بهترین فیلم هایی که آینده ی بشریت را پیشبینی میکنند به سراغِ فیلمهایی رفته که فنِ پیشگویی (به زبان عوام) را به انحاء مختلف به اجرا رساندهاند. شاید شانسی و شاید هم با جهانبینی…
ژانر علمی تخیلی یکی از محبوبترین ژانرهاست چرا که به سازندگان و طرفداران فرصت میدهد وارد دنیای خیال شوند. تقریبا همه ما دوست داریم بدانیم آینده چه شکلی خواهد بود و گاهی این ژانر برای سوالهایمان جوابهایی دارد. به همین دلیل فیلمهای علمی تخیلی همیشه بخشِ مهمی از سینما بودند، از همان ابتدا که اولین فیلمهای این ژانر در قرن نوزدهم ساخته شدند.
بهترین فیلم هایی که آینده ی بشریت را پیشبینی میکنند
از Minority Report تا Mad Max: Fury Road
- (2002) Minority Report
- Her (2013)
- The Simpsons Movie (2007)
- Interstellar (2014)
- Mad Max: Fury Road (2015)
این فهرست به روزرسانی میشود…
در انتهای مقدمه این مقاله باید اشاره کنم که آن چیزی که این فیلمها را از سایر آثار سینمایی متمایز میکند پیشبینیهای باورنکردنی آنها از دنیای پیش روی ماست که ذهن مخاطب را بیش از پیش درگیر میکند. در این نوشته به بررسی فیلمهایی میپردازیم که گاها به شکل مستقیم و غیرمستقیم خبر از فناوریها و رخدادهایی در دنیای امروز و فردای ما دادهاند.
(2002) Minority Report
گزارش اقلیت یا گزارش موارد نادر فیلمی سینمایی در ژانر علمی تخیلی، سایبرپانک و دلهره آور است که توسط استیون اسپیلبرگ کارگردانی شده است و اسکات فرانک و جان کوهن نویسندگی آن را به عهده داشتند. این فیلم بر اساس داستان کوتاه به همین نام به قلم فیلیپ کی. دیک ساخته شده و در سال ۲۰۰۲ میلادی بر پرده سینماها اکران شد. کوین کلی سردبیر اجرایی پیشین وایرد مشاور آینده نگر در این فیلم بودهاست.
تحلیل گزارش اقلیت
گزارش اقلیت با سرخوشیِ عمدتا سادیستی (دگرآزارانه) اش حلقه جبرگرایی را تنگتر میکند. فیلم آینده را پیشینهدار نشان میدهد و چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده، بخشی از دستمایههای کار است. ما نه تنها محکومیم که تاریخ را تکرار کنیم، بلکه رفتارمان هم در قیدوبند تواناییهای بالقوه ما است.
در فیلم (براساس داستان کوتاهی که فیلیپ ک.دیک در ۱۹۵۶ نوشته است) این واقعیت با مجموعهای از مبتکرانهترین طراحی صحنههایی که تاکنون صورت گرفته، نمود مییابد. داستان سه شخصیت «پیشآگاه» دارد که دیک آنها را «احمقهای وراج» توصیف میکند. آنان امواج متافیزیک دریافت میکنند و به یک رابط خیسافزار /سختافزار متصلند که دادههای مربوط به جنایتکار و قربانی را روی کارتهای منگنه شده و ارتقاء یافته کامپیوتری ذخیره میکند.
گزارش اقلیت
رابطه میان داستان اصلی و فیلم ظریف و توأم با احترام است. اسپیلبرگ مفهوم و لحن داستان اصلی را نمود داده در عین حال روایت را چنان بهطور کامل بازسازی و هیجانانگیز کرده که هر نوع مقایسهای اصولا بیفایده است. تصور کنید که یکی از اپراهای واگنر براساس شعری از امیلی دیکینسون ۱ ساخته میشود. در فیلم جای سیستم کارتی را چیزی گرفته که نیم کافکاوار (گروه محکومین) و نیمی دیگر راب گلدبرگوار (تله موش) است.
