عجیب ترین فیلم های تاریخ سینما به آثارِ غریبِ تاریخ سینمای جهان میپردازد و آنها و پایانبندیشان را بررسی خواهد کرد.
فیلمهای تاریخ سینما بیشتر ذیلِ ژانرِ سورئال قرار میگیرند و مرزهای تخیل و فانتزی را رد میکنند. این آثار انسان را متحیر میکنند و ذهن را بیش از پیش به امرِ سوبژکتیو نزدیک میکند. خیال را گسترش میدهند و نشان میدهند جهانِ حقیقی شاید چیزی جز امرِ واقعی باشد.
بررسی و معرفی عجیب ترین فیلم های تاریخ سینما
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست/ نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
مطالبی که در تحلیل و معرفی عجیب ترین فیلم های تاریخ به شرح زیر است:
هنرمندان سورئالیست از ضمیر ناخودآگاه به مثابه ابزاری برای گشودن تخیل قفل شده بشر استفاده کردند. ایشان نه تنها بر خلاف جهت عقل گرایی و واقع بینی حرکت کردند، بلکه عقلگرایی را موجب سرکوب تخیلگرایی میدانستند. همینطور ایشان اعتقاد داشتند که روان انسان دارای توانایی نشان دادن تناقضهای همه روزه زندگیست. تاکید آنها بر این بود که قدرت تخیل فرد، آنها را در جرگه باورهای رومانستیم قرار می داد، با این اختلاف که این تناقضات آشکار در ذهن و روح اتفاق نیفتد و تجسم آن در زندگی روزمره دیده شود.
The Holy Mountain
کوه مقدس یک فیلم سورئالیستی مکزیکی به کارگردانی آلخاندرو خودوروفسکی است. در این فیلم توجه ویژهای به بازیگری، طراحی لباس، آهنگسازی و تدوین شده است. این فیلم یکی از بهترین ساختههای زمان خود و شاهکار خودوروفسکی است. این اثر تأثیرات زیادی بر هنرمندانی مانند مریلین منسون و دارن آرونوفسکی داشته است.
کوه مقدس فیلمی سراسر نماد و کنایه است که با نگاهی انتقادی به مسائلی چون مذهب، سانسور، اعدام آزادی خواهان، طبقههای اجتماعی جامعه از جمله نظامیها، سرمایه داران، روحانیون و فقرا، مسائل فرهنگ عمومی، مصرف مواد مخدر، تنفروشی و غیره میپردازد. ماجرای داستان حول شخصیت دزدی میگردد که از روی عمد بسیار شبیه عیسی مسیح است.
این فیلم یک ساعت و ۵۳ دقیقهای سه قسمت دارد که قسمت اول به داستان دزد (بخش اجتماعی) و قسمت دوم به معرفی افراد داستان (بخش سیاسی) و قسمت سوم سفر عرفانی افراد داستان به کوه مقدس (بخش عرفانی) تشکیل شدهاست.
تحلیل کوه مقدس
در کوهستان مقدس، رمزگشایی و پرداخت به نمادها نقش اصلی را ایفا میکنند. به عنوان مثال وقتی دزد محسمهی مصلوب خود را گاز میزند و میخورد به نوعی اشاره به سخنی از مسیح دارد “نانی که من خواهم داد تا مردم دنیا حیات یابند، بدن من است.” که در انجیل یوحنا آمده است.
یا درجایی که دزد پس از صعود به برج و پس از مغلوب شدن توسط استاد کیمیاگر از حال رفته و شاگرد استاد، موجودی را از پشت گردن او بیرون میآورد، به نظر میرسد این موچود نمادی از غرور آدم است و به همین دلیل پس از آن دزد مطیع و فرمانبردار استاد خودش میشود. یا به عنوان مثال نگاه کنید به جنگ نمادین بین قورباغهها و آفتابپرستهایی که سیر جنگهای مهم تاریخ تمدن فعلی ما از جنگهای صلیبی گرفته تا جنگ جهانی دوم را به تصویر میکشد و در نهایت خونآبههای کشته شدگان، از دیوارهای که شبیه به آرامگاه مایاهاست، سرازیر میشود.
