بهترین فیلم ها در مورد قدرت ذهن به سراغِ فیلمهایی رفته است که توانایی ذهن انسان در آنها بُلد شده و گاها مرزهای علم و تخیل را در نوردیدهاند.
زمانی که آلبرت انیشتین گفت: “تخیل از علم بالاتر است.” به طور حتم چیزی را در ذهن داشت که نمیتوانست آن را مانند همیشه با فرمول و عدد بیان کند. عاملی که منجر به چنین اظهار نظری از سوی خالق نظریه نسبیت شد شاید برای خود او نیز ناشناخته باقی مانده بود، اما قدرت شگفت انگیز تخیل و ذهن را دریافته بود و فهمیده بود که نظریه پردازیهای خود را مدیون دانستههای پیشین نیست، بلکه مدیون این هنر ارزشمند است، هنری که آینده مرجح را برای ما رقم میزند.
معرفی و تحلیل بهترین فیلم ها در مورد قدرت ذهن
از نگاه سایت فیگار
فهرست مطالبی که در بهترین فیلم ها در مورد قدرت ذهن خواهید خواند به شرح زیر است:
این فهرست به روز رسانی خواهد شد…
هر قدر اندیشه و تخیل انسان بال و پر بیشتری بگشاید، گسترهی بیشتری از آسمان آینده را در خواهد نوردید و رویدادها و احتمالهای پیشبینی نشده بیشتری را در قلمروی شناسایی خود در خواهد آورد، مانند عقابی که هر قدر با پرواز ارتفاع بیشتری از زمین پیدا کند چشم انداز گستردهتری را از آنچه که بر روی زمین وجود دارد خواهد دید. این یعنی همان چیزی که معمولا به آن “عمق بینش” میگوییم. دیدن امور از سطحی بالاتر، سطحی که نهایتی برای آن قابل تصور نیست و هر قدر بالاتر باشد درک بهتری را برای ما حاصل میکند.
در اینستاگرام بخوانید:
View this post on Instagram
Inception
سرآغاز (در ایران با نام تلقین نیز شناخته میشود) یک فیلم اکشن علمی تخیلی به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. نولان تهیهکنندگی این فیلم را با همسرش، اما توماس، نیز بر عهده داشتهاست. در این فیلم لئوناردو دیکاپریو نقش یک دزد حرفهای را ایفا میکند که با نفوذ به ضمیر ناخودآگاه افراد، افکار آنها را میدزدد. او، که در ایالات متحده تحت پیگرد قانونی است، با پیشنهاد پاک شدن سابقهاش در ازای یک کار که غیرممکن به نظر میرسد، روبهرو میشود: تلقین یک ایده به ضمیر ناخودآگاه یک شخص.
فرفره معروفِ دام کاب
کن واتانابه، جوزف گوردون لویت، ماریون کوتیار، الیوت پیج، تام هاردی، دیلیپ رائو، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین از گروه بازیگران فیلم هستند. بهگفتهٔ نولان، او ۱۰ سال بر روی فیلمنامه فکر میکردهاست. مدتی پس از ساختن فیلم بیخوابی (۲۰۰۲)، نولان پیشنویس فیلمنامهٔ ۸۰ صفحهای درباره «سارقان رؤیا» را نوشت که در ژانر وحشت و با الهام از رؤیای شفاف بود.
دام ؛ رئیسِ گروهِ تلقین
او طرحش را به برادران وارنر ارائه کرد. اما احساس کرد که برای ساخت این فیلم به تجربهٔ بیشتری در کارگردانی احتیاج دارد. او این پروژه را موقتا کنار گذاشت و بر روی فیلمهای بتمن آغاز میکند (۲۰۰۵)، حیثیت (۲۰۰۶) و شوالیهٔ تاریکی (۲۰۰۸) کار کرد. او شش ماه بر روی فیلمنامه فیلم کار کرد و برادران وارنر در فوریه ۲۰۰۹ آن را خرید. فیلمبرداری سرآغاز ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹ در توکیو آغاز شد و در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹ در کانادا به پایان رسید.
تحلیل سرآغاز
داستان میتواند در چند جمله کوتاه تعریف شود و یا حتی میتواند اصلاً گفته نشود. این فیلم در برابر لو رفتن داستانش ایمن است. اگر پایان داستان را بدانید، هیچ چیز از آن نمیفهمید مگر اینکه بدانید چگونه به آنجا رسیده است و اگر روند داستان را هم برایتان بگویند، فقط برایتان سرگیجه به همراه خواهد داشت.