وقتی یک پیشجنایت ردیابی میشود، نام جنایتکار به صورت لیزری بر یک توپ چوبی حک میگردد. این توپ مجموعهای از مسیرهای پیچدار لولهای را طی میکند و به دست افسر مسئول پیش جنایت میرسد. تماشای ادغام جبرگرایی-در-عمل و تکنولوژی هنرگونه جذاب است ولی در عین حال حس نوستالژی اسپیلبرگی را هم نمود میدهد که مشخصه اصلی فیلمهای خوب علمی-تخیلی اوست. ماشینهای دوران آینده تنها وقتی علاقه او را جلب میکنند که در زمان به عقب و جلو بروند، وضعیتی که نمایانگر آزادیهای نوین و معماهای اخلاقی و همیشگی است.
Her (2013)
او فیلمی در گونه کمدی-درام رمانتیک علمی-تخیلی است که اسپایک جونز نویسندگی و کارگردانی آن را بر عهده داشتهاست. در این فیلم ستارگانی چون واکین فینیکس، امی آدامز، رونی مارا، اولیویا وایلد و اسکارلت جوهانسون (صداپیشه سامانتا) حضور دارند. داستان فیلم در سالهای مابین ۲۰۱۷ تا ۲۰۷۷ اتفاق میافتد.
محوریت داستان در مورد مردی است که با یک سیستمعامل هوشمند رایانهای که دارای صدا و شخصیت یک زن است رابطه عاطفی برقرار میکند. این اولین فیلمنامه ایست که جونز به تنهایی نوشتهاست. او نخست در سال ۲۰۱۳ در فستیوال فیلم نیویورک به نمایش درآمد و پس از آن در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۳ به صورت عمومی در ایالات متحده اکران شد.
او
این فیلم نامزد سه جایزه گلدن گلوب شد: جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، بهترین فیلمنامه و جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی که موفق به دریافت یکی از آنها یعنی بهترین فیلمنامه شد. او نامزد پنج جایزه اسکار شد که از آن جملهاند: جایزه بهترین فیلم و جایزه بهترین فیلمنامه غیراقتباسی (اصلی، اوریجینال) (برنده). این فیلم در مورد تکنولوژی آینده ی بشریت است.
تحلیل فیلم او
عشق اصالتی عمیق و در عین حال قانونی مملو از قانون گریزی است. قانون آن را کسانی مینویسند که در هزارتوی آن گم شدهاند و داستان، محصولی از آنان است. این بار اسپایک جونز است که میخواهد داستان به خصوص خود را از عشق به تحریر تصویر بیاورد و با شیوایی هر چه بیشتر، روایت خود را برای بینندهها بازگو کند.
او
ساختهی بینظیر جونز به اسم “او” در سال ۲۰۱۳ اکران شد و توانست نظر مثبت منتقدان و طرفداران را به همراه داشته باشد. از عشق صحبت کردم و هدف اسلحه خود را به یکی از جنبههای فیلم گرفتم ولی فیلم “او” به همین سادگی نمیباشد. از همین اول میگویم ای کاش همان عاشقانهای بود که دیگر آثار این ژانری، مسیر خود را طی میکنند و قدم گذاشتن در کلیشه را ایرادی نمیبینند ولی متاسفانه با کارگردانی باهوش مواجه هستیم که از کلیشه سازی میترسد و دلیلی که بنده به همان کلیشه سازی توسط اسپایک جونز رضایت میدهم، تاثیر گذاری بیقلمروی اثر او است که در حین فیلمنامه بارها و بارها بیننده را به افکار عمیق و ژرف سوق میدهد و معجزه داستان خود را به رخ بیننده میکشد که در بعضی از مواقع بسیار سخت و چالش برانگیز به بلوغ رسیده است و درک قواعدی این چنین برای هر مخاطبی دشواری خاص خود را دارد.
