دیکاپریو یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما محسوب میشود. در این نوشتار به معرفی و تحلیل بهترین فیلم های دیکاپریو میپردازیم.
لئوناردو ویلهلم دیکاپریو بازیگر و تهیهکننده آمریکایی است. او برای بازی در فیلمهای زندگینامهای و دورانی شهرت دارد و افتخارات مختلفی از جمله یک جایزه اسکار، یک جایزه فیلم بفتا و سه جایزه گلدن گلوب دریافت کردهاست. فیلمهایش تا سال ۲۰۱۹ بیش از ۷٫۲ میلیارد دلار در جهان فروش داشته و نام او هشت بار در رتبهبندیهای سالانهٔ بازیگران با بیشترین دستمزد در جهان قرار گرفتهاست.
معرفی و تحلیل بهترین فیلم های دیکاپریو
فهرست مطالبی که در نوشتار معرفی و تحلیل بهترین فیلم های دیکاپریو خواهید خواند به شرح زیر است:
به روز رسانی خواهد شد…
دیکاپریو هوارد هیوز را در هوانورد (۲۰۰۴) به تصویر کشید و برای نقشآفرینیهایش در تریلر سیاسی الماس خونین (۲۰۰۶)، درام جنایی رفتگان (۲۰۰۶) و درام عاشقانهٔ جاده انقلابی (۲۰۰۸) مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. در دهه بعد، او در چند پروژه از کارگردانان سرشناس ایفای نقش کرد؛ فیلم علمی تخیلی سرآغاز (۲۰۱۰)، فیلم وسترن جنگوی زنجیرگسسته (۲۰۱۲)، فیلم زندگینامهای گرگ وال استریت (۲۰۱۳)، درام بقا بازگشته (۲۰۱۵) و درام کمدی روزی روزگاری در هالیوود (۲۰۱۹)؛ تمام این فیلمها از لحاظ تجاری موفق و با نقدهای مثبت منتقدان همراه بودند. او برای به تصویر کشیدن هیو گلاس در بازگشته برنده جایزه اسکار و بفتا در رشتهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
Titanic
تایتانیک فیلمی آمریکایی در ژانر عاشقانه حماسی و فاجعه به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی جیمز کامرون است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. این فیلم که دو جنبهٔ تاریخی و داستانی را در بر دارد، بر پایهٔ روایات غرق شدن کشتی آراماس تایتانیک ساخته شدهاست. لئوناردو دیکاپریو و کیت وینسلت در این فیلم نقش افرادی از دو طبقهی اجتماعی متضاد را ایفا میکنند که در حین نخستین سفر بد فرجام با این کشتی شیفتهٔ یکدیگر میشوند.
الهام کامرون برای ساخت فیلم از شیفتگیاش به کشتیهای غرقشده نشأت گرفت؛ او عقیده داشت که داستانی عاشقانه با تلفات انسانی برای انتقال تأثیر احساسی این فاجعه ضروری است. تولید این فیلم در سال ۱۹۹۵ هنگامی که کامرون تصاویری از لاشهٔ کشتی واقعی تایتانیک را ضبط کرد، آغاز شد. سکانسهای مدرن فیلم در کشتی تحقیقاتی آکادمیک مستیسلاف کلدیش که کامرون هنگام تصویربرداری از لاشه کشتی از آن استفاده کرده بود، فیلمبرداری شدهاست.
بهترین فیلم های دیکاپریو
ماکت، تصویر تولیدشده توسط کامپیوتر و بازسازی برای از نو خلق کردن کشتی در باجا استودیوز انجام شد. تأمین بودجهٔ این فیلم بر عهدهٔ پارامونت پیکچرز و استودیو قرن بیستم بود. توزیع این فیلم در آمریکایی شمالی بر عهدهٔ پارامونت پیکچرز بود و استودیو قرن بیستم فیلم را به صورت بینالمللی منتشر کرد. با بودجه تولید ۲۰۰ میلیون دلاری، این پرهزینهترین فیلمی بود که در آن زمان ساخته شد. تایتانیک در ۱۹ دسامبر ۱۹۹۷ منتشر شد و به موفقیتهای از لحاظ تجاری و سینمایی چشمگیری دست یافت و سپس افتخارات متعددی دریافت کرد. این فیلم نامزد دریافت ۱۴ جایزهٔ اسکار شد و با همهچیز درباره ایو (۱۹۵۰) برای بیشترین نامزدی اسکار برابری کرد.