کل این فیلم در مورد فرآیند است؛ در مورد جنگیدن برای درک تمایز میان لایه های واقعیت و رویا، واقعیت در رویاها و رویاهای بدون واقعیت است. این فیلم یک نمایش شعبده بازی نفس گیر میباشد. احتمالاً نولان فیلم یادگاری خود را به عنوان یک دست گرمی برای فیلمنامه تلقین نوشته است. یادگاری داستان مردی فاقد حافظه کوتاه مدت بود و داستان از آخر به اول روایت میشد.
Lucy
لوسی یک فیلم علمی–تخیلی و اکشن آمریکایی-فرانسوی محصول سال ۲۰۱۴، به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون است. اسکارلت جوهانسون به عنوان شخصیت اصلی فیلم و مورگان فریمن نقش پروفسور نورمن را ایفا میکند. لوسی توسط یونیورسال استودیوز در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۴، در ایالات متحده به نمایش درآمد.
تحلیل لوسی
لوسی فیلمی بود که هنگامِ دیدنش هر لحظه آرزو میکردم ای کاش کریستوفر نولان آن را میساخت (البته که با فیلمنامه جاناتان نولان). در ادامه دلایلم را برای این آرزوی محالم اقامه خواهم کرد. لوسی قرار بوده درباره قضیه استفاده ده درصدی از مغز و در ادامه افزایش این قدرت استفاده و نتایجش باشد اما این موضوع به درستی در جریان فیلم بسط و گسترش نمییابد و به راحتی به حال خود رها میشود تا پیکره داستان براساس همان داستان مواد مخدر و شخصیت اصلی زن که قرار هست همه افراد را قلع و قمع کند بنا شده باشد.
متاسفانه بسون از جمله کارگردانانی به شمار میرود که در طول سالها فعالیتش ایدههای ناب و جذابی را به دنیای سینما معرفی کرده اما کمتر دیده شده که بتواند آنها را به خوبی پرورش داده و اثری ماندگار خلق کرده باشد که لوسی نیز از جمله این آثار به شمار میرود. فیلم با ایدهای جذاب کار خود را آغاز میکند و شخصیت ساده و مظلومی به نام لوسی را به تماشاگر معرفی میکند که همه جوره میتوان واژه قربانی را به وی اطلاق کرد.
لوسی
فیلم سپس بستههای مشکوک درون شکم وی را به وسیله چند لگد پاره میکند و از اینجاست که فیلم رویه تخیلی به خود میگیرد و شخصیت معصوم داستان را تبدیل به یک ماشین آدمکشی میکند که ظاهرا احساس و اعصاب درست و حسابی ندارد و ترجیح میدهد بهانهای برای کشتن انسانها پیدا کند تا اینکه با آنها مراودهای داشته باشد!
فیلم از زمانی که وارد فضایی تخیلی میشود، ایده استفاده از قدرت مغز را مطرح میکند اما این ایده به هیچ عنوان چیزی به جز محیا کردن بستر اکشن بیشتر نبوده است. نکته جالب درباره « لوسی » این هست که در فیلم قدرت مغز لوسی دستخوش تغییراتی میگردد اما قدرتهایی که وی با استفاده از آن موفق میشود دشمنانش را از پا در آورد ارتباط مشخصی با فیزیک بدنیاش ندارد و به نظر میرسد که کارایی بالای مغز وی باعث شده تا قدرت جاذبه نیز تحت تاثیر قرار بگیرد که این هم در نوع خودش یک نظریه جالب و در عین حال عجیب و غریب تلقی میشود که از بسون شاهد هستیم.
زنی با ذهنی قوی
با اینحال لوسی به عنوان یک اثر اکشن میتواند مخاطبش را راضی نگه دارد. بسون که سالهاست در ساخت و تولید آثار اکشن فعالیت دارد و اثار پرفروشی نظیر “ربوده شده” را نیز در کارنامهاش به عنوان تهیهکننده میبیند اینبار خودش به سکان کارگردانی فیلم تکیه زده و با استفاده از داستان نصفه و نیمه فیلم توانسته لحظات اکشنی بوجود بیاورد که بتواند مخاطبین فیلمش را هیجان زده کند.
بسون در لوسی از اسکارلت جوهانسون در نقش اصلی داستان استفاده کرده که انتخاب بسیار خوبی به نظر میرسد. جوهانسون که حالا پس از حضور در انتقام جویان و کاپیتان آمریکا با اعتماد به نفس بیشتری در آثار اکشن حضور پیدا کرده، در نقش لوسی بهترین بازیگر فیلم هست و تقریبا در تمام مدت زمان فیلم در تصویر حضور دارد.
جوهانسون به خوبی موفق شده از دختر مظلوم و ساده ابتدایی فیلم شخصیتی هیولا در میانه فیلم ترسیم کند و در لحظات اکشن نیز بهترین عملکرد ممکن را داشته باشد. شاید بتوان همکاری بسون با جوهانسون را یکی از بهترین همکارهای بسون با بازیگران زن در نقش اصلی قلمداد کرد. مورگان فریمن در نقش دانشمند باهوشی که در اواسط داستان با لوسی آشنا میشود مثل همیشه قانع کننده است و صدای دلنشین فریمن مخصوصا در هنگام سخنرانیها نیز یکی از نکات جذاب فیلم محسوب میشود.
لوسی همه را در اختیار دارد
لوسی با ایده های جذابی شروع میشود اما در ادامه این ایده ها به انحطاط میرود و در نهایت با کلی سوال بی جواب و حفره در فیلمنامه به پایان میرسد. شاید بهتر می بود که بسون به پرورش ایده جذاب داستانش میپرداخت و یا حتی این ایدهها را بطور کامل در خدمت اکشن بکار می گرفت تا نتیجهاش اکشنی متفاوت از آثار بدنه هالیوود میبود.
با اینحال اگر اشارات فلسفی فیلم که پرورش نیافته و خام هستند را نادیده بگیریم، باید گفت که لوسی کماکان یک اثر اکشن نسبتاً تماشایی هست که حداقل می تواند برای یکبار دیدن مخاطب فیلم مناسبی باشد. فیلم یک اسکارلت جوهانسون و چندتایی هم اکشن با طعم تخیل دارد که شاید بتواند 90 دقیقه مخاطبش را سرگرم کند.
A Beautiful Mind
ذهن زیبا فیلمی آمریکایی در سبک درام زندگینامهای است که به زندگی جان نَش ریاضیدان برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد میپردازد و مسائلی را که او به دلیل بیماری روانگسیختگی با آنها مواجه میشود، به تصویر میکشد. این فیلم در سال ۲۰۰۱ بر اساس کتابی به همین نام نوشتهٔ سیلویا ناسار و به کارگردانی ران هاوارد ساخته شدهاست. بازیگران اصلی آن راسل کرو در نقش جان فوربز نش و جنیفر کانلی در نقش همسر وی هستند.
تحلیل ذهنِ زیبا
تمرکز اصلی «ذهن زیبا» بر بیماری جان نش و سیر مبارزهی او در طی چندین دهه با این شرایط است. این سیر به شکلی تکاملی از ناآگاهی و غرق شدن در بیماری به یک شکوفایی مجدد در انتهای فیلم میرسد. فیلمساز برای به تصویر کشیدن و درک جزئیات بیماری توسط مخاطب و سپس روند رهایی از آن توسط جان، به ترتیب از دو تمهید توهم توطئه و عشق استفاده میکند.
فیلم با جان نش جوان (راسل کرو) آغاز شده که به کالج رفته و در آن جا با چارلز (پل بتانی) آشنا میشود. او پس از فارغالتحصیلی به عنوان یکی از نیروهای سازمان سیا در رمزشکنی فعالیت میکند، منتها با پیشرفت در کار خود با شبکهای مافیایی مواجه شده که قصد کشتن او را دارند.
جان نَشِ واقعی و همسرش
بخش دوم اما روایت عشق است. روایت عشق و فداکاریای که همسر جان آلیشیا (جنیفر کانلی) در قبال او انجام میدهد و در نتیجهی همین فداکاریهاست که جان موفق میشود بر بیماری خود غلبه کند. با این وجود طبق گفتهها و شنیدهها و چیزی که در کتاب اصلی وجود دارد، این بخش حقیقت ندارد.
در واقع هاوارد برای دراماتیککردن هر چه بیشتر فیلمش به حقیقت وفادار نمانده و در نهایت نیز جان در سخنرانی خیالی مراسم نوبلش عشق به همسرش را دلیل رهایی خود از چنگال اسکیزوفرنی مینامد. میتوان به هاوارد حق داد که خوانش شخصی خود را از تاریخ داشته باشد، اما در جایی که روایت بیوگرافیک زندگی یک شخص – و نه مسئلهای تاریخی با سویههای جهتگیری مختلف – قرار است به تصویر کشیده شود، چه بهتر که فیلمساز به حقیقت وفادار بماند و شخصیتها را به آن گونهای که در واقعیت بودهاند، تصویر کند.