او
کارگردان از اینکه به باتلاق کلیشه بیوفتد، هراسی دیوانهوار دارد و در قاب خود تمام نشانههای این ویروس واگیردار را میزداید. اسپایک جونز در او به ترکیب چندین و چند ژانر جریان اصلی رو میآورد و از هم زدن این آش شله قلمکار نیز نمیترسد. جونز بیباکانه به بیان الگوهای داستانی خود میرسد و مسیر موفقیت بیکران خود را هموارتر از پیش میکند.
او اثری ناشناخته و چالش برانگیز و قابل تامل است. “او” شما را به افکار دنبالهداری دعوت میکند که تا به الان، تجربهی تفکر آنها را نداشتهاید. تفکری که به دست اسپایک جونز، گام به گام عمیقتر و گودتر میشود و در پایان داستان، نوک پیکان آن را متمرکز بر چندین و چند اصل از دنیای کنونی خودمان پیدا میکنیم.
او
به همه کسانی که علمی تخیلی دوست دارند، فیلم “او” به شدت پیشنهاد میشود و اگر به تفکر در حوزه زندگی و قواعد حاکم بر آن علاقه دارید و شیوههای مختلفی از دوست یابی و ارتباط های گوناگونی از جمله لانگ دیستنس و مجازی و حقیقی و … را مشاهده کردهاید و یا حتی تجربه کردهاید، حتما همین الان به دیدن “او” بپردازید و وقت را تلف نکنید که همانند آرامش بخش برای افسردگی عمل میکند!
The Simpsons Movie (2007)
فیلم سیمپسونها کارتونی کمدی بر اساس سریالهای پیشین سیمپسونها است. گروه موسیقی «گرین دِی» در کنار دریاچه اسپرینگفیلد کنسرت برگزار میکنند اما نمیتوانند حضار را مجاب کنند که به صحبت دربارهٔ محیط زیست کنند. وقتی آلودگیهای دریاچه قایقهای آنها را بساید و موجب غرق شدنشان شود، آنها سرانجام کشته خواهند شد. در یک تعامل ذهنی، گرامپا (پدر بزرگ، آبراهام سیمپسون) مثل اینکه به بصیرتی دست یافته و از سرنوشت اسپرینگفیلد خبر میدهد.اما در این میان فقط مارج آن را جدی میگیرد.
تحلیل فیلم سیمپسونها
زمانی بود که سیمپسونها خندهدارترین و بدیعترین کمدی روی کره زمین بود. با این حال حدودا در حوالی فصل 8 سیمپسونها دوران اوج خود را پشت سر گذاشتند و از آن زمان به بعد از خوب به بد و گاهی اوقات حتی به بیمزه گرویده است. من امیدوار بودم که برای فیلم، نویسندگان واقعا خودشان را تحت فشار قرار دهند و یک بار دیگر ایدههای واقعا هوشمندانه و جدید ارائه کنند اما در تمام سالهای پخش که ظاهرا به این موضوع کشیده شد فیلم چیزی بیش از یک برنامه تلویزیون طولانی به نظر نمیرسد.
فیلمنامه این فیلم بارها بازنویسی شد تا در نهایت تیم تولید به ایدهای رسید که جواب داد. سناریویی که در نهایت روی آن توافق شد در مورد یک آژانس حفاظت از محیط زیست بود که پس از آلوده شدن دریاچه شهر توسط هومر، شهر اسپرینگفیلد را با یک گنبد شیشهای میپوشاند.
سیمپسونها
برخی کاربران شبکههای مجازی بر این باورند که مسیر زندگی انسان شبیه آن چیزی است که در فیلم The Simpsons Movie رخ میدهد و با توجه به میزان آلودگی جهان کنونی تنها زمان تعیین میکند که چه وقت به این مرحله خواهیم رسید. نسخه سریالی نیز به درستی آینده را پیشگویی کرده است و به همین خاطر بسیاری فکر میکنند این پیشبینیِ سیمپسونها نیز به حقیقت خواهد پیوست و بیش از پیش ثابت خواهد کرد که مت گرونینگ به عنوان خالق سیمپسونها یک مسافر زمان است.
