سریال وست وورلد، به علت دیالوگهایی تأثیرگذارش معروف است. با ما همراه باشید تا به معرفی بهترین دیالوگ های سریال وست وورلد (Westworld) بپردازیم.
سریال وست وورلد، یکی از نقطه عطف تلویزیون در قرن 21 بود که نقاط قوت زیادی دارد. یکی از بزرگترین نقاط قوت این سریال محبوب شبکهی HBO، قدرت دیالوگپردازیاش بود که قابل تأملترین دیالوگهای تاریخ سریال را رقم زد.
شخصیتهای زیادی در این سریال بازی میکنند که از بهترینهای آن، میتوان به رابرت فورد، با هنرنمایی آقای آنتونی هاپکینگز اشاره کرد. شخصیتهای کلیدی دیگری در این سریال بازی میکنند که از آنها دیالوگها و نقلقولهای زیادی به جای مانده است.
در سال 2022، فصل چهارم این سریال توسط HBO Max پخش شد و توانست فصل سوم این سریال را که شکست خورده بود را جبران کند و فصل چهارم این سریال (نقد قسمت اول فصل چهارم سریال وست ورلد (Westworld)) امشب به پایان رسید و ما در این مقاله سعی داریم تا به بهترین دیالوگ های سریال وست وورلد (Westworld) بپردازیم.
بهترین دیالوگ های سریال وست وورلد (Westworld)
- دیالوگ های برتر سریال وست وورلد
فهرست مطالبی که در ادامه نوشتار بهترین دیالوگ های سریال وست وورلد (Westworld) خواهید خواند به شرح زیر است:
- من از دریای درخشان گذشته فرار کردم.
- من همیشه به کدها اعتماد بیشتری داشتم، تا آدمها.
- برنده شدن هیچ معنایی نداره، مگر اینکه آدم دیگری ببازه.
- اطلاعات درست، در زمان درست، از هر سلاحی مرگبارترند.
- هر رابطهای رو میشه با پول خرید.
- بعضی از مردم ترجیح میدن که زشتیهای این دنیا رو ببینن.
- این دنیای جدیده!
- ما نمیتونیم آگاهی رو تعریف کنیم.
- جفتتون دیر کردید، سعی کردم خودم برم جلو و خودمو نجات بدم.
- میزبانان وقتی عذاب میکشن، واقعیتر بهنظر میرسن.
- شاید این زندگی، زندگی واقعی من نبود.
- من همیشه عاشق یک داستان خوب بودم.
در فصل اول و دوم وست وورلد، دنیای ساخته شد که بیشتر شبیه غرب وحشی بود و در دو فصل پایانی مخاطب شاهد دنیایی مدرن بود و با اختلاف تغییرات زیادی را مشاهده کردیم. اما تنها عنصری که درون این سریال تغییرات خاصی نکرد و همچنان ثابت ماند، قدرت دیالوگپردازی بود که به صورت دقیقی انجام شد.
من از دریای درخشان گذشته فرار کردم.
هنگامی که مِیو، به همراه کیلب، به دنیای جدید پارک قدم گذاشتند و وارد شدند، اتفاق مهمی در ساختار روایت فیلم رخ داد که سریال را به شدت مهیجتر جلوه میداد. در این پارک، به مردم وعدهی دروغینی داده میشد که میتوانند هر کس که خودشان میخواهند باشند.
زمانی که میو، متوجه میشودسالها پس از تعطیلی وست ورلد، همراه با کیلب، وارد آن دنیای جدید میشوند، بخشی از خاطراتش تکرار میشود که میو از پارک فرار کرد و به دنیای واقعی پیوست. او وقتی به آنجا رسید، متوجه شد که دنیایی که واردش شده، تفاوت چندانی با دنیای گذشتهاش ندارد و تنها یک پارک جدید است که در آن مهمانهای انسانی میتوانند هر کاری که میخواهند با میزبانان انجام دهند.
همین موقع بود که پس از دیدن چنین صحنههایی، میو به کیلب یکی از دیالوگ های برتر سریال وست وورلد را میگوید و جملهی من از دریای درخشان گذشته فرار کردم را به یک اتفاق غمگین (بهترین فیلم های غمگین 2022 و 2021) رقم میزند.