البته رمزگشایی از سحر کارتهای تاروت و بخش عظیمی از نمادهایی که در فیلم کوهستان مقدس آمده از دایرهی دانش و اطلاعات من حقیر خارج است. از دیگر مواردی که در نقد فیلم The Holy Mountain 1973 کوهستان مقدس باید به آن اشاره داشت، اهمیت تصاویر در این فیلم است.
خودوروفسکی برای تاکید بیشتر به تصاویر ، سعی کرده تا حد ممکن دیالوگهای کمتری استفاده کند و به جز منولوگهای 7 شخصیت اصلی فیلم و آمیزههای کوتاه و مختصر استاد کیمیاگر، از گفتگو استفاده نشده است. جالب است بدانید خودوروفسکی پیش از اکران فیلم The Holy Mountain در جشنوارهی فیلم کن، 20 دقیقه از دیالوگهای فیلم را کم کرده است.
Andaluský pes
سگ آندلسى بر مبناى رؤیاهاى سالوادور دالى و لوئیس بونوئل شکل گرفت و مانیفست سینمایى سوررآلیستها بود و از معدود فیلمهایى از این دست که مورد تأیید آندره برتون، از سردمداران نهضت، قرار گرفت. در سگ آندلسى البته نه از سگ خبرى هست و نه از آندلس. نام فیلم به طور کنایى از اشعار شخصى بونوئل اقتباس شده است. سگ اندلسی( 1929) حاصل همکاری بونوئل با هنرمند سورئال «سالوادور دالی» بود.
وقتی بونوئل چند روزی را در خانه دالی گذراند با او درباره رویاهایش صحبت کرد. به ویژه رویایی که در آن می دید یک تکه ابر باریک ماه را از وسط می برد مثل تیغی که کره چشمی را می برد. دالی متقابلا گفت که شب قبل یک دست پر از مورچه را در خواب دیده و اضافه کرد که چه اشکالی دارد اگر فیلمی درباره رویاهایشان بسازند. آنها فیلمنامه را با هم نوشتند و بونوئل، بودجه کم فیلم را از مادرش گرفت و آن را کارگردانی کرد. فیلمبرداری در ظرف چند روز تمام شد.
نه عنوان و نه هیچ چیز دیگری در این فیلم قصد بر انگیختن احساسات را نداشتند. با این وجود یکی از مشهورترین فیلمهای کوتاه تاریخ سینما است. هر کس که کمی به تاریخ سینما علاقمند باشد این فیلم را دیر یا زود و معمولا چندین بار میبیند. سگ اندلسی با امید ایجاد یک شوک انقلابی در جامعه ساخته شد.
تحلیل فیلم سگ آندولوسی
” فیلم سگ اندلسی ” یکی از اولین فیلمهای دستساز بود – فیلمهایی که سازندگان آنها با بودجهای ناچیز آنها را ساختهاند. بونوئل (۱۹۰۰-۱۹۸۳) یک اسپانیایی با آرزوهای مبهم هنرمند شدن بود که به پاریس رفت و در صنعت فیلمسازی مشغول به کار شد. کار را آموخت و به دلیل توهین به کارگردان بزرگ آبل گانس اخراج شد و در مدار سورئالیستها قرار گرفت.
او چند روز در خانه دالی ماند و روزی برای او خوبی تعریف کرد. گفت: “در آن ابر ماه را به نصف تقسیم کرد ،” مانند تیغی که چشم را میبرد. ” دالی نیز در مورد رویای خودش در مورد دستی که مورچه آنرا میخورد با او صحبت کرد. “و اگر ما همانجا شروع کنیم و فیلم بسازیم چه میشود؟” او این را از بونوئل پرسید و آنها این کار را کردند. آنها فیلمنامه را با هم نوشتند و بونوئل کارگردانی کرد و فقط چند روز وقت صرف کرد و بودجه را از مادرش وام گرفت.