سیمپسونها
اما در مورد فیلم مورد نظر باید اعتراف کنم که در وهله اول واقعا به ایدهی قرار دادن یک سریال تلویزیونی انیمیشن روی پرده بزرگ متقاعد نشدم. حتی فیلم «پارک جنوبی» که سعی داشت عناصر تئاتری مانند موسیقی را در خود بگنجاند واقعا نیاز به یک ماجراجویی سینمایی را توجیه نمیکرد.
اکثر برنامههای کمدی انیمیشن دارای طنز بسیار سریع با ویرایش سریع هستند. این برای یک قسمت 25-30 دقیقه کار میکند اما در یک فیلم با زمان 90 دقیقه برای مخاطب بسیار طاقتفرسا میشود. بنابراین کل کار باید کند شود که در عوض بسیاری از جذابیتهای کمدی را از بین میبرد.
Interstellar (2014)
فیلم اینتراستلار، یکی از شاخصترین آثار دهه گذشته، نزد سینما دوستان بود؛ مخصوصا که برای مدتی طولانی، فیلم علمی تخیلی خوبی و با موضوع سفرهای فضایی، ساخته نشده بود. این فیلم به یاد ماندنی را میتوان از جنبههای فرم سینمایی، محتوا و از دیدگاه علمی، بررسی کرد.
در این مقاله تمرکز بنده، بیشتر بر روی بررسی فرم سینمایی اثر هست؛ گرچه گریزی به بقیه مباحث هم خواهم زد… میانستارهای یک فیلم علمی تخیلی محصول 2014 به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی کریستوفر نولان است. متیو مککانهی، ان هتوی، جسیکا چستین، بیل اروین، الن برستین، مت دیمون و مایکل کین (بازیگرِ مادامالعمرِ نولان) در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم با محوریت زمان است. زمان، موضوع اصلی فیلمهای نولان محسوب میشود.
میانستارهای
داستان این فیلم در آیندهای نسبتا پادآرمانشهری میگذرد که در آن بشریت در تلاش برای زنده ماندن است. این فیلم گروهی از فضانوردان را دنبال میکند که از طریق کرم چالهای در نزدیکی زحل در جستجوی خانهای جدید برای بشریت هستند. برادران کریستوفر و جاناتان نولان فیلمنامه را نوشتند که طرح اصلی آن در فیلمنامهای بود که جاناتان در سال 2007 نوشته بود. فیزیکدان نظری و برنده جایزه نوبل فیزیک در 2017 آقای “کیپ تورن” که یک دانشمند قابل است به عنوان مشاور علمی فیلم عمل کرد. او کتابی به نام علم بین ستارهای نوشته است.
تحلیل فیلم میانستارهای
گرچه ایده اصلی فیلمنامه (سفر به فضا برای نجات جان انسانهای زمین) ایدهای تکراری است، اما به لطف عملکرد تحسین برانگیز برادران نولان، در زمینههای مختلف، از همین ایده تکراری، فیلمی جان دار و البته غیر کلیشهای پدید آمده. این فیلم، در زمینه دیالوگ نویسی، به خوبی ظاهر شده و همین امر، باعث میشود داستان فیلم، به شکلی روانتر پیش برود.
به عنوان مثال، صحبتهایی که «برند» درباره عشق میکند، به شکلی فوقالعاده منظور نویسنده را منتقل میکنند. همچنین برخی صحبتها برای ایجاد آشنایی با محیط فیلم، به شکل برنامههای مستند، وارد فیلم شدهاند تا در ابتدا به مخاطب القاء شود با داستانی واقعی سروکار دارد و از شدت بخشهای تخیلی، کاسته شود.