پوستر فیلم
راسل کرو در نقش جان موفق شده در یکی از بازیهای خوب کارنامهاش ترسها، توهمات و البته عشق او به ریاضی را به خوبی به نمایش بگذارد. در سوی مقابل جنیفر کانلی نیز در ترسیم همسر نگران او نسبتا خوب عمل کرده و شیمی مناسبی بین آنها بر قرار میشود.
ذهن زیبا شاید فیلم فوقالعادهای نباشد، اما دیدن آن بیش از هر فیلم دیگری اهمیت حفظ روحیه در مبارزه با سختی و بیماری را به ما نشان میدهد. تماشای ذهن زیبا اما بیش از هر چیز یک حسرت را برای ما به جای میگذارد. حسرت این که اگر جان نش واقعی درگیر بیماری نمیشد، چه تاثیرات عمیقتر و گستردهتری بر علم نوین جهانی میگذاشت. این فیلم یک فیلم قدرت ذهن محسوب میشود.
The Matrix
ماتریکس یک فیلم اکشن علمی-تخیلی به نویسندگی و کارگردانی واچوفسکیها است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. در این فیلم بازیگرانی همچون کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری-ان ماس، هوگو ویوینگ، جو پانتولیانو و گلوریا فاستر ایفای نقش میکنند. ماتریکس که اولین قسمت از چهارگانه ماتریکس است، آمیزهای از اکشن، هنرهای رزمی و دارای یک فیلمنامه چندلایه است که یک جامعه پادآرمانشهر در آینده را به تصویر میکشد، که در آن درک واقعیت توسط انسانها در دنیایی ساختگی به نام «ماتریکس» رخ میدهد، که به دست ماشین آلات هوشمند برای غلبه بر جمعیت انسانها، شبیهسازی شدهاست.
عصیان در ماتریکس
این در حالی است که حرارت و فعالیتهای الکتریکی بدن انسانها بهعنوان منبع انرژی برای ماشین آلات محسوب میشوند. در این بین یک برنامهنویس کامپیوتر به نام نئو، از این حقیقت آگاه شده و همراه با افراد دیگری که خود را از این دنیای رؤیایی رها کردهاند، به شورشی علیه ماشینها برمیخیزند.
تحلیل ماتریکس
ماتریکس در وانماییِ نشانهها و استعارات گوناگون در ذهن بیننده آنچنان غنی است که به جرأت میتوان آن را جزو آن دسته فیلمهایی به حساب آورد که حتی از سازندگان خویش پیشی گرفته است! غالباً در چنین مواردی، این تماشاچیان فیلم هستند که نکات ریز و درشتی را از فیلم – یا هر اثر هنری دیگر- بیرون میکشند.
در مورد ماتریکس نیز همین اتفاق افتاده است. آنچه شالوده ماتریکس بر آن نهاده شده، آنقدرها هم جدید و دور از ذهن نیست. پیش از این بارها و بارها، علمی/تخیلینویسان جهان، داستانهایشان را بر پایه همین کابوس همیشگی نگاشتهاند: کدامیک بر دیگری حکومت خواهد کرد؛ انسان یا ماشین؟ آینده از آن کدامین ماست؟ ما یا آنها؟ گویا آینده، مدتی است که آغاز شده است. سیطره ماشین بر ارکان زندگی آدمی، درد مشترک بشریت است. این سرنوشت تلخ و سیاه را باید بیش از این جدی گرفت. راستی به کجا میرویم؟
ماتریکس داستان نبرد همیشگی خوبی و بدی نیست. ماتریکس داستان رستاخیزِ ذهن است. در ماتریکس انسانها از خواب ابدی خویش بیدار میشوند، با ماهیت راستین زندگی روبرو میشوند و درمییابند که آنچه پیش از این زندگی مینامیدند و با چنگ و دندان به آن چسبیده بودند، خواب و رویایی بیش نبوده است.
رستاخیزِ ذهن
آنان که از خواب ماتریکس برمیخیزند بهراستی درمییابند که تا پیش از آن اسیر و برده یک بازی پیچیده کامپیوتری بودهاند که جسم و ذهنشان را به بازی گرفته بود. در عوض آنهایی که زندگی حقیقی را با چشمان خود میبینند دیگر هرگز فریب رنگ و ریای زندگی مجازی را نمیخورند و از زیباییهای ظاهری آن چشم میپوشند.