بهترین فیلم های دیکاپریو
تایتانیک برندهٔ ۱۱ جایزهٔ اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد که با بن هور (۱۹۵۹) از لحاظ تعداد برد اسکار برای یک فیلم تک قسمتی برابری کرد. تایتانیک با ۱٫۸۴ میلیارد دلار فروش آغازین در جهان، نخستین فیلمی بود که به مرز فروش یک میلیارد دلاری رسید. این فیلم در رتبهٔ نخست پرفروشترین فیلم تمام دوران باقی ماند تا اینکه آواتار کامرون در سال ۲۰۱۰ از آن پیشی گرفت. نسخهٔ سهبعدی تایتانیک برای بزرگداشت صدمین سالگرد غرق شدن که در ۴ آوریل ۲۰۱۲ منتشر شد و ۳۴۳٫۶ میلیون دلار دیگر در سراسر جهان فروخت و مجموع فروش جهانی فیلم را به ۲٫۱۹۵ میلیارد دلار رساند. این فیلم پس از آواتار دومین فیلمی بود که بیش از ۲ میلیارد دلار در جهان به فروش رساند. تایتانیک در سال ۲۰۱۷ برای بیستمین سالگرد نمایش آن دوباره منتشر شد و سپس به جهت «اهمیت بالای زیبایی شناختی، تاریخی و فرهنگی» در کنگره ملی ایالات متحده آمریکا ثبت و از آن حفاظت میشود.
تحلیل تایتانیک
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در مصاحبه خود او آشکار است: “دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزهای باشکوه تحقق میبخشد. در آن زمان چهچیز بهتر از به آبانداختن تایتانیک بزرگترین و باشکوهترین وسیله نقلیه ساختهشده توسط انسان، میتوانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز و نیم بعد رویای انسان فرو میریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رویاها، در کابوسی هولناک به پایان میرسد، و توان شکستناپذیر انسان در برابر چشمان وحشتزده دوهزار و پانصد مسافر مغلوب ضعفهای همیشگی انسان میشود، و آنچه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است، که مسبب این فاجعه بود.”
بهترین فیلم های دیکاپریو
قصهی عشق تایتانیک از کهن الگوی عاشقانهای پیروی میکند که بیش از آنکه در داستانهای غربی نمود داشته باشد، یادآور عاشقانههای شرقی و هزار و یک شبی است. در هر دو کهن الگوی عاشقانه، عشق بین فقیر و غنی دیده میشود، همان طور که عاشقانه بین رز (کیت وینسلت) و جک (لئوناردو دی کاپریو) چنین است.
رز که دختری از طبقه بالادست است عاشق جک که پسری از طبقه فرودست میشود. حال آنکه در کهن الگوهای عاشقانه غربی، بیشتر پسر پولدار است که عاشق دختر فقیر میشود. داستانهای سیندرلا، سفیدبرفی همگی نشان از این الگو دارند. دخترانی فقیر و منفعل که منتظرند شاهزادهای سوار بر اسب سفید بیاید و آنها را از بدبختی نجات دهد و به سوی عشق بکشاند. حال آنکه در داستانهای عاشقانه شرقی، این دختر غنی است که عاشق پسری فقیر میشود.
بهترین فیلم های دیکاپریو
داستان مشهور لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد نظامی یا حتا داستانهای عاشقانه شاهنامه همچون بیژن و منیژه، زال و رودابه و تهمینه و رستم دقیقا از همین الگو پیروی میکنند. دختران این داستان ها، شاهزاده خانم هایی هستند که عاشق پسران فقیر، اما پهلوان، چه به لحاظ فیزیکی و چه به لحاظ ذهنی میشوند و در این امر، گاهی بر سنتها و آداب و رسوم خانواده اشرافیشان پا میگذارند تا به معشوقشان برسند. این دقیقا همان الگویی است که در تایتانیک نیز دیده میشود.
تایتانیک یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینماست. فارغ از آنکه فیلم خوب یا بدیست، فیلمی است که به نوعی بخشی از زندگی فیلم بینها شده است. تایتانیک از فیلم بودنش فراتر رفته تبدیل به یک حافظه جمعی شده است. خیلی ها معتقد هستند تایتانیک بهترین فیلم دیکاپریو است.
The Revenant
بازگشته فیلمی آمریکایی در ژانر وسترن متجدد حماسی به کارگردانی الخاندرو گونسالس اینیاریتو است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. فیلمنامهٔ این فیلم از رمان بازگشته نوشتهٔ مایکل پانک اقتباس شده و نویسندگی آن را آلخاندرو اینیاریتو و مارک اسمیت برعهده داشتند. بازیگرانی همچون لئوناردو دیکاپریو، تام هاردی، ویل پولتر و دامنل گلیسون در این فیلم به ایفای نقش میپردازند.
بازگشته برای نخستین بار در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۵ در تئاتر چینی تیسیال اکران شد و اکران عمومی آن درایالات متحده ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵ میلادی بودهاست و پخش جهانی آن نیز از ۸ ژانویهٔ ۲۰۱۶ آغاز شد. ابتدا قرار بود پارک چان ووک فیلم را با حضور ساموئل ال. جکسون در نقش اصلی بسازد اما پس از مدتی چان ووک از پروژه کنار رفت و جان هیلکات جای او را گرفت. هیلکات قصد داشت نقش اصلی را به کریستین بیل بدهد اما بیل سرگرم بازی در شوالیه تاریکی شد و هیلکات هم از پروژه کنار رفت.