میانستارهای
علاوه بر اینها، داستان اینتراستلار از ریتم بسیار خوبی برخورددار است؛ به شکلی که فیلم هیچگاه دچار افت ریتم نمیگردد. زیرا نویسنده، با عملکردی هوشمندانه و در بهترین زمان ممکن، حوادث سیاره میلر و دکتر مان را در فیلم قرار داده تا داستان را از افت ریتم، نجات دهد و بینندگان فرصت ترک صندلیشان را نداشته باشند.
خیلی از نزدیکان اینجانب از اینتراستلار به عنوانِ فیلمی مستندگونه یاد میکنند. این نقد را در ابعاد جهانی هم خیلیها زدهاند. اما توجه ویژه نولان به درام و ساختارِ محکمِ دراماتیک در فیلم، آنتیتزِ خوبی برای تزِ این دوستان است. توجه شما را به ارتباطاتِ ویژه هنری و گره خوردن اجزای آن به همدیگر در طول فیلم جلب میکنم. رابطه عمیق و انسانیِ کوپر با دخترش مورفی یکی از نمونههای درامِ محکم فیلم است.
میانستارهای
کریستوفر نولان در پاسخ انتقادات گفت: فیلمهای من همواره به شکلی عجیب و غریب با استانداردهای به شدت بالایی سنجیده میشوند، درحالی که فیلمهای دیگران اینگونه سنجیده نمی شوند، اما من با این موضوع مشکلی ندارم. مردم همواره فیلمهای من را متهم به داشتن نقص فیلمنامه میکنند و من خیلی خوب به نقصهای فیلمنامههایم و زمانی که مردم آنها را شناسایی میکنند واقفم، اما معمولا کسی نمیتواند آنها را بیابد. البته کریستوفر نولان برای ساخت فیلمش همکاری بسیار نزدیکی با کیپ تورن که یک فیزیکدان نظری است داشتهاست. نولان اعتراف کرده در بخشهایی از فیلم برای جذب تماشاگر به حقایق علمی وفادار نمانده است.
Mad Max: Fury Road (2015)
مکس دیوانه: جادهٔ خشم یک فیلم اکشن پسا-آخرالزمانی استرالیایی محصول سال ۲۰۱۵ است که به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی مشترک جرج میلر ساخته شدهاست. میلر در فیلمنامه با برندان مککارتی و نیکو لاتوریس همکاری کرد. این فیلم که چهارمین اثر و یک بازراهاندازی از فرنچایز مکس دیوانه است، توسط ویلیج رودشو پیکچرز، کندی میلر میچل و رتپک انترتینمنت تولید شد و توسط رودشو انترتینمنت در استرالیا و برادران وارنر پیکچرز به صورت جهانی توزیع شد.
مکس دیوانه: جادهٔ خشم
در این فیلم تام هاردی و شارلیز ترون به همراه نیکلاس هولت، هیو کیز-برن، رزی هانتینگتون وایتلی، رایلی کیئو، زوئی کراویتز، ابی لی کرشا و کورتنی ایتون در نقشهای فرعی بازی میکنند. فیلم جاده خشم در یک زمین بیابانی پسا آخرالزمانی که در آن بنزین و آب کالاهای کمیاب هستند، اتفاق میافتد و مکس راکاتانسکی را دنبال میکند که به نیروهای امپراتور فیوریوسا میپیوندد تا با یک کامیون تانکر زرهی از دست رهبر فرقه ایمورتان جو و ارتشش فرار کند و به یک نبرد جادهای طولانی منجر شود.
تحلیل فیلم مکس دیوانه: جاده خشم
مکس دیوانه : جاده خشم را بطور حتم باید از تمام بلک باسترهای به نمایش در آمده در سالهای اخیر جدا نمود چراکه جورج میلر در بازسازی اثر مطبوعش، بسیاری از کلیشه های رایج را کنار گذاشته و دست به خلق اثری زده که از هر لحاظ متفاوت، بدیع و جذاب است.
مکس دیوانه در بخش داستانی دارای پیشرفت های قابل توجهی نسبت به نسخه دهه ی هشتاد میلادی می باشد. جورج میلر که در سالهای اخیر تجربیات ارزشمندی در عرصه سینما کسب کرده و حتی با انیمیشن پاهای شاد موفق به دریافت اسکار نیز شده، در نگارش داستان و روابط شخصیت های داستان با یکدیگر، مکس دیوانه را یک قدم به جلوتر از گذشته سوق داده است و اینبار می توان جزئیات بیشتری را در پرداخت آنان مشاهده نمود. در این بازسازی، زجر و درماندگی مکس بیش از گذشته قابل لمس است و در مجموع روابط انسانی در فیلم در مقایسه با نسخه کلاسیک، یک سر و گردن بالاتر است.
مکس دیوانه: جادهٔ خشم
اما نکته ای که مکس دیوانه : جاده خشم را به اثری متفاوت از بلک باسترهای رایج هالیوود مبدل می کند، پرداخت صحنه های اکشن و ضرباهنگ اجرای آن است. مکس دیوانه اکشنی دیوانه وار و خارج از قاعده و قواعد ژانر اکشن دارد. اکشنی که هرگز از حرکت نمی ایستد و البته این عدم توقف به معنای انجام آن به هر قیمت نیست. جورج میلر در بازسازی دنیای آخرالزمانی اش، لحظاتی دیوانه وار را رقم زده که نمونه مشابه اش تا به امروز در هیچ اثر بلک باستری مشاهده نشده است.
مکس دیوانه: جادهٔ خشم
فیلمبرداری جان سیل نیز یکی از درخشان ترین ویژگی های مکس دیوانه است که مخصوصا در نماهای تعقیب و گریز بسیار درخشان و چشم نواز است. قطعا از حالا می توان مکس دیوانه را یکی از نامزدهای اصلی اسکار در رشته فیلمبرداری در سال پیش روی به حساب آورد.
تام هاردی که در نسخه بازسازی جایگزین مل گیبسون شده، بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است. هاردی را قطعا باید یکی از ستارگان تازه هالیوود معرفی کرد که ، توانایی درخشش در آثار درام و اکشن را دارد. هاردی در مکس دیوانه برای مخاطب باورپذیر است و به خوبی پرتره مردی که چیزی برای از دست دادن ندارد را به تصویر کشیده است.
مکس دیوانه: جادهٔ خشم
در مقابل او ، چارلیز ترون قرار دارد که حضور او نیز درخشان بوده است. ترون در مقایسه با بازیگران نقش اصلی زن سری اول فیلمهای مکس دیوانه (که شاید تینا ترنر معروف ترین آنها بود) از حیث جایگاه، بازیگر محترم تری محسوب می شود و حضورش در این فیلم به ارتقاء جایگاه بازیگران فیلم کمک کرده است. کمتر به خاطر دارم که ترون برای بازی در یک فیلم تا این حد از خود تحرک و انرژی نشان داده باشد!
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم های علمی تخیلی 2022
- بهترین فیلم های فانتزی 2022
- بهترین فیلم های فضایی 2022
- بهترین فیلم های آخرالزمانی 2022
- بهترین فیلم های ماوراءالطبیعه 2022
- بهترین فیلم های آخرالزمانی 2021
- بهترین فیلم های پسا آخرالزمانی 2021
- بهترین فیلم های سورئال (surreal) 2021
- بهترین فیلم ها در مورد هوش مصنوعی 2022 و 2021
- بهترین فیلم ها و سریال های متاورسی
- معرفی و تحلیل بهترین فیلم های جهان های موازی تاریخ
- نقد فیلمهای علمی تخیلی
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم هایی که آینده ی بشریت را پیشبینی میکنند سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.