من همیشه به کدها اعتماد بیشتری داشتم، تا آدمها.
وقتی در فصل دوم، السی تصمیم میگیرد به برنارد اعتماد کند، مجبور به بیان این جمله میشود و میتوان گفت یکی از دیالوگهایی است که میتواند دنیای تکنولوژی محور امروزی ما را تحت الشعاع قرار بدهد.
این دیالوگ، از ماهیت منطقی و عملگرایانه شخصیت السی صحبت میکند که میتوان او را به عنوان یک انسان کنجکاو در نظر گرفت و در سریال به عنوان یکی از شخصیتهای محبوب دانست. او مانند بسیاری از شخصیتهای سریال، ایدهآلیست نیست و برای اینکه به برنارد اعتماد کند، او باید آن را متقاعد کند و اعتماد او به کدها بر مردم این کار را انجام میدهد و همانطور در مقابل نیز برنارد جان او را نجات میدهد.
این دیالوگ، بیننده را به فکر استقلال میزبان میاندازد و این در حالی است که همهی آنها از کد تشکیل شدهاند. بسیاری از بهترین و بدترین بخشهای هر میزبان، نتیجه تأثیر انسان بر آنها میباشد.
برنده شدن هیچ معنایی نداره، مگر اینکه آدم دیگری ببازه.
این دیالوگ، شاید مرد سیاهپوش یا همان ویلیام را در همان قسمت اول سریال بین هواداران منفور جلوه داد، و به یک شرور تبدیل کرد، اما نمیتوان از تأثیر آن بر روی روند سریال سخن نگفت. در قسمت دوم فصل چهارم، هنگامی ویلیام از چالورز میپرسد که چرا اجازه نمیدهد او بمیرد، چالورز سخنان ویلیام را که در قسمت اول گفته بود را به خودش تکرار میکند و این دیالوگ را به دیالوگی تأثیرگذار بر روند سریال مینامد.
بیشتر بخوانید:
اطلاعات درست، در زمان درست، از هر سلاحی مرگبارترند.
این دیالوگ از مارتین کانلز، ماهیت اصلی و بهترین دلورس را به بیننده نشان میدهد و مسیری که در فصل سوم پیش گرفته است را به تصویر میکشد. موضوع سریال، همهچیز را در مورد اطلاعاتی که در مورد تمدن نگهداری میشد را ارائه داد و این دالوگ نشان داد که هر اطلاعاتی می تواند در دستان حق بسیار خطرناک باشد.
این همان چیزی است که بسیاری از نهادهای شرکتی در این سریال، سالها بر سر آن جنگیدند، و حالا اطلاعات پارکهای Westworld دارای اهمیت مالی و همچنین تبدیل شدن به یک سلاح (وحشیانه ترین سلاح ها در فیلم های ترسناک) ارزشمند بود.
هر رابطهای رو میشه با پول خرید.
پول، یکی از اساسیترین عناصر زندگی امروزی، و یکی موضوعاتی است که در سریال بسیار دیده شده. این واقعاً چیزی است که به مردم اجازه میدهد به روشی بیرحمانه رفتار کنند که تنها ثروتمندترین افراد جامعه میتوانند در وهلهی اول خود را به Westworld برسانند تا از همه چیزهایی که ارائه میکند لذت ببرند.
در قسمت 7 فصل چهارم این سریال، همانطور که کیلب اشاره میکند، بسیاری از روابط در طول نمایش به دلیل پول تغییر کرده است و این اتفاق، در داستان کیلب، به وضوح وجود دارد و او گذشتهاش توسط دوستش دیکته شده بود که برای کشتن او پول پیشنهاد داده بود.
این جمله شاید در نگاه اول کلیشهای بهنظر برسد، اما به راحتی میتوان آن را در دنیای امروزی انسانها درک کرد و به وضوح نظارهگر این سیستم کثیف پول، برای بهدست آوردن هر چیزی، حتی روابط انسانی را باشیم.
بعضی از مردم ترجیح میدن که زشتیهای این دنیا رو ببینن.