سال ۲۰۱۰ الخاندرو گونسالس اینیاریتو به پروژه پیوست و نقش را به لئوناردو دیکاپریو سپرد. دیکاپریو برای بازی در این فیلم قید حضور در فیلم استیو جابز را زد. نقشی که در نهایت مایکل فاسبندر آن را بازی کرد. اینیاریتو قصد داشت فیلم را زودتر بسازد اما دیکاپریو سرگرم بازی در فیلم گرگ وال استریت بود و برای همین هم اینیاریتو سراغ بردمن رفت و آن را ساخت که بخاطرش جایزه اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد.
بهترین فیلم های دیکاپریو
با عقب افتادن از برنامه برفهای زمستانی لوکیشن کانادا آب شدند و کل گروه مجبور شدند بخاطر دسترسی به برف به شمال آرژانتین بروند. شرایط سخت فیلمبرداری و بداخلاقیهای اینیاریتو باعث شد خیلی از عوامل یا استعفا بدهند یا اخراج بشوند. از آنجا که اینیاریتو میخواست از جلوههای ویژه کامپیوتری برای خلق لوکیشن استفاده نکند مجبور شد فیلم را در دوازده لوکیشن در سه کشور مختلف فیلمبرداری کند. وضع بد آب و هوا، دور بودن لوکیشن و اصرار اینیاریتو و امانوئل لوبزکی برای استفاده از نور طبیعی باعث شد فیلمبرداری نه ماه طول بکشد. دیکاپریو گیاهخوار برای بازی در این فیلم مجبور شد جگر خام گاومیش بخورد، روشهای درمانی قدیمی بیاموزد، آتش درست کند و به دو زبان بومی آمریکایی صحبت کند.
او بازی کردن در این فیلم را سختترین تجربه زندگیش میداند. اینیاریتو برای نقش فیتز جرالد ابتدا شان پن را در نظر داشت اما پن به دلیل تداخل برنامههایش نتوانست در فیلم بازی کند. بدین ترتیب نقش به تام هاردی رسید. بعد از فیلم تلقین این دومین بار است که لئوناردو دیکاپریو و تام هاردی با یکدیگر همبازی میشوند. ساخت فیلم در نهایت ۱۳۵ میلیون دلار خرج برداشت.
پس از فیلم مردی در برهوت که ریچارد سارافیان در سال ۱۹۷۱ با حضور ریچارد هریس آن را ساخت، از گور برخاسته دومین فیلمی است که دربارهٔ هیو گلس ساخته شدهاست. از گور برخاسته در هشتاد و هشتمین دوره جوایز اسکار با بیشترین تعداد نامزدی در ۱۲ رشته، در جایگاه اول قرار داشت و توانست سه جایزه از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری و بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کند. این از فیلم جدید لئوناردو دیکاپریو محسوب میشود و همچنین این فیلم دیکاپریو را صاحب اسکار کرد.
تحلیل بازگشته
سیر فیلم سازی الخاندروگونزالس ایناریتو، سیر عجیب ولی قابل تحلیلی است. ایناریتو با وجود تبحر زیاد در فیلمسازی و کارگردانی به شدت وابسته به عوامل دیگرش بوده است ،تا هم نشان دهد سینما و فیلم سازی مجموعه ای از عوامل و المان های مختلف است که اگر همه خوب و در اختیار یک هدف واحد باشند میتواند فیلم استاندارد و با کیفیتی تولید شود و هم اینکه امضا یا نشانی نویسنده، فیلمبردار، موسیقی و… چقدر در کارهایش قابل شناسایی است.
به عبارتی ، می توان کارنامهی فیلم سازی ایناریتو را به دوران حضور “گیلرمو آریاگا ” و دوران بعد از آریاگا تقسیم کرد. ازنظر نگارنده، بهترین فیلم های ایناریتو یعنی “بابل” “عشق سگی” و “21 گرم” ، در زمان همکاری مشترک آریاگا و ایناریتو بوده است و بعد از جدایی این دو از هم افت محسوسی به خصوص در زمینهی فیلمنامه های آثاری چون “ذیبا” و ” از گور برگشته ” مشاهده می شود.
بهترین فیلم های دیکاپریو
در هر دوفیلم اخیر که به دوران جدایی آریاگا و استقلال ایناریتو منتهی میشود، المان های مشترکی میتوان کشف کرد . برای نمونه در هر دوفیلم ، یک مرد با بازی ستارگان مطرح سینمای امریکا ،یکی خاویر باردم ودیگری لئوناردو دی کاپریو قهرمان اصلی داستان فیلم هستند و هر دو با وجود مشکلات سخت زندگی، به شدت خانواده دوست و عاشق فرزند یا فرزندانشان هستند . ایناریتو نگاه خود در زمینه ی عشق پدر به فرزندان را در هر دو فیلم به خوبی به تصویر کشیده است و خیلی تمایل به واکاوی ارتباط زن و شوهر به شکل عمیق و نزدیک تر را ندارد.