اولین فیلم او که با همکاری سالوادور دالی هنرمند معروف سورئالیست نوشته شد، ” فیلم سگ اندلسی ” (۱۹۲۸) بود. نه عنوان (“یک سگ آندلوسی”) و نه هیچ چیز دیگری در این فیلم معنی نداشتند. این فیلم مشهورترین فیلم کوتاهی است که تاکنون ساخته شده است و هر کسی که در نیمه راه سینما باشد دیر یا زود معمولاً چندین بار آن را میبیند.
این فیلم به امید ایجاد یک شوک انقلابی به جامعه ساخته شده است. منتقد آدو کیرو نوشت: “برای اولین بار در تاریخ سینما یک کارگردان سعی ندارد مخاطب راخشنود سازد بلکه بیشتر تماشاگران را بیگانه میکند.” آن وقت بود، حالا هم هست. امروزه تکنیکهای آن حتی در جریان اصلی کاملا مورد استفاده قرار میگیرد.
” فیلم سگ اندلسی ” به یکی از افسانههای سورئالیستها تبدیل شده است. در اولین نمایش بونوئل ادعا کرد او با جیبهای پر از سنگ پشت صحنه ایستاده بوده “تا در صورت بروز فاجعه به سمت تماشاگران پرتاب کند.” دیگران سنگها را به خاطر نمیآورند اما خاطرات بونوئل گاهی اوقات بازنویسی زندهای از زندگی بود.
Dogtooth
دندان نیش یک فیلم درامِ یونانی است که در سال ۲۰۰۹ به کارگردانی یورگوس لانتیموس ساخته شد. این فیلم موفق شد جایزهٔ جشنوارهٔ کن برای کارهای نو را از آنِ خود کند. همچنین در رشتهٔ بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان کاندیدای جایزه اسکار سال ۲۰۱۰ شد. خانوادهای تحت حکومت دیکتاتوری یک پدر زندگی میکنند.
پدر خانواده تعاریف واژهها را عوض کرده و اجازه نمیدهد اعضای خانواده از منزل بیرون بروند و اعضا خانواده را در فضایی کاملاً ایزوله و دور از اجتماع نگه میدارد و جهانی متفاوت از دنیای بیرون برای خانواده ترسیم کرده. فرزندان جوان خانواده تا به حال از منزل خارج نشدهاند و از فضای بیرون تصوری وحشتناک دارند. دختر خانواده که با یک نوار ویدویی با دنیای بیرون آشنا میشود سعی میکند که از خانه فرار کند و در این راه از هیچ کاری کوتاهی نمیکند.
تحلیل دندان نیش
در فیلم Dogtooth در بدو امر با فضائی عجیب و غیر قابل فهم مواجهیم که گوئی برای درک آن ناچاریم زبان ساختاری فیلم را همچون یک زبان بیگانه یاد بگیریم و بر اساس زبان جدید، موقعیتها و جریان فیلم را ترجمه کنیم. گرچه که در این میان استدلال پدر، دور نگه داشتن فرزندان از دنیای پلید بیرون است تا به آنان آسیبی وارد نشود.
زبانی نمادین که بر پایهی دروغ و فریبکاری یک جریان مسلط (دیکتاتوری/پدر) بنا شده است. در فیلم Dogtooth خانهی ییلاقی و زندگی در آن برای سه شخصیت نوجوان فیلم بسیار خوب و رؤیائی ترسیم میشود. جهانی دروغین و کاذب که ایدئولوژی پنهانی را یدک میکشد.
در ازای داشتن یک زندگی خوب و بی دردسر شما ناچارید از قوانین دیگری بزرگ/ پدر پیروی کنید. قوانینی که ذات واقعیت را چنان تغییر میدهد که شخصیتها در بی خبری، جهل و نادانی کامل نگه داشته میشوند تا نتوانند در مقابل حقیقت موجود در جهان واقعی عصیان کنند و تا ابد در بند باقی بمانند.