اینان برّههای فراری گلّهاند که دشواری آزادی را بر امنیت ظاهری ترجیح دادهاند. کسی قادر نیست اینان را درک کند مگر آنکه خود نیز دل به دریا زده باشد و چشم دل باز کرده باشد. در میان برّههای فراری نیز بهندرت کسانی را میتوان یافت که قادر به تشریح آنچه دیدهاند، باشند.
Shutter Island
جزیره شاتر یک فیلم نئو-نوآر و تریلر روانشناختی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلمنامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر درآمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دستههای نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اصلی حضور دارد.
این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیرهدست با بازیگر ثابتش دیکاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کردهبودند این بار فیلم جدیدشان، جنبهای هیجانی-دلهرهآور و تاحدودی ترسناک دارد. این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد و تفاسیر متفاوتی از این فیلم از طرف فیلمبازان و منتقدان مطرح شد. هرچند این فیلم به طرز رمزآلودی مورد بحث قرار میگیرد.
تحلیل جزیره شاتر
در هر ارتباط انسانی و به ویژه ارتباط عشقی، کاری و غیره، نوعی هراس و پارانوییا از دیگری نیز نهفته است. زیرا انسان مرتب میخواهد بداند که «دیگری درباره او چه فکر میکند و از او چه میخواهد». ازینرو اسکورسیزی قادر میشود که یک حالت چندچهره و چندمتنی از «پارانوییا» را نشان دهد که در آن همه از بیمار تا قانون و روانکاو دارای حالات پارانوییا و یا هراس برانگیز، پارانوییابرانگیز هستند، همانطور که هر کدام دارای قدرتهای بالغانه و سمبولیکی نیز هستند، به درجات مختلف.
اسکورسیزی موفق میشود در فیلم شاتر آیلند «پارانویای» یک بیمار و مارشال سابق، تدی، با بازیگری خوب «لئوناردو دی کاپریو» را، با «پارانوییا و بدگمانی» جمعی، آمریکایی و انسانی پیوند زند و یک سناریو و فیلم پارانویید بیافریند که تا آخر فیلم ما باز هم کامل نمیدانیم که چه کسی واقعا پارانویید است و چه کسی سالم است. همه بنوعی دچار حالاتی پارانویید هستند و ما با درجات مختلف از «واقعیت پارانویید» روبرو هستیم.
باورِ واقعیت
اسکورسیزی به ویژه با استفاده بینامتنی از برخی سکانسهای پارانویید سینما، مثل المان «برج دریایی» و غیره، برای فیلم خویش در واقع نشان میدهد که سینما نیز بخشی از این واقعیت پارانوییک و همزمان تولیدکننده این واقعیت پارانویید است. اینکه گاه سینما مثل حادثه یازده سپتامبر مدتها قبل فیلمهای فراوان در این زمینه میسازد و سپس این حوادث اتفاق میافتد، خود نمادی دیگری از این جهان تو در توی و «واقعیت سمبولیک تو در تو و لابورینت وار» انسانی است که مالامال از حالات پارانوئید نیز هست. در فیلم شاتر آیلند ما از یک سو با «واقعیت پارانوییک» مارشال سابق روبرو هستیم که با کمک این «واقعیت پارانوییک» در واقع میخواهد از «رودررو شدن» با واقعیت تلخ زندگی خویش و از درامای خانوادگی و عشقی خویش حذر کند.
توهم یا واقعیت؟
زیرا زن او که بیمار بوده است، فرزندان زنش را میکشد و سپس برای توجیه این واقعیت تراژیک غیرقابل تحمل این سناریوی پارانوییک را ناخودآگاه میسازد که او بدنبال قاتل زن و فرزندانش است که در این تیمارستان زندگی میکند. تیمارستانی که در آن قاتل خانوادهاش و دیگر بیماران به باور او توسط دولت برای ترورهای غیر قانونی مورد استفاده قرار میگیرند.
ناتوانی مارشال از قبول «درد و سرنوشت خویش» که همان به معنای عدم قبول «واقعیت و قانون» است، باعث میشود که حال این «درد و سرنوشت» پس زده شده و سرکوب شده که میخواهد از طرف او دیده و پذیرفته شود و جای خویش را در جهان درونی و در حافظه او بازیابد، مجبور است به حالت «هذیان و توهم» بازگرد. اکنون واقعیت، درد و سرنوشت پس زده شده و به تجربه و حافظه تبدیل نشده است. لذا به ناچار به حالت «سناریوی پارانوییک و توهمات و رویاهای مختلف خطرناک» بازمیگردد.