از گور برگشته که مانند فیلم با احساس و تاثیرگذار”ذیبا” فیلمی طولانی با مدت زمان 156 دقیقه است در نگاه اول بسیار وامدار فیلمبردار اسکاری خود، یعنی امانوئل لوبزکی است .او قبلا برای فیلمهای ” بردمن ” و ” جاذبه ” موفق به دریافت جایزه ی اسکار و برای فیلمهای “درخت زندگی” و ” فرزندان بشر ” نامزد دریافت جایزهی اسکار شده است و از برترین فیلمبرداران حال حاضر جهان محسوب می شود . نورپردازی طبیعی و برداشت های بلند، از جمله تمهیداتی بوده که لوبزکی برای هرچه واقعی تر شدن فیلم و نشان دادن طبیعت وحشی از آن بهره برده است.
The Wolf of Wall Street
گرگ وال استریت یک فیلم آمریکایی در ژانر جنایی کمدی سیاه و زندگینامهای به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است که در ۲۰۱۳ منتشر شد. نویسندگی این فیلم بر عهدهٔ ترنس وینتر بوده که فیلمنامهاش را بر پایهٔ کتاب شرح حال ۲۰۰۷ به همین نام از جردن بلفورت نوشتهاست. این فیلم دیدگاه بلفورت در مورد پیشهٔ خود بهعنوان یک کارگزار بازار سهام در شهر نیویورک را بازگو میکند و چگونگی فساد و کلاهبرداری گستردهٔ شرکت استراتون اوکمونت در وال استریت و در نهایت سقوط او را به تصویر میکشد.
لئوناردو دیکاپریو که یکی از تهیهکنندگان فیلم است، نقش بلفورت را ایفا میکند. جونا هیل، مارگو رابی، متیو مککانهی، کایل چندلر، راب راینر، جان فاورو، ژان دوژاردن و جان برنثال از دیگر بازیگران فیلم هستند. گرگ وال استریت نخستین بار در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳ در نیویورک سیتی به نمایش درآمد و در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۳ از طریق پارامونت پیکچرز در ایالات متحده اکران شد. این نخستین فیلم بلند آمریکایی بود که بهطور انحصاری از طریق توزیع دیجیتال منتشر شد.
بهترین فیلم های دیکاپریو
این فیلم از لحاظ تجاری با موفقیت همراه بود و در طول اکران خود ۳۹۲ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت و به پرفروشترین فیلم اسکورسیزی تبدیل شد. این فیلم بر سر نمایش مبهم و اخلاقی خود از وقایع، عدم دلسوزی با قربانیان، محتوای جنسی صریح، دشنامگویی شدید، به تصویر کشیدن مواد مخدر و استفاده از حیوانات در حین ساخت جنجال برانگیخت. در این فیلم بیش از هر فیلم دیگری از واژههای فحاشی استفاده شده و به همین دلیل نامش در رکوردهای جهانی گینس ثبت شدهاست.
این فیلم بهطور کلی نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد و با چندین انتقادات اخلاقی نیز روبهرو بود. این فیلم نامزد چندین جایزه از جمله پنج جایزه در هشتاد و ششمین دوره جوایز اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین بازیگر نقش اول مرد (برای دیکاپریو) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای هیل). دی کاپریو در هفتاد و یکمین مراسم گلدن گلوب برنده جایزهٔ بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی شد و فیلم نیز در همان مراسم نامرد دریافت جایزهٔ بهترین فیلم موزیکال یا کمدی شده بود.
تحلیل گرگ وال استریت
اسکورسیزی در این فیلم داستان زندگی مردی را روایت میکند که با دلالی سهام، ثروت هنگفتی بدست آورده و همواره مشغول خوشگذرانی است. مردی که در انتها، توسط قانون محکوم شده و امپراتوریاش سقوط میکند. اما نکته مهم اینجاست که فیلم به هیچ عنوان قضاوتی در مورد شخصیت اصلی و رفتارهایش نمیکند.
این دیگر دست مخاطب است که در انتهای فیلم، از بلفورت متنفر شود و یا از پلیسهایی که زندگی پرهیجان او را نابود کردهاند. بخشی از جهانِ فیلم درست زمانی کامل میشود که در پلان آخر، دوربین افراد مختلفی را نشان میدهد که آمدهاند تا از بلفورت درس تجارت بگیرند. افرادی که برقِ چشمانشان نشان میدهد که دوست دارند با کسب ثروت، همچون بلفورت زندگیای جذاب را تجربه کنند.