اما در واقعیت اقدامات وی تبدیل به سیستمی معیوب و ضدانسانی میشود که چهرهی تاریک و منقلب کنندهای دارد. ایدئولوژی همواره در قالب بستههائی شیک و تمام و کمال ارائه میشود که در جهت رفع نیازها و تمایلات فردی انسانها عمل میکند. سیمائی موجه و قابل قبول که هرگز نباید ردی بر جای بگذارد اما سرانجام در باطن و ناخودآگاه تأثیر مورد نظر خود را باقی میگذارد.
ایدئولوژی، یک آگاهی کاذب است. ایدئولوژی تنها بعنوان به وجود آورندهی یک تفکر و ایده که در جهت خواست قدرت حاکم و سرکوبگر دیکتاتوری است عمل نمیکند، بلکه چگونگی درک و دریافت آن از طرف طبقات دیگر که مصرف کنندهی این ایدئولوژی هستند را نیز تعیین میکند و آموزش میدهد.
در فیلم Dogtooth با یک ضدسینما مواجهیم که اگر چه ساختاری کلاسیک دارد و روایت بی خللی ارائه میدهد؛ اما در آن با ساختار نمادین نظم کلاسیک نظم/آشفتگی/نظم بازیافته مواجه نیستیم. سینمای روائی کلاسیک صرف نظر از آنکه ژانر آن چیست باید دارای بستار باشد، به عبارت دیگر روایت به نقطهی پایان برسد (چه پایان خوش و چه غیر آن) و هر ابهامی در طرح و توطئه باید رفع شود.
بعنوان مثال در فیلم روانی (آلفرد هیچکاک ۱۹۶۰) نورمن بیتس ممکن است هنوز به کارهای روان پریشانهاش ادامه دهد، اما در شرایط روایت یا خط طرح و توطئه به خاطر فعالیتهای جنایتکارانهی خود دستگیر میشود، پس فیلم دارای بستار است. بستار به هر شکلی که باشد، تقریباً بدون استثنا پیامی را ارائه یا بیان خواهد کرد که هستهی ایدئولوژی مسلط را تشکیل میدهد: قانون پیروزمندانه جنایتکاران را دستگیر میکند، هفت تیر کشان خوب غرب وحشی نابکاران را تار و مار میکنند، و از این قبیل. در فیلم Dogtooth با یک ضدسینما مواجهیم که اگر چه ساختاری کلاسیک دارد و روایت بی خللی ارائه میدهد؛ اما در آن با ساختار نمادین نظم کلاسیک نظم/آشفتگی/نظم بازیافته مواجه نیستیم.
پایان شوکه کننده
هرچند این فیلمِ بدبینانه با عصیان دختر بزرگ خانواده که دندان نیش خود را شکست (چون به او آموزش داده بودند که هروقت دندان نیشش بیفتد میتواند بیرون برود و مثلا رانندگی یاد بگیرد) با نوعی نوید به آزادی همراه میشود اما از آنجا که فیلم عاقبت دختر را که در صندوق عقب ماشین پدر پنهان شده، نشان نمیدهد نمیشود چندان امیدوار بود که او بتواند در سیستم بسته به جایی برسد و رهایی را محقق کند! این فیلم با پایان شوکه کننده است.
Pi
پی فیلمی سورئالیستی و تریلر روانشناسانه به کارگردانی دارن آرونوفسکی است که در سال ۱۹۹۸ ساخته شد و توانست جوایز جشنواره فیلم ساندنس و جایزه ایندپندنت اسپیریت برای بهترین فیلمنامه را ببرد. نام این فیلم از عدد پی گرفته شده است.
داستان درباره یک نابغه ریاضی به نام ماکسیمیلیان کوهن است که در نظریه اعداد کار میکند و اعتقاد دارد که جهان از عدد ساخته شده است. مکس از سردرد خوشه ای، پارانویای شدید، توهم و اختلال اضطراب اجتماعی رنج میبرد. او برای بدست آوردن قابلیت پیش بینی بازار بورس از یک ابرکامپیوتر به نام «ایوکلید» (اقلیدس) استفاده میکند که معادلاتی را که بر اساس چند میلیارد متغیر درست کرده است حل کند. سر و کار ماکسیمیلیان رفته رفته با چند روحانی کابالا میافتد که اعتقاد دارند از طریق ریاضی میتوان به اسم اعظم خداوند پی برد. وی این مفهوم را پیگیری میکند و…
تحلیل پی
درونمایههای این فیلم به اندازهی آثار مطرح و شاخص جهان، عمیق، فکرشده و پخته است. مهمترین تکنیکهای این اثر در ساحت فیلمنامه، استفاده از گفتار روی تصویر و سودجستن از روایت ذهنی است که سابقا در مورد آن صحبت کردیم. در ساحت کارگردانی، فیلم در ابتدا با سود جستن فیلمبرداری سیاه و سفیدِ با کنتراست بالا، فضایی اکسپرسیونیستی را تصویر میکند.
سود جستن از چنین تکنیکی، برای نشان دادن درونیات کوهنی که دائما در حال رنج کشیدن است، بسیار مناسب و درست است. فضاهای پر کنتراست و پر از سایه، کاملا مطابق با فضای پر از تنشِ ذهنیِ فیلمنامه است. در فیلم با فردی مواجهایم که میخواهد با حقیقت یکتای جهان در بیفتد، چنین اقدامی قطعا ملایم و نرم نخواهد بود، بلکه بسیار سخت، طاقتفرسا و پر از چیزهای ناشناخته است.
سایههای بسیار عمیق و تاریک فیلم نشانگر همین وجوه ناشناختهی موجود در جهانی است که کوهن میخواهد در آن پا بگذارد. در تدوین نیز، فیلم با یک ریتم بیرونی بالا و پر از کاتهای نامتعارف، به کمک فضای سنگین فیلم میآید. فیلم از اینسرتشاتها و اکستریم کلوزآپها تا لانگشات و پلانهای سورئال در خود جای میدهد و تنوع پلانهای فیلم از لحاظ کیفیت بصری، دلالتی است بر کثرت عناصری که در فیلمنامه در جستجوی وحدتی معنایی هستند.
این فضای تنگ و تاریک که در ذهن کوهن دنبال شده و به فیلمبرداری و تدوین میرسد، در طراحی صحنه و نورپردازی هم نمود پیدا میکند. خانههایی که در فیلم نشان داده میشوند از جمله خانهی کوهن، همگی شلوغ و تنگ و تاریک هستند. در تنگنا بودن و قدم زدن در تاریکی، گزارهای است که به وضوح در فیلمنامهی اثر حضور دارد و به خوبی میتواند در دیگر ساحات فیلم خود را نشان بدهد.
تعداد قفلهای زیاد درِ ورودی خانهی کوهن، که در فیلم تاکید بسیاری بر آن میشود، علاوه بر نشان دادن تنگنا و فشاری که کوهن در فیلم تحمل میکند، در ساحت زیرمتن نیز، استعارهای است از فردیتِ غیر قابل نفوذ کوهن. همانطور که قبلا ذکر شد، فیلم به طور کامل در ذهن کوهن میگذرد و نزدیکترین مکان فیلم به ذهن کوهن، اتاق او است.
جایی که تنها خودش در آن حضور دارد و هیچکس را در آن راه نمیدهد و به محض مشاهدهی دیگری در آن مکان، آرامشش را از دست میدهد. این نکته، نشانگر تنهایی زیاد کوهن و میل شدید او به این تنهایی است. انزوای شلوغ و به هم ریختهی کوهن در اتاقش، نشانگر تشویش ذهنی است که قصد دست و پنجه نرم کردن با حقایق جهان را دارد.
The Lobster
از فیلم های عجیب دنیا لابستر است. خرچنگ یک فیلم پادآرمانشهری به کارگردانی یورگوس لانتیموس است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. این فیلم نامزد دریافت نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۵ بود و جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن را از آن خود کرد. این فیلم همچنین برای جایزه بهترین فیلمنامه اسکار ۲۰۱۶ نامزد شد. شاید این بهترین فیلم عجیب دنیا همچنین بهترین فیلم ها با پایان شوکه کننده است.
تحلیل فیلم خرچنگ
در ابتدای فیلم الاغی را میبینیم که توسط یک مجرد بیرحم که البته شکارچی قهاری است و در هتل زندگی میکند کشته میشود. نهایتا لانتیموس در یک فیلم نمادین واهی بودن اجبار، دروغ، و ایدئولوژیهای تکبعدی و بدون روح را نشان میدهد ولی در عین حال واقعبینانه این را هم میگوید که ایدئولوژی بسیار قدرتمند است و یک فرد هرگز نمیتواند آن را نابود کند یا به مخالفت با آن برخیزد بنابراین فرد الاغی است که در ابتدای فیلم کشته میشود و در واقع صحنهی ابتدایی، صحنهی پایانی است و میتوان گفت این جریان از اولش، آخرش معلوم است که چه تراژدی دردناکی دارد به وقوع میپیوندد.
انسانها را نه یکدیگر بلکه غلبهی یک ایدئولوژی خاص است که شکار نموده و آنها را به حیواناتی بدل میکند که خود را تا سطح رابطهی جنسی بدون روح و فقط از روی ضرورت تقلیل دهند. پس از تماشای فیلم، انسان ناخودآگاه به اساس رابطهاش فکر میکند. آیا او در رابطه راضی است؟
آیا رابطه به او عشق میدهد و خوشحالش میکند به روحش نور و روشنی میبخشد، باعث رشد و تعالیاش میشود یا نه فقط غذا خوردن یک گرسنه است آن هم نه غذایی گرم و تزئین شده بلکه غذایی چند روز مانده و بیطعم که صرفا برای زنده ماندن است؟و یک پیام دیگری هم در این فیلم وجود دارد: زنده ماندن مساوی زنده زیستن نیست.
نکتهی غمانگیز همینجاست: آنقدر که افراد به فکر زنده ماندند به زنده زیستن توجه ندارند و آنقدر که به ابعاد جسمانی توجه دارند به مختصات روحی ندارند. و همین است که آدمها شکار شدهاند. انسانِ بدون ظرایف روحی، انسان دائم در تقلای بقا آیا صورت دیگری از تفاله و حیوان نیست؟ لانتیموس دعوتمان میکند به تمام اینها فکر کنیم.
پایان شوکه کننده
در پایان فیلم، دیوید و زن وارد رستورانی میشوند و از گارسون یک چاقو میگیرد. دیوید به دستشویی میرود تا چشمان خودش را نیز کور کند، اما با اینکه زمان رفتن به دستشوئی میگوید «لفتش نمیدم» اما در آخر کارگردان با القا زمانبر شدن کار دیوید بازگشت او از دستشوئی را نمایش نمیدهد و به گونه ای پایان فیلم بازمیماند. اینطور که برای بیننده محرز نمیشود که آیا دیوید کار را تمام کرد؟ یا از راهی دیگر زن را ترک کرد یا…؟
Holy Motors
از عجیب ترین فیلم های دنیا هولی موتورز است. هولی موتورز یا موتورهای مقدس نام فیلم فانتزی-درامِ فرانسوی است که سال ۲۰۱۲ به کارگردانی لئوس کاراکس ساخته شد. این فیلم در بخش مسابقهٔ جشنواره فیلم کن سال ۲۰۱۲ نمایش داده شد. در موتورهای مقدس، دونی لوان در نقش «آقای اسکار» ظاهر شده است؛ مردی که روزانه همچون هنرپیشهها نقشهای متعددی را بازی میکند و دوربینی هم در کار نیست که اجراهایش را فیلمبرداری کند. این فیلم های عجیب و جالب و همچنین از فیلم های عجیب غریب واقعی نما است.
تحلیل فیلم موتورهای مقدس
این فیلم به طرز زیبایی بر پایه حجاب مایا آرتور شوپنهاور ساخته شده است. آنجا که نمودی از این دنیا وجود دارد و حجاب مانند پردهای از توهم و فریب بر روی آن کشیده شده و دیگر واقعیتی وجود ندارد. به همین ترتیب است که گفتمانی که ابتدای اختراع سینما میشد بدین وسیله باطل میشود. اساسا هر چیزی که با دوربین به تصویر بکشیم نمودی از پرده مایا بر خود دارد تا توهم واقعیت را در ما ایجاد کرده و از طریق کنار زدن این پرده است که میتوان به حقیقت دست یافت. حقیقتی که جز با هنر به دست نمی آید.
اسکار اما از آن قهرمانهایی نیست که اسطوره باشد و جز ستایش تعریفی نداشته باشد. قهرمانی است با تعریفِ جامعه پاییندست، شبیه بسیاری از ماها که نه در سودای رهبری است و نه در سودای پیروزی. اصولا تراژدیای که اسکار درونش قرار گرفته در چرخشی پوچ زندانی شده است.
این فیلم بر پایه چرخشی است بر ایفای نقشهای متفاوت و بودن و شدنِ انسانهای گوناگون به سمت نهیلیسم. این سمت و سو که با جزئیات افراط گونهای به تصویر کشیده شده همان پرده مایایی است که هنر را میسازد. اسکار و دیگر بازیگران که نقشهای گوناگون را ایفا میکنند نیز ابزار نمایش هستند. اما همگی در سادهترین نوع خود و خالصترین نوع خود هستند. گاها بدون مو و ظاهری جداگانه. اخلاقیات خاصی نیز بر آنها حاکم نیست زیرا هیچ خاطرهای از مناسباتشان وجود ندارد.
چنین اثری از کارگردان و مولف خویش فراتر میرود. فرم است که بی وقفه میکوشد تا مناسبات انسان را در دل طبیعت دوباره از نو بشناسد. مرگ و فنا در موتورهای مقدس آنچنان بیمعنی و از تاثیر ساقط شده است که… که تراژدی طنز آمیزی میسازد و انسان را به آرزوی دیرینهاش یعنی فناناپذیری میرساند.
فناناپذیری فقط در مجرای بازی کردن نقشهای گوناگون در نمودهاست و مرگ جز به خواسته خویش ممکن نمیباشد. اما آیا رسیدن به این خواسته انسانها را ازاد کرده و شادشان میکند؟ اسکار و دیگر بازیگران را افسردگی فرا گرفته و این قابل توصیف نیست نیست. قتل بانکدار و نماینده جامعه بورژوازی که با پوشش کمیکوار اسکار صورت میپذیرد نمودی ازین ماجراست. به همان صورت هم خاتمه میابد و تراژدی طنز آمیز را از نو میسازد.
پایان شوکه کننده؟
باید گفت پایان این فیلم نیز تا حدودی شوکه کننده است. چرا گفتم تا حدودی؟ خب کلیت فیلم شوکه کننده است اما ورودِ اسکار به خانه یک میمون که همسر اوست (آن نقش) و بعد از آن رفتار اسکار با آن میمون و سکانسِ انتهایی که حاوی گفتگوی هولی موتورز با همدیگر بود نسبتا شوکه کننده و تفکر برانگیز بود اما با توجه به تحلیلی که در بالا عرض شد قابلِ توجیح است. همانطور که گفته شد این از فیلم های سینمایی عجیب است.
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم های نتفلیکس 2022
- بهترین فیلم های ترسناک نتفلیکس 2022
- بهترین سریال های نتفلیکس 2022
- بهترین فیلم های کوتاه نتفلیکس
- بهترین انیمه های دبیرستانی نتفلیکس
- بهترین فیلم های ترکی نتفلیکس 2022
- بهترین سریال های ترکی نتفلیکس 2022
- بهترین فیلم های دیزنی 2022 و 2021
- بهترین سریال های دیزنی 2022 و 2021
از همراهی شما تا انتهای نوشتار عجیب ترین فیلم های تاریخ سینما سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.