Memento
یادگاری فیلمی نئو نوآر و روانشناسانه به کارگردانی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۰۰ است. نولان فیلمنامه را بر پایهٔ داستان کوتاهی از برادرش، جاناتان نوشتهاست. گای پیرس، کری-ان ماس و جو پانتولیانو در این فیلم بازی کردهاند. ممنتو شامل سکانسهای سیاه و سفید میباشد که روایت آنها خطی است و سکانسهای رنگی که وقایع به صورت برعکس (از آخر به اول) در آنها روایت میشود.
در آخر داستان این دو نوع روایتها به هم پیوند میخورد. ممنتو در ۵ سپتامبر ۲۰۰۰ در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. منتقدین ساختار روایت غیرخطی فیلم را ستودند. فیلم در گیشه هم موفق بود و جوایز و نامزدیهای بسیاری دریافت کرد، از جمله نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیرافتباسی و بهترین تدوین فیلم. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰ میلادی یاد میشود. این از فیلم های پیچیده محسوب میشود.
تحلیل یادگاری
هر صحنه از فیلم در ترتیب زمانی معکوسی رخ می دهد. یعنی ما از آخر با صحنه سیاه و سفید شروع به دیدن فیلم می کنیم و هرآنچه به صورت رنگی قابل مشاهده است وقایعی است که پس از صحنه های سفید و مشکی پس از خود پخش می شوند. در واقع ترتیب درست روایت داستان فیلم؛ از آخر به اول است.
ممنتو فیلمی است با لایه های آشکار و پنهان. یک جنبه از فیلم تنها قصد دارد که توجه خودآگاه ما را به جنبه های ظاهری خود جلب کند. اعم از جنبه های تکنیکی و ساختار وارونه روایت داستان فیلم. اما لایه ی پنهان ممنتو از خودآگاه فراتر می رود و ما را به جنبه های ناخودآگاه مان متوجه می سازد. به تصویر کشیدن مردی که به موازات مرد دیگری می دود، تصویری هراسناک از بیگانگی و بی ریشگی.
مضامینی آشنا در رابطه با انسان دوره ی پسامدرن که در شک و شبه نسبت به همه چیز به سر می برد. این فیلم دارای داستانی شخصیت محور است. بدین معنی که این بازیگران و کاراکترهای فیلم هستند که بار دراماتیک فیلمنامه را به دوش می کشند.این اثر نمی تواند به درستی تکلیفش با شخصیت اصلی و قهرمانش را مشخص کند.
یادت میره؟ رو بدنت بنویس!
در جایی لئو ترحم برانگیز و لحظه ای دیگر ملالت بار و منفور می شود. لئونارد مآمور بازرسی یک شرکت بیمه است که با همسر خود زندگی می کند. در طی یکی از پروژه های کاری اش دست مردی به نام سمی(Sammy) را رو می کند که برای گرفتن امتیازات بیمه تظاهر به داشتن سندروم فراموشی پیش گستر می کند.
همسر سمی/لئو دیابتی است. او که از این وضعیت به سطوح آمده و درمانده شده؛ طبق گزارشات لئو مبنی بر نقش بازی کردن سمی آخرین راه چاره برای بازگرداندن همسرش را به کار می گیرد که سرانجام باعث مرگ وی می شود. بدین صورت که پس از اینکه سمی/لئونارد تزریق انسولین همسرش را انجام می دهد، همسرش بعد از دقایقی باز انسولین را آماده می کند تا شوهرش آن را تزریق کند و هربار بدون آنکه از این کار دست بکشد به تکرار این امر می پردازد که در نهایت زن به کما رفته و از بین می رود. اینکه همسر سمی دیابتی بوده یا همسر لئو دو سناریو مجزا در فیلم است.
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلمها و سریالهای 2022
- بهترین فیلمها و سریالهای 2021
- بهترین فیلمها و سریالهای IMDB 2022
- بهترین فیلم ها بر اساس انیمیشن های محبوب
- بهترین فیلم های 2022 براساس بازی های ویدیویی
- بهترین سریالها
- بهترین فیلم های 2022
- بهترین سریال های 2022
- بهترین فیلم های 2021
- معرفی و تحلیل بهترین سه گانه های تاریخ سینما
- معرفی و تحلیل روانیترین شخصیتهای تاریخ سینما
- بهترین فیلم هایی که قهرمان داستان دیالوگی ندارد
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم ها در مورد قدرت ذهن سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.