بهترین فیلم های دیکاپریو
این همان لحظهای است که ما نیز باید به خودمان بیاییم و ببینیم چه احساسی در مورد بلفورت داریم. از او متنفریم و یا اینکه تحسیناش میکنیم. در چنین شرایطی، آیا متنفر نبودن از بلفورت به معنی بیاخلاق و طرفدار فساد بودن است؟ گناه اصلی بلفورت نحوه پول درآوردناش بود و یا شیوهاش در خرج کردن پولها؟ آیا بلفورت صرفا یک کلاهبردار عیاش بود و یا فردی باهوش که میخواست آن طور که میخواهد زندگی کند؟ به نظر نمیرسد بتوان گرگ وال استریت را با همان معیارهای اخلاقی کلیشهای مورد بررسی قرار داد.
Shutter Island
جزیره شاتر یک فیلم نئو-نوآر و تریلر روانشناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلمنامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر درآمده است.
در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دستههای نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اصلی حضور دارد. این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیرهدست با بازیگر ثابتش دیکاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کردهبودند این بار فیلم جدیدشان، جنبهای هیجانی-دلهرهآور و تاحدودی ترسناک دارد. این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد و تفاسیر متفاوتی از این فیلم از طرف فیلمبازان و منتقدان مطرح شد. هرچند این فیلم به طرز رمزآلودی مورد بحث قرار میگیرد. این از فیلم های فراموش نشدنی لئوناردو دی کاپریو است.
تحلیل شاترآیلند
ما در این فیلم با نشانه سروکار داریم. مهمترین نشانه، دکتر راشل سولاندو است.جان کولی ادعا کرد راشل سولاندویی وجود ندارد و این زاده توهمات مارشال است. حتی وقتی مارشال از ملاقاتش با سولاندو به دکتر کولی اطلاع داد مشخص شد که جان کولی از این ملاقات بی اطلاع بوده و خارج از نقشه ها و طرحهای او این اتفاق رخ داده است.پس دکتر کولی یک چیز را پنهان می کند. پس یک جای کار این آسایشگاه می لنگد. مهمتر از آن راشل از ماجرای سیگارها خبر داشت.
همه ما از یک چیز مطمئن هستیم. مارشال در وضعیت روحی سالمی نبود. او قطعا بیمار بود.اما سوال اینجاست از چه موقع؟ اصلا مارشال چه موقع وارد شاترآیلند شده بود؟ آیا دکتر جان کولی حقیقت را میگفت و مارشال از چند سال قبل آن جا بود و یا همان شروع فیلم، لحظه ورود مارشال به جزیره بود؟
دیدار راشل سولاندو و تدی واقعی بود. رویا نبود. چرا که اولا جان کولی از این دیدار خبر نداشت و دوما دیدار، طولانیتر از آن بود که یک رویا باشد. مخصوصااینکه صبح زود راشل محکم پای خود را روی شانه تدی گذاشت تا از خواب بیدار شود. و پس از بیداری او دوباره راشل را می دید. پس این دیدار توهم و خیال نبود.
بهترین فیلم های دیکاپریو
این سکانس مهمترین سکانس در شاتر آیلند بود. اگر این سکانس نبود به سادگی حق را به جان کولی می دادیم و تمام حرفهایش را باور می کردیم. چرا که حقیقتا نقشه ای بینقص طراحی کرده بود. اما این دیدار تمام معادلات را بهم می ریزد. ما با تماشای دوباره شاترآیلند متوجه منظور راشل سولاندو می شویم. از ابتدای ورود، تدی با سیگار مسموم می شود او هیچ دوستی ندارد و همه سعی دارند او را بیمار خطرناک جلوه دهند.
اسکورسیزی به دنبال چه بود؟ بله! ترساندن مخاطب از گم شدن حقیقت. تصور کن شاتر آیلند وسعت بیشتری پیدا کند. تصور کن کارکنان بیشتری به خدمت بگیرد. تصور کن حمایت بیشتری از حکومتیها دریافت کند.آن وقت روز به روز قویتر میشود. و تو برای رسیدن به حقیفت روز به روز سردرگمتر میشوی.و مارشالها افراد مهمتری روز به روز حذف می شوند بی آنکه بفهمی واقعا جرمی مرتکب شدهاند یا نه!
بهترین فیلم های دیکاپریو
راشل جمله مهمی به تدی میگوید.اینکه سالها بعد وقتی آزمایشها جواب دهند و همه چیز لو رود آنگاه مردم خواهند گفت که همه چیز از اینجا شروع شده. از شاتر آیلند. شاید خیلی از ایدهها دور از ذهن و بعید به نظر برسند اما سالهای بعد به عنوان یک اصل ثابت، پذیرفته میشوند. پس باید مراقب باشیم به چه سمتی میرویم و بدانیم مکانهای زیادی در گوشه و کنار جهان وجود دارند که روی کنترل مغزها و ایدهها فعال هستند. باید مراقب شاترآیلندها باشیم.
Django Unchained
جنگوی زنجیرگسسته یک فیلم وسترن آمریکایی به نویسندگی و کارگردانی کوئنتین تارانتینو است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیمی فاکس، کریستف والتس و لئوناردو دیکاپریو ایفای نقش کردهاند. نخستین اکران این فیلم در ۱۱ دسامبر ۲۰۱۲، در نیویورک بود و سپس از تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ در ایالات متحده به نمایش درآمد.
تحلیل جنگوی زنجیرگسسته
فیلمهای تارانتینتو همواره سرشار از خشونت است و این فیلم نیز دارای خشونت زیادی است و در بسیاری از بخشهای فیلم شاهد صحنههای خشن هستیم؛ مانند جنگ بین دو برده، کشته شدن برده فراری توسط سگها، کشتن قاتل فراری درست در لحظهای که پسر نوجوانش کنارش هست و … که تمام این مسائل باعث شد تا فیلم او درجه نمایش R را به خود اختصاص دهد.
در سال 2007 بود که کوئنتین تارانتینو در مورد نوشتن فیلمنامهای در مورد یک سیاه پوست و مربوط به زمان قبل از آغاز جنگ بزرگ داخلی آمریکا صحبت کرد. او در مورد ساخت یک فیلم “وسترن اسپاگتی” صحبت کرد و اعلام داشت که نمیخواهد فیلمی در مورد بردهداری به روش مرسوم بسازد، بلکه میخواهد فیلمش یک وسترن باشد تا نوآوری در ساخت اینگونه فیلمها باشد. فیلم جدید تارانتینو دارای نقاط ضعفی در برخی قسمتهاست؛ مثلا اولین تیر جانگو که با دقت بسیار روانه میشود و برای بردهای که تا به حال اسلحه بهدست نگرفته است کمی غیر قابل باور است.
اگر قبلا جانگو تیرانداز ماهری بوده است باید اندکی از سکانسهای فلش بک به گذشته تیر اندازی جانگو اختصاص داده میشد که البته به نظر میرسد جانگو از کودکی برده بوده است و هیچ زمان تیراندازی را تجربه نکرده است. اینکه جانگو با شلیک اول و از فاصله دور چنین هدف متحرکی را از پا در بیاورد تا حدی دور از واقعیت بود. و یا در مورد مرگ دکتر شولز که خیلی آشفتگی بود و انگار برنامه مشخصی برای کشته شدنش وجود نداشت و فقط قرار بود دکتر شولز در فیلمنامه کشته شود.
بهترین فیلم های دیکاپریو
شخصی که کارش دستگیری تبهکاران است و ذاتا انسان خونسرد و البته در زمان لازم، بیرحم است. به یکباره دکتر شولز که تمام نقشه خودش را به صورت عالی و بند بند عملی کرده است، از کوره در میرود و با کشتن کلوین کندی، خودش هم بلافاصله کشته و باعث بهم خوردن نقشه میشود. صحنهای که دکتر شولز کشته میشود آنقدر شلوغ و سریع است که حتی درام هم نیست و بیننده وقت نمیکند تا با او همزاد پنداری کند و سریعا متوجه سکانسهای بعدی و تیراندازیهای متوالی جانگو و افراد کلوین میشود.
از نقاط قوت فیلم هم اهنگ گذاری بسیار عالی فیلم است. حتی در آهنگ گذاری فیلم هم تارانتینو دارای نوآوری است و خاص بودن خود را در آن به نمایش میگذارد. از آهنگ بتهوون تا موسیقی پاپ گرفته تا موسیقی هیپ هاپ آمریکایی ،همگی در قسمتهای درست فیلم قرار دارند و باعث رنگ گرفتن سکانسهای سیاه فیلم هستند. همانطور که این فیلم یک وسترن جدید و تلفیقی از سینمای کلاسیک و جدید است، دارای موسیقی با همین ترکیب هاست و موسیقی جدید و کلاسیک با هم ادغام شدهاند که در این راه تارانتینو بسیار موفق عمل کرده است.
بهترین فیلم های دیکاپریو
فیلم از ریتم بسیار خوبی برخوردار است و در اکثر دقایق این فیلم 165 دقیقهای احساس خستگی به بیننده دست نمیدهد. از نکات جالب دیگر فیلم، یادآوریهای فیلم و فلش بکهایی است که به گذشته زده میشود و بسیار مناسب و عالی یادآور زندگی گذشته افراد است که با مدت زمان بسیار کوتاه یک قصه را بیان میکنند. بازی بازیگران فیلم بسیار خوب و واقعی در آمده است و کریستوف والتز توانست برای بار دوم برنده جایزه اسکار نقش جانبی شود که اسکار قبلی را نیز در فیلم دیگر تارانتینو، حرام زادههای بد ذات، بهدست آورده بود. از دیگر بازیهای خوب میتوان به بازی بسیار زیبای ساموئل ال جکسون در نقش استفان است. او که خودش برده است، به دلیل سالهای زیادی که برای خانواده کندی خدمت کرده است به درجه نسبتا بالاتری رسیده و رئیس بقیه بردههاست.