در فصل اول سریال، دلورس نسخهای مهربان و خوشبینانهای را به دنیا و محیط اطراف خودش داشت و همیشه زیباییهای دنیا را مشاهده میکرد و جملهی بعضی از مردم ترجیح میدن که زشتیهای این دنیا رو ببینن را در زمانی گفت که بیننده تازه با شخصیت او آشنا شده بود و در ابتدای راه این سریالِ بدون وصف قدم گذاشته بود.
این دیالوگ از این شخصیت، در طول زمان و با شناختن ماهیت اصلی خود دلورس، به یکی بهترین دیالوگ های Westworld تبدیل شد و توانست تصوری خوشبینانه از زندگی که خودش خبر ندارد را به تصویر بکشد.
دولورس همیشه در مورد زیبایی درون جهان صحبت میکند، اما این اغلب با آنچه شخصیت واقعیاش تجربه میکند در تضاد است و همین خوشبینی او میباشد که او را به شخصیتی دوست داشتنی تبدیل کرده. در پایان فصل 3 نشان داده شد که این نیروی محرکه اصلی شخصیت او است و دولورس در آخرین لحظات ظندگی خود فقط زیبایی و انسانیت را میدید. او همیشه در تلاش بود تا آن را حفظ کند و انسانها را بهجای انتقام گرفتن، نجات دهد.
این دنیای جدیده!
مِیو در طول فصل سوم این سریال، بارها این جمله را تکرار کرد و بدون شک کارگردان میخواست تا ما را با این پدیده روبرو کند و این شخصیت، در بهترین زمان ممکن از این دیالوگ استفاده میکرد و به یکی از کلیدیترین، و بهترین دیالوگ سریال وست ورلد تبدیل کرد.
همانطور که او استقلال خود را در این فصل به دست آورده، معنای این دیالوگ نیز به شدت تغییر کرده است. خط داستانی جذاب فصل سوم، بیان می کند که واقعیت جدیدی در سریال وجود دارد، و ما را با این حملهی طلایی آشنا میکند. در فصل چهار متوجه شدیم که فصل سوم، انتخاب یک عامل بزرگ در زندگی میزبانان و برای تمام بشریت بود و افرادی مانند کیلب، با وجود هرج و مرج اکنون باید تصمیمات واقعی خود را بگیرند.
ما نمیتونیم آگاهی رو تعریف کنیم.
ما نمیتوانیم آگاهی را تعریف کنیم، زیرا آگاهی وجود ندارد. انسانها تصور میکنند که چیز خاصی در نحوه درک ما از جهان وجود دارد، و با این حال ما در حلقههایی مانند میزبانان تنگ و بسته زندگی میکنیم و به ندرت انتخابها، محتوای خود را زیر سوال میبریم.
دیالوگ بالا، جملهی کامل رابرت فورد بود که به برنارد، رفیق رباتیک همیشگی و محبوب خودش میگوید. جملهای که در نگاه اول، تجزیه و تحلیلش سخت میباشد اما تمامی جهان هستی سریال، در پنج کلمهی ابتدایی خلاصه میشود که نمیتوان آگاهی را برای مردم، یا رباتها تعریف کرد.
ایدهی زندگی، در یک حلقه دیوانهکننده به نظر میرسد، اما این نقل قول رابرت فورد درست است که بیشتر انسانها اساساً در این حلقه زندگی میکنند. مردم در کارهای روزمره و روال خود، گیر میکنند و معمولاً انتخابها و اشتباهات یکسانی را بارها و بارها انجام میدهند. زیر سوال بردن این انتخابها ناراحت کننده است و مردم ترجیح میدهند به آنچه میدانند پایبند بمانند، حتی اگر به معنای انتخابهای نادرست مداوم باشد.
این لحظهای است که عدم وجود تفاوتهای اساسی بین میزبان و انسان را آشکار میکند و بیننده را متوجه میکند که در نهایت، تفاوت چندانی با این رباتهای تحت ساخت تکنولوژیکی ندارند.
بیشتر بخوانید:
جفتتون دیر کردید، سعی کردم خودم برم جلو و خودمو نجات بدم.
کلمات احساسی، حماسی (بهترین فیلم های حماسی 2022) و قدرتمند مِیو در قسمت آخر فصل دوم، روح تسلیمناپذیر او را به تصویر میکشد و بیننده را با شخصیت قوی او آشنا میکند.
در فصل دوم، همانطور که میزبانها در پارک مستقلتر میشوند، رباتها نیاز دارند تا مانند مِیو، بتوانند خودشان را نجات دهند تا اینکه برای نجات آنها نخواسته باشند به دیگران تکیه کنند. کسانی مانند هکتور و لی سایزمور میتوانند به مِیو کمک کنند، اما این ارادهی آزاد او است که در پایان خودش را نجات میدهد. همچنین چیزی عالی در مورد بیان این ایدهها پس از نابودی حماسی نیروهای انسانی اطرافش توسط مِیو وجود دارد که این مراحل به او اجازه داد تا در کمک به دخترش، و بسیاری از میزبانان دیگر، واقعی به نظر برسد.
این دیالوگ، نجات انسان به دست خودش را نشان میدهد و هدفی دقیق از اینکه جز خودت هیچکس به کمکت نخواهد آمد را به تصویر میکشد.
مزیزبانان وقتی عذاب میکشن، واقعیتر بهنظر میرسن.
این دیالوگ، شاید بدبینی ویلیام و عمیق بودن و افسرده بودن این شخصیت از بیهدفی در پارک را نشان بدهد که یکی از معدود نکاتی است که ویلیام و فورد در مورد آن اتفاق نظر دارند. ویلیام پس از عذاب زن و فرزند لارنس برای به دست آوردن اطلاعات در مورد ماز، به لارنس میگوید که میزبانان زمانی که عذاب میکشن، واقعیتر بهنظر میرسند.
فورد در ادامهی سریال، به برنارد میگوید که رنج، کلید رسیدن میزبانان به احساسات است و این بینش برای میزبانان صادقانه میباشد، زیرا توانایی آنها در رنج کشیدن و درس گرفتن از دردهایشان چیزی است که به آنها اجازه میدهد قویتر و عاقلتر شوند.
این دیالوگ در مورد ویلیام نیز صادقانه بهنظر میرسد، زیرا او زمانی واقعییت را احساس میکند که به دیگران درد وارد کند. حتی گاهی اوقات او برای اینکه احساس واقعی بودنش و رشد کند، رنجی را به خود تحمیل کرده و با این حال به نظر میرسد اشتباهات خود را بیشتر از میزبانان تکرار میکند.
شاید این زندگی، زندگی واقعی من نبود.
آکچهتا یکی از میزبانانی بود که میدانست دنیایی که در آن زندگی میکند و زندگی که برای او طراحی شده، متعلق به او نیست و در سکانسی بینظیر، با بین این جمله احساس پوچی را به بیننده تداعی میکند. او میدانست که این جمله به این معنا نیست که احساسات عمیقی که او نسبت به دیگران داشته است، واقعی نبوده.
عشق (بهترین فیلم های عاشقانه 2022) او به کوهانا، فراتر از برنامهنویسیهای او بود. عشقی که او نسبت به کوهانا احساس میکرد واقعی به نظر میرسید و مشخص شد که از تجربیاتش شکل میگرفته است. عشقی که به او کمک کرد قبل از همه میزبانهای دیگر بیدار شود.
این درک همچنین به آکچهتا کمک کرد تا با مِیو و دخترش، پیوندی منحصربهفرد ایجاد کند. مانند آکچتا و کوهانا، عشق مِیو به دخترش نیز، واقعی بود که با تجربیات بینظیر شکل میگرفت و عمیقتر از هر چیزی بود که میتوانست در برنامهنویسی او بگذارد.
من همیشه عاشق یک داستان خوب بودم.
من همیشه عاشق یک داستان خوب بودم. معتقدم که داستانها به ما کمک میکنند تا به خودمان شرافت ببخشیم و آنچه را که در خودمان شکسته بود درست کنیم. آنها به ما کمک میکنند تا تبدیل به افرادی شویم که آرزوی بودنشان را داشتیم. دروغ هایی که حقیقت عمیقتری را بیان میکنند.
آغاز سخرانی ویلیام فورد، در آخرین قسمت فصل اول سریال، با یکی از برترین دیالوگ های وست وورلد و موسیقی زیبایی از گروه Radiohead