کسانی که از فیلم جدید دیوید کراننبرگ، جنایات آینده لذت بردند، می توانند با تعدادی فیلم ناراحت کننده دیگر در مقاله بهترین فیلم های شبیه جنایات آینده برای دیدن آشنا شوند.
فیلم جدید دیوید کراننبرگ، جنایات آینده، بسیاری از ویژگیهای کارگردان، از جمله تاکید بر وحشتهای مرتبط با بدن انسان را به نمایش میگذارد. به نظر میرسد که کراننبرگ بیش از هر کارگردان دیگری که در هالیوود کار میکند، میداند چگونه زیر پوست تماشاگر قرار بگیرد و شکنندگی بدنی خود را به آنها یادآوری کند.
بهترین فیلم های شبیه جنایات آینده (Crimes of the Future)
فهرست هناوینی که در ادامه نوشتار بهترین فیلم های شبیه جنایات آینده به معرفی و تحلیل آنها خواهیم پرداخت را میتوانید در لیست زیر در یک نگاه ببینید:
- Annihilation (2018)
- Minority Report (2002)
- Her (2013)
- The Fly (1986)
- Pan’s Labyrinth (2006)
- Splice (2009)
- Possessor (2020)
- The Thing (1982)
- The Lobster (2015)
در یوتیوب ببینید:
تیزر اپیزود 1 فیکست – نقد و بررسی فیلم جنایات آینده 2022
جهت دیدن نسخهی طولانی این نقد و بررسی از یوتیوب از طریق لینک زیر اقدام کنید:
نقد و بررسی فیلم Crimes of the Future 2022 – اپیزود اول فیکست
لینک اپیزود اول “FiCast” در CastBox
در حالی که دیدگاه کراننبرگ مطمئناً منحصر به او است، تعدادی فیلم دیگر نیز در چند دهه گذشته اکران شدهاند که برای ایجاد آزار آیندهنگر بیننده به تصویر درآمدهاند.
جنایات آینده (انگلیسی: Crimes of the Future) یک فیلم ترسناک بینالمللی و نوع ساخته است که توسط دیوید کراننبرگ نوشته و کارگردانی شدهاست. بازیگران آن ویگو مورتنسن، لئا سیدو و کریستن استوارت هستند. این فیلم عنوانی مشترک با فیلمی محصول ۱۹۷۰ از همین کارگردان دارد ولی بازسازی آن نیست. این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ نمایش داده شد.
- کارگردان دیوید کراننبرگ
- تهیهکننده رابرت لنتوس
- نویسنده دیوید کراننبرگ
- بازیگران ویگو مورتنسن لئا سیدو کریستن استوارت
- موسیقی هاوارد شور
- شرکت تولید نئون و بل مدیا و سیبیسی
- مدت زمان ۱۰۷ دقیقه
- کشور کانادا، فرانسه، بریتانیا و یونان
- زبان انگلیسی
Annihilation
گروهی سرباز وارد یک منطقه فاجعه زیستمحیطی میشوند و تنها یک نفر از آنها جان سالم به در میبرد اگرچه او نیز به شدت مجروح میشود. در این بین همسر او (ناتالی پورتمن) که یک زیستشناس است، به نام همسرش عازم سفری به سمت منطقه یک فاجعه زیستمحیطی میشود، ولی نمیداند که چه چیزی در انتظار اوست. تیم سفر او شامل یک زیستشناس سلولی (ناتالی پورتمن)، یک روانشناس (جنیفر جیسن لی)، یک ژئومورفولوژیست، یک فیزیک دان و یک پیراپزشک است.
«نابودی» قبل از هر چیز «رسیدن» (Arrival) و «استاکر» (Stalker) را به یاد میآورد. درست مثل «رسیدن» با سناریوی دیگری از اولین ارتباط بشر با یک نیروی فرازمینی سروکار داریم که از زاویهی بسیار انسانی و شاعرانه و واقعگرایانهای به آن میپردازد.
درست مثل «رسیدن» و سریال «باقیماندگان» (The Leftovers) رویداد عجیب و غریبی که اتفاق افتاده هرکسی که با آن برخورد کرده است را به مرز سردرگمی و فروپاشی روانی کشانده است. هدف فیلم بیشتر از اینکه دربارهی پردهبرداری از ماهیت و هدف نیروهای فرازمینی باشد، دربارهی بررسی روانشناسی کاراکترها در برخورد با اتفاقی است که توانایی فهمیدن و درک کردنش را ندارند.
درست مثل «استاکر» با گروهی همراه میشویم که قدم به درون منطقهی پساآخرالزمانی با تشعشعاتِ رادیواکتیوگونهی ممنوعهای میگذاریم که گویی رها از بندِ قوانین دنیای معمول کار میکند. شاید این منطقه در جایی روی همین کرهی خاکی قرار داشته باشد، اما ورود به آن، حس سوار شدن در شاتل فضایی و شلیک شدن به عمق کهکشانی بیگانه را دارد.
Minority Report
داستان فیلم گزارش اقلیت در سال ۲۰۵۴ میگذرد. محور اصلی داستان بر مبنای سیستمی است که بر مبنای ۳ انسان کار میکند و میتواند جرایم را پیش از وقوع پیشبینی کند و بدین ترتیب مأموران اجرایی پیش از وقوع جنایت جلوی آن را میگیرند و مدتها است که دیگر جنایتی رخ ندادهاست.
اما همین سیستم پیچیده هم ممکن است فریب بخورد. زمانی که ماشین پیشبینی میکند در زمان مشخصی یکی از مأموران اصلی پروژه دست به قتل خواهد زد، او با این پرسش مواجه میشود که آیا خود اراده تغییر آینده خود را دارد یا مجبور است به تقدیر تن در دهد و در این راه معمای پیچیدهای را باز میکند.
گزارش اقلیت با سرخوشی عمدتا سادیستی (دگرآزارانه) اش حلقه جبرگرایی را تنگتر میکند. فیلم آینده را پیشینهدار نشان میدهد و چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده، بخشی از دستمایههای کار است. ما نهتنها محکومیم که تاریخ را تکرار کنیم، بلکه رفتارمان هم در قیدوبند تواناییهای بالقوه ما است.
در فیلم (براساس داستان کوتاهی که فیلیپ ک.دیک در ۱۹۵۶ نوشته است) این واقعیت با مجموعهای از مبتکرانهترین طراحی صحنههایی که تاکنون صورت گرفته، نمود مییابد. داستان سه شخصیت «پیشآگاه» دارد که دیک آنها را «احمقهای وراج» توصیف میکند.
آنان امواج متافیزیک دریافت میکنند و به یک رابط خیسافزار /سختافزار متصلند که دادههای مربوط به جنایتکار و قربانی را روی کارتهای منگنه شده و ارتقاء یافته کامپیوتری ذخیره میکند. رابطه میان داستان اصلی و فیلم ظریف و توأم با احترام است.
اسپیلبرگ مفهوم و لحن داستان اصلی را نمود داده در عین حال روایت را چنان بهطور کامل بازسازی و هیجانانگیز کرده که هر نوع مقایسهای اصولا بیفایده است. تصور کنید که یکی از اپراهای واگنر براساس شعری از امیلی دیکینسون ۱ ساخته میشود.
Her
محوریت داستان در مورد مردی است که با یک سیستمعامل هوشمند رایانهای که دارای صدا و شخصیت یک زن است رابطه عاطفی برقرار میکند. این اولین فیلمنامه ایست که جونز به تنهایی نوشتهاست. او نخست در سال ۲۰۱۳ در فستیوال فیلم نیویورک به نمایش درآمد و پس از آن در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۳ به صورت عمومی در ایالات متحده اکران شد.
« اون دختر » از آن دسته آثاری است که مخاطب را به تفکر وا میدارد. اینکه یک سیستم عامل هوشمند بتواند روزی جایگزین معشوقه های یک انسان در زنگی واقعی باشد، در چند سال اخیر بحث داغ دانشمندان بوده که همواره موافقان و مخالفان خود را داشته است.
تئودور در « اون دختر » عاشق سیستم عاملی است که فانتزی های ذهنی او را به واقعیت تبدیل کرده. سیستم عامل هوشمند سامانتا علناً اقدامی انجام نمی دهد که تئودور ناراحت شود. همیشه در خلوت وی حضور پر شوری دارد و بطور خلاصه ، هرگز اجازه نمیدهد که تئودور تنها باشد و احساس تنهایی کند. سامانتا دقیقاً همانی است که یک مرد از زن ایده آل در ذهن دارد.
The Fly
مگس فیلمی آمریکایی در ژانر ترسناک و علمی–تخیلی به کارگردانی دیوید کراننبرگ محصول سال ۱۹۸۶ است. فیلم مگس توسط بروکسفیلمز تولید و توسط کمپانی فاکس قرن بیستم توزیع شد. این فیلم کمابیش بر اساس داستان کوتاهی به همین نام از جورج لانگلان ساخته شده است که اساس فیلم مگس (۱۹۵۸) نیز بر پایهٔ همان داستان بود. موسیقی فیلم توسط هاوارد شور ساخته شد و کریس والاس ایجادگر گریمها بود که همراه با گریمور استفان دوپویی برندهٔ جایزه اسکار بهترین گریم شد. فیلم مگس ۲ دنباله این فیلم است.
کراننبرگ در به تصویر کشیدن مرد بالغی که با یک حشره ترکیب شده است جزییات را لحاظ نموده و به همین دلیل نخستین رویارویی مخاطب جدید هراس انگیز است. رنگ پوست. چین و چروکهای صورت و بدن. و وضعیت آشفته موها و بزاقهای سمی تجزیه کننده ای که ازدهان جدید ترشح میکنند به راستی چندش آور و باورپذیر هستند. اینها به کنار وقتی در دقایق پایانی همان اندک نشانه های آدمیزادی هم کنار میروند و کراننبرگ هیولا خود را در نماهای بسته و مدیوم شکار میکند فیلم به راستی کابوسوار میشود.
جدا از جلوه های ویژه ستودنی فیلم (این اثر محصول 1986 است!) بازی (جف گلدبلوم) در نقش اصلی تحسین برانگیز است. مدل بریده بریده حرف زدن و نگاههای مرموز وگ اها ترحمبر انگیز و نوع راه رفتن و هولناک کردن تن صدا پس از تغییر شکل از نمونه های تلاش وی برای جان بخشیدن به هیولای فیلم هستند.
Pan’s Labyrinth
اوفلیا (ایوانا باکرو)، دختر بچهای که با مادر باردار و ناپدریاش، یک نظامی فاشیست، در زمان جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود. اینجاست که وی با یک فان برخورد میکند و در دنیای خیال و واقعیت ماجراهایی را پشت سر میگذارد. کارگردان در این فیلم با هنرمندی بسیار دو خط خیالی و حقیقی از زندگی اوفلیا را در پایان به هم مرتبط میسازد.
دل تورو و کار فیلمسازی را از سال ۱۹۹۵ با فیلم شگفتانگیز کرونوس آغاز کرد. او در سال ۲۰۰۱ با فیلم ستون فقرات شیطان استادی خود را در عرصهٔ سینمای ترسناک نشان داد. هلبوی و بلید ۲ نیز از دیگر فیلمهای دل تورو هستند. وی همچنین ثابت کرده که در عرصهٔ تبیین و پرداخت روابط انسانی و روانشناختی نیز فیلمساز ماهری است.
دل تورو گفته است که از آغاز دوران حرفهایاش همواره در پی فرصتی بوده تا فیلم هزار توی پن را بسازد و این فیلمی بوده که وی همیشه آرزوی ساختن آن را داشته است. و از این فیلم پیداست که سازندهاش با چه دقتی همهٔ جزئیات را مدنظر داشته و چگونه از دیرباز با کاراکترهایش زندگی کرده است.
داستانهایی که در دنیاهای دوگانهٔ هزار توی پن رخ میدهد یکدیگر را تقویت میکنند. یک پیوند ارگانیک ناکسستنی مابین این دو دنیا برقرار است. مبارزهٔ جنبش مقاومت علیه فرانکو و ارتشاش پیش میرود. گاهی وقتها دچار این احساس میشویم که دنیای زیرزمینی واقعی است و دنیای روزمینی غیرواقعی؛ و گاهی هم برعکس.
فیلمساز شما را آزاد گذاشته تا هر جور دوست دارید تصمیم بگیرید. با این حال، یک چیز را با قطعیت بین میکند: گریز از واقعیتهای خشن دنیای امروز و قدم نهادن در سرزمین قصههای پریانی به این سادگیها امکانپذیر نیست؛ برای پیروزی معصومیت بر شرارت باید تلاش بیشتری کرد…
Splice
شکاف فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ و به کارگردانی وینچنزو ناتالی است. در این فیلم بازیگرانی همچون آدرین برودی، سارا پلی، دلفین چانیک، دیوید هیولت ایفای نقش کردهاند.
ایدهی ورود بیگانههایی غیرانسانی به دنیای انسانها با نام استیون اسپیلبرگ و “ای تی” اش و در ادامه “برخورد نزدیک از نوع سوم” و نشانههای ام نایت شیامالان و مواردی دیگر گره خورده است. فیلم فوق درابتدا میتوانست اثری این گونه رده بندی شود با رگه هایی از حضور موجود فرانکشتاین ماری شلی، اما این فیلم در خود چیزهایی دارد که آن را از نمونههای دیگر جدا میسازد و آن چیزی نیست، جز تلفیق ژانرها.
جلوههای ویژه تصویری فیلم عالی و متقاعد کننده است. موجود ساخته شده با تمام صفات حیوانی خود، از قبیل جهش و پروازو …خوب به تصویر کشیده شده است. درنخستین برخورد با این موجود که آن گونه قابل باور روی دوپای کوچک خود راه میرفت، به یاد شیطانهای کوچک سکانس آخر فیلم ” ملک سلیمان “که مانند مارمولک های انیمیشن، به طرزمضحکی، به این سو و آن سو میجهیدند و دستمزد کلانی که بابت این شاهکار به تکنسین جلوههای ویژهی هنگ کنگی پرداخت شده بود، افتادم و بی اختیار آه عمیقی کشیدم!
Possessor
متصرف یک فیلم ترسناک و علمی تخیلی محصول سال ۲۰۲۰ میلادی به نویسندگی و کارگردانی برندون کراننبرگ است. در تولید مشترک بینالمللی انگلستان، ایالات متحده و کانادا، آندرهآ ریسبرو، کریستوفر ابوت، روسیف ساترلند، تاپنس میدلتون، شان بین و جنیفر جیسن لی بازی میکنند.
اولین نمایش جهانی فیلم در جشنواره فیلم ساندنس در ۲۵ ژانویه ۲۰۲۰ بود. این فیلم قرار است در تاریخ ۲ اکتبر سال ۲۰۲۰ و توسط ایالات متحده و کانادا توسط نئون و الویشن پیکچر منتشر شود. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفتهاست.
ایده فیلم کاملاً بکر و تازه است. پایان بندی فیلم اگرچه مقدمه درستی برای آن شکل نمیگیرد اما تاثیرگذار و قابل ستایش میباشد. ضرباهنگ فیلم کُند است در حالی که دلیل قانع کنندهای برای این ضرباهنگ وجود ندارد. علی رغم فیلمنامه جذاب که پتانسیل بالایی برای شکل گیری خرده روایت های مختلف در اختیار فیلمساز قرار می دهد، کراننبرگ ایده قصه را بسط نداده و از ظرفیت های آن استفاده نکرده است.
برندون کراننبرگ در مجموع اعتقادی به پرداخت شخصیت اصلی داستانش نداشته است. ما از انگیزه های شخصی تسیا و اینکه چرا در چنین شرایطی حضور دارد هیچ نمیدانیم و همین موضوع باعث می شود بحرانی که تجربه میکند را هم چندان جدی نگیریم!
The Thing
کارکنان پایگاه تحقیقاتی آمریکایی در قطب جنوب، با گونه ای موجود فضایی روبرو میشوند که در واقع مانند انگل بدن موجودات زنده دیگر را آلوده میکند و در آن پنهان میشود و زمانی که لو میرود، کالبد جسمانی قربانیان خود را به گونه ای ترسناک و خونخوار تغییر شکل میدهد. اکنون کارکنان پایگاه برای پاکسازی و یافتن اینکه چه کسی آلودهاست، درگیر چالشهای مرموز و غیرمنتظره ای میشوند.
The Thing در اصل داستان چند محقق با رسم و نشانی نامعلوم بود که گرفتار یک هیولای عجیب و غریب می شدند و میبایستی خود را از چنگال او رها میکردند. در نسخه کلاسیک، به هیچ عنوان به گذشته شخصیتهای فیلم اشاره مستقیمی نمیشد و اصلاً هم برای تماشاگر مهم نبود که این آدمها چه گذشته ایی دارند!.
اما در نسخه جدید تصمیم گرفته شده تا کمی هم به مسائل حاشیه ایی این داستان پرداخته شود. خوشبختانه این اشارات به درستی در فیلم قرار داده شده و اطلاعات مفیدی به تماشاگران، به خصوص طرفداران 2 آتشه نسخه کلاسیک ارائه میدهد. به عنوان مثال در نسخه کلاسیک شما کمترین میزان اطلاعی را از قرارگاه محققان 4 نروژی نداشتید، اما در نسخه جدید سعی شده بیشتر به این مکان مرموز و محیط پیرامونش پرداخته شود.