بهترین فیلم های دیکاپریو
او به شدت از نژاد سیاه پوست متنفر است و به فکر خدمت صادقانه به ارباب سفید پوست خودش است. او به شدت غرغرو و چابلوس است و ساموئل ال جکسون این نقش را فوقالعاده ایفا کرده است. فیلمهای تارانتینو بیننده تارانتینویی میخواهد تا بیشرین لذت را از تماشای این فیلمها ببرد. تارانتینو، روبرت رودریگز و فرانک میلر افرادی هستند که یک شیوه جدید را در سینمای هالیوود بنیان نهادند و این سبک را بر پایه خشونت و داستانهایی به سبک کلاسیک – امروزی استوار کردند و توانستند طرفداران بیشماری را در سراسر دنیا به دست آورند.
بهترین فیلم های دیکاپریو
البته همیشه هم نوآوری با سلیقه عام جور در نمیآید و خیلی ها راه مقابله با آن را در پیش میگیرند ولی بسیاری هم از این نوآوریها استقبال کرده و با آغوش باز به سمت آن میروند. در تک تک سکانسهای فیلمهای تارانتینو میتوان عشق خالص او به سینما را درک کرد و از آن لذت برد. تارانتینو برای هر سکانس از فیلمش برنامه خاصی دارد و حس و حال خاص خود را به فیلمهایش تزریق میکند.
Gangs of New York
شاید یکی از افتخارات دی کاپریو بازی مقابلش در حضور دی لوئیسِ بزرگ باشد. دارودستههای نیویورکی فیلمی آمریکایی در ژانر درام تاریخی حماسی و به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است که در ۲۰۰۲ منتشر شد. فیلمنامهٔ این فیلم را جی کاکس، استیون زایلیان و کنت لونرگان بر پایهٔ کتاب ۱۹۲۷ به همین نام نوشتهاند. اسکورسیزی ۲۰ سال را صرف توسعهٔ این پروژه کرد و درنهایت هاروی واینستین و کمپانی تولیدیاش، میرامکس فیلمز امتیاز انتشار اقتباس از کتاب را در سال ۱۹۹۹ به دست آوردند.
بازیگران اصلی این فیلم لئوناردو دیکاپریو، دنیل دی-لوئیس و کامرون دیاز هستند و جیم برودبنت، جان سی ریلی، هنری توماس، استیون گراهام، ادی مارسن و برندن گلیسون در نقشهای مکمل حضور دارند. داستان فیلم در دههٔ ۱۸۶۰ جریان دارد و گروهی از مهاجران ایرلندی را روایت میکند که در اعتراض به دستمزدهای پایین ناشی از هجوم بردههای آزادشده و تهدید به سربازگیری، اعتراض میکنند. شاید دیکاپریو دیکاپریو بهترین فیلم اش را در حضور دی لوییس بازی کرده باشد.
بیشتر بخوانید:
بهترین فیلم های دیکاپریو
دارودستههای نیویورکی در چینهچیتا، رم و لانگ آیلند سیتی ساخته شد. این فیلم تا سال ۲۰۰۱ تکمیل شد اما اکران آن به دلیل حملات ۱۱ سپتامبر به تعویق افتاد. این فیلم در ۲۰ دسامبر ۲۰۰۲ در ایالات متحده اکران شد و بیش از ۱۹۳ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. دارودستههای نیویورکی با نقدهای مثبتی همراه بود و نقشآفرینی دی-لوئیس در فیلم ستایش شد. این فیلم در هفتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت ده جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسکورسیزی و بهترین بازیگر مرد برای دی-لوئیس شده بود. این از فیلم های قدیمی لئوناردو دیکاپریو مجسوب میشود.
تحلیل دارودستههای نیویورکی
فیلم دارو دسته ی نیویورکی ها، سرگذشت مردمانی در قرن نوزده است که منافع شان در تضاد با یکدیگر است و تلاش برای سروری و مالکیت دارند. تاریخ مذهب و تاریخ سیاستی را جلوی دید می گذارد که خشونت و زور بخش جدایی ناپذیر آن است. قانون جنگل ظاهرا حاکم است و فرهنگ زورگویی و حیله گری مسلط.
آنان که ندارند باید مالیات بدهند و آنان که دارند تملق گو و فریبکار هستند. در این میان، وطن: کالای شده برای فروش یا ویترینی که بتوان با آن نمایشی رفت. مهاجران، شهروندانی درجه دو هم نیستند و جای برای زندگی آنان تعریف نشده. درواقع، هستی شان بی ربط به نیویوریک به نظر می رسد مثل پناهنده های که امروزه از سمت خاورمیانه اسلامی راهی، بلاد از ما بهتران می شوند و به بدترین کارها برای تامین معاش تن می دهند: بازتاب حال دیروز در زمان امروز؛ تو گویی گذشته هرگز نگذشته است.
در چنین اوضاع و احوالی نفس حقوق بشر بریده می شود و بدشان نمی آید در اصول خود کمی تبصره و ماده اضافه کنند و دروازه ی شهر را برای مهاجران تنگ تر. مهاجران ایرلندی اثر اسکورسیزی شباهت عجیبی دارند با مهاجرانی که امروزه از سمت دریا و مسیر ترکیه به دنبال پناهندگی هستند: وطن به مثابه ویروسی واگیردار!
بهترین فیلم های دیکاپریو
زیبایی برای جنی -کامرون دیاز- سپهری می شود و نقابی، برای سرقت و زنده ماندن و نیز دوست داشتن. برای عشق در زمان خود، مادری می کند و نوازش او- در سکانس زخمی شدن آمستردام- نوعی دارو و درمان است. او دزدی زیبا است در عین حال، عشق و مادری را هم می فهمد. وفاداری بدون قید و شرط برای جنی، فضیلت نیست: وفاداری برای که و در چه شرایطی؟
مردم در ددارودسته های نیویورکی ، برای در امان ماندن از خشونت محله و دوست و همسایه، گروهی و باندی یا مافیایی تشکیل داده اند و برای خود بدین گونه امنیت می خرند: آنان که زمانی با کشیش-والون- بودند امروز طرف دیگر ایستاده اند. خیانت کردن و دروغ ابزاری است برای بقا: کار راه بنداز و هوادار دارد. چشم و دل و روان مردم محله پنجم نیویورک، گرسنه است و قیافه طماع دارند.
تماشاگر فیلم دارودسته های نیویورکی ، اثر مارتین اسکورسیزی، شاید همان ابتدا این سوال را از خود بپرسد که این همه خشونت و خشم و خونی که در این فیلم هست برای چیست و از کجا می آید؟ خشونت پشت قانون و برای قانونی است که به کسی و به چیزی خدمت کند. قانون همیشه برای کسی و در خدمت به چیزی است. آن کس که از خشونت کمک می گیرد قانونی می خواهد که منافع و علایق او را تامین، تثبیت یا ارتقا دهد.
بهترین فیلم های دیکاپریو
در ادامه کسی هم تلاش می کند قانونی را با خشونت عوض کند طوری که به او دیگر ظلم نکنند. ازین رو، خشونت ربط دارد با عدالت. نمی توان از عدالت گفت اما از خشونت چیزی نگفت و برعکس. با این مقدمه ی خلاصه، داستان فیلم دارودسته های نیویورکی ، حکایت پسری است که پدر کشیش او را کشته اند و دوستان پدر، خیانت ها کرده اند.
پسر کشیش والون یعنی آمستردام- دی کاپریو- در سوادی اجرای عدالت به سبک خودش است تا بیل قصاب- دانیل دی لوئیس- را سرجای خود بنشاند و به مردمان شهر درسی تازه بدهد: چه کسی در محله حاکم و ارباب است. در حقیقت و با نظر به مقدمه، پسر قانونی می خواهد که به آمستردام- یعنی خودش- خدمت کند و روح پدر- لیام نیسن- را تسکین دهد.
با این حساب، کسی به یاری خشونت، «تمدنی» می سازد که در دل خود پر از «سرکوب» است و مایه¬ی «ناخرسندی» بسیاری. منطقا جا دارد دراین جا گریزی به دیدگاه «فروید» بزنیم، مخصوص به «تمدن و ناخرسندی های» ایشان. این اثر فروید، امکانات غنی مفهومی بسیاری دارد که ما را در درک و نقد فیلم دارودسته های نیویورکی ، یاری می دهند.
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلمها و سریالهای 2022
- بهترین فیلمها و سریالهای 2021
- بهترین فیلمها و سریالهای IMDB 2022
- بهترین فیلم ها بر اساس انیمیشن های محبوب
- بهترین فیلم های 2022 براساس بازی های ویدیویی
- بهترین سریالها
- بهترین فیلم های 2022
- بهترین سریال های 2022
- بهترین فیلم های 2021
- معرفی و تحلیل بهترین سه گانه های تاریخ سینما
- معرفی و تحلیل روانیترین شخصیتهای تاریخ سینما
- بهترین فیلم هایی که قهرمان داستان دیالوگی ندارد
از همراهی شما تا انتهای نوشتار معرفی و تحلیل بهترین فیلم های دیکاپریو سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.