. این دیدار تنها آغازی بر اتفاقات و فراز و نشیبهای عاطفی هر دوی آنهاست.
از این جای قصه به بعد مخاطب خود را برای هر چیزی که در دنیای واقعی ممکن الوقوع است آماده میسازد. بهرحال گذشته یکبار به ماریان و کانل ثابت کرد که از زندگی نمیشود هر چه را که دلت میخواهد انتظار داشت. اما میشود از آنچه که انتظارش را نداشته ای درس گرفت …
زندگی ادامه دارد . . .
پس از دیدار مجدد کانل با ماریان ارتباطی تازه بین این دو شکل میگیرد. هر کدام در رابطهای مجزا پیش میروند، پس از کش و قوس های داستانی بسیار بارها به هم نزدیک میشوند و سعی در ترمیم رابطهای دارند که مدتها پیش شکل گرفته بود.
رابطهای که برای هر دو هیچ گاه دوباره تکرار نشد. شخصیتهای پیچیدهی داستان این را به مخاطب القا میکند که هر کسی نیمهی گمشدهی خودش را دارد و چقدر دشوار است بودن با کسی که از درون شما خبر ندارد، گاهی بجای ترمیم زخمها زخمی دیگر برجای میگذارد و تنها را تنهاتر میکند.
کانل و ماریان پس از پنج سال اکنون به پایان رابطهشان در این مینی سریال نسبتا کوتاه رسیدهاند، اما همه چیز هنوز ادامه دارد، حتی در داستان نویسنده یک سرانجام مشخص را برای آنها رقم نمیزند، که حقیقت زندگی هم اینگونه است، در دنیای هر کسی هیچ سرانجام مشخصی وجود ندارد و هر لحظه را باید برای آن لحظه زندگی کرد. کانل و ماریان اکنون خود را بازیافته اند، مانند گمشدگانی که در سرزمینی دور دست، در آن غربت چهرهای آشنا دیدند. غریبهای که نگاهش هیچگاه تکرار نخواهد شد .
بیشتر بخوانید:
- سینما و تلویزیون
- نقد فیلم
- نقد سریال
- نقد فیلم و سریال
- مقالات سینمایی
- اخبار سینما و تلویزیون
- تاریخ انتشار فیلم و سریال
از همراهی شما تا انتهای نوشتار نقد و بررسی مینی سریال Normal people سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با تحلیل سریال مردم معمولی، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.