The Lobster
در آیندهای کابوسوار، افراد مجرد مجبورند ظرف مدت ۴۵ روز یک شریک زندگی برای خود بیابند؛ و اگر در طول این زمان در این امر موفق نشوند به حیوان بدل میشوند و آنها را در جنگل رها میکنند. نداشته و مهمانان در مجالس رقص و ارتقاء روابط شرکت میکنند. آنها میتوانند با استفاده از اسلحههای بیهوشکننده و شکار “گوشه گیرها (فراریها)” که در جنگل اطراف هتل زندگی میکنند، مدت اقامت خود را طولانیتر کنند و فرصت بیشتری برای پیدا کردن همسر داشته باشند.
پس از اینکه همسر دیوید، او را ترک میکند، دیوید به همراه برادرش که در قالب یک سگ است به هتل میروند. او با دو مرد که یکی به صورت نوک زبانی صحبت میکند و دیگری پایش میلنگد، آشنا میشود مردی هم که پایش لنگ است، با تظاهر به اینکه خونریزی بینی دارد.
دیوید هم تصمیم میگیرد تا با تظاهر به سنگدل بودن، نظر زنی با همین ویژگی را جلب کند و وارد بخش زوجها شوند. بعد از مدتی که زن به او شک میکند، برادر دیوید را میکشد و هنگامی که میبینید دیوید به خاطر مرگ برادر گریه میکند، درمییابد دیوید به او دروغ گفتهاست. زن تصمیم میگیرد تا موضوع را به مدیر هتل اطلاع دهد که دیوید او را بیهوش کرده و به یک حیوان تبدیل میکند تا انتقام برادرش را بگیرد.
دیوید از هتل فرار میکند و در جنگل به سایر فراریها میپیوندد. دیوید که نزدیکبین است، متوجه زنی میشود که او هم این ویژگی را دارد. به مرور زمان دیوید و آن زن، شروع به رابطه میکنند و برای اینکه کسی متوجه نشود، از ایما و اشاره برای حرف زدن با هم استفاده میکنند. بعد از مدتی، دیوید و زن تصمیم میگیرند که از جنگل فرار کنند و زندگی عاشقانه خود را در شهر ادامه دهند. اما رهبر فراریها این موضوع را میفهمد و به بهانه جراحی چشم زن را به شهر میبرد و چشم او را کور میکند. دیوید پس از اطلاع از این ماجرا رهبر گروه را میکشد و با آن زن به شهر فرار میکند.
در پایان فیلم، دیوید و زن وارد رستورانی میشوند و از گارسون یک چاقو میگیرد. دیوید به دستشویی میرود تا چشمان خودش را نیز کور کند، اما با اینکه زمان رفتن به دستشوئی میگوید «لفتش نمیدم» اما در آخر کارگردان با القا زمانبر شدن کار دیوید بازگشت او از دستشوئی را نمایش نمیدهد و به گونه ای پایان فیلم بازمیماند. اینطور که برای بیننده محرز نمیشود که آیا دیوید کار را تمام کرد؟ یا از راهی دیگر زن را ترک کرد، یا…
نوع رابطههایی که در فیلم شکل میگیرد غیرقابل حدس است مانند: رابطه دیوید با دختری که خون دماغ میشود که با پیدا نکردن نقطه مشترک این رابطه شکل نمیگیرد و دختر با جان وارد رابطه میشود. طراحی لباس نیز بشدت هوشمندانه است: شباهت لباس خدمات و مربیان هتل با پوشش راهبه ها و خادمین کلیسا.
شخصیت دیوید دچار یک تزلزل و تناقض است: به هیچ وجه دوست ندارد که دروغین ابراز علاقه کند (حتی راوی هم به این نکته اشاره میکند) و جایی دیگر جان را به خاطر دروغی که برای تشکیل رابطه اش گفته است سرزنش میکند و حیوان شدن را از عشق دروغین بهتر میداند اما درجایی که پی میبرد تنها چند روز برایش باقی مانده است خود را مجبور میکند که به زن سنگدل نزدیک شود و به او ابراز محبت و ابراز یکسانی کند.
موردی که شخصیتهای داستان را از تیپ جدا میکند، وجود تصمیمات ناگهانی و غیرقابل پیش بینی آن هاست، همینطور کارهایی که تکراری نیستند و تازگی دارند اما دور از منطق هم نیستند!
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم های ترسناک 2022
- بهترین فیلم های ترسناک نتفلیکس 2022
- بهترین فیلم های خون آشامی 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های زامبی 2022
- بهترین فیلم های دلهره آور 2022
- بهترین فیلم های ترسناک ترکی 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های ترسناک کره ای 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های ترسناک ژاپنی 2022
- بهترین سریال های ترسناک 2022
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم های شبیه جنایات آینده سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.