مصاحبه اختصاصی فیگار با محمد تقی جلیلی ؛ سبک من جلیلیسم است

محمد تقی جلیلی نقاش، مستند‌ساز و تصویرگر در مصحابه‌ای با فیگار از چگونگی به وجود آمدن سبک منحصر به فرد خود گفت. جلیلی در مصاحبه‌ای متفاوت، معنای اثر هنری را به چالش کشید.

محمد تقی جلیلی در ابتدای مصاحبه سوال جالبی را مطرح کرد:« اگر من خودم را برای شما معرفی کنم، من مهم هستم یا کارهایم؟»

در پاسخ به ایشان گفتم:« البته که کار شما مهم است زیرا بعد از درگذشت شما، آنچه از شما می‌ماند کار شماست. وی در ادامه صحبت خود گفت:«حال اگر من از دنیا رفتم  کار من نیز  بی‌ارزش شد آن چیزی گه اهمیت دارد چیست؟ آن چیزی که اهمیت دارد همین اکنون است. این خودمان هستیم که مهم هستیم.»

وی افزود:«اثری ماندگار خواهد شد که با زندگی آدم‌ها درگیر بوده باشد. برای مثال اگر حافظ یا میکل آنژ در میان مردم زندگی نمی‌کردند اثرشان ماندگار نمی‌شد»

آثار محمد تقی جلیلی از نطفه تا تولد

آثار محمد تقی جلیلی از نطفه تا تولد

در ادامه محمد تقی جلیلی در خصوص سبک کاری و چگونگی به وجود آمدن آثارش گفت:« من دوره‌های متفاوتی را در زندگی طی کرده‌ام و سبک‌های من بر اساس دوره‌های مختلف زندگی‌ام به وجود آمده است. برای مثال از سال 1361 تا 1363 یک دوره آکادمیک را گذراندم و این دوره نزد اساتیدی همچون آقای حسینی گذرانده شد. من دو مرتبه در دانشگاه قبول شدم.

یک دوره در دانشگاه صدا و سیما در رشته گرافیک به علت نوع سوالات گزینشی آن دوران از این دانشگاه رد شدم. سال 1368 دانشگاه موسیقی قبول شدم که البته به دلیل نداشتن تخصص موسیقی دوباره رد شدم.

بعد از این ناکامی‌ها دردانشگاه تصمیم گرفتم تا بالاخره خودم باشم و شروع کردم به تحقیق کردن. برای مثال دوره‌ای را نزد آقای معتبر گذراندم که بعد از ممنوعیت ورود غیر دانشجویان این دوره به پایان رسید. دوره‌ای هم در هنرستان کمال‌الملک در نزد آقای سید علی برومند درس یاد گرفتم.

اما باید خاطر نشان کنم که من در این دوران روزی دوازده ساعت کار می‌کردم. همچنین من در نزد کودکان هم آموزش می‌دادم و هم می آموختم. گفتنی است که کودکان مطالب بسیاری برای آموزس به بزرگسالان دارند.

اکنون نزدیک به بیست و پنج سال است که در حال تحقیق درباره نقاشی هستم برای مثال اکنون در خصوص اهرام ثلاثه مصر تحقیق کردم.

بعد از حدود سی سال از گذشت کار با کودکانی که به آنها آموزش می‌دادم، نقاشی‌های آنها را در یکی از آثارم کلاژ کردم و با دوربین فیلم برداری خود به سراغ آنها رفتم و فیلمی هم تهیه کردم.

داستان مجموعه آثار «سرتاسر» از زبان محمد تقی جلیلی

بعد از آن هم کار مشابهی کردم. تمام لباس‌های دوران کودکی پسرم را جمع آوری کردم. هنگام جمع آوری این لباس‌ها گویی آنها به من می‌گفتند که ما احتیاج به بزرگ شدن و رشد کردن داریم؛ حرف لباس‌ها این بود که دارند در این کمد خاک می‌خورند و می‌پوسند؛ من صدای آنها را شنیدم.

من به آنها گفتم برای رهایی از این پوسیدگی فقط یک راه دارید، اینکه در این راه دیگر لباس نیستید؛ به لباس‌ها گفتم آیا آمادگی دارند تا تغییر کاربری دهند؟ برخی گفتند ما آمادگی داریم تا به تکامل برسیم. به لباس‌ها گفتم اما دیگر در تن نخواهید رفت بلکه در خیال حضور خواهید داشت. پرسیدند چگونه؟ به آنها گفتم به آثار دیگرم نگاه کنید.

خلاصه که روزی به پسرم گفتم اگر روزی تو به جایی رسیدی می‌روی و می‌گویی این لباس‌ها من (پسرم هستند) و اگر روزی من به جایی رسیدم می‌گویم که این لباس‌ها من (محمد تقی جلیلی) هستند.

روزی از پسرم، امیر حسین، پرسیدم اگر من بمیرم تو با آثارم چه خواهی کرد؟ جواب او برای من قابل تامل بود؛ برای آثارت آگهی خوااهام گذاشت اگر فروخته شدند که هیچ و اگر نه می‌گذارم دم در تا در میان زباله‌ها بروند.

جلیلی در ادامه افزود:« شما فکر می‌کنید این حرف پسر من اشتباه بود؟ ابدا. او کاملا سخن درستی گفت.»

سبک من جلیلیسم است

من سبکی را به وجود آوردم که حتی گاهی در آن یک اثر را شسته‌ام و نیمی از آن از میان رفته است. شما فکر می‌کنید این از بین رفتن است؟ نه از نظر من نیست. نصفی از اثر در به خاطر شست و شو از بین رفت. مثل خیال آدمی که می‌رود. آیا آن وقت مرده‌ای؟ به نظر من خیر. همه چیز می‌رود اما چیزهایی در خاطر آدمی می‌ماند.

در یک کلام می‌توانم بگویم سبک من جلیلیسم است.

بیشتر بخوانید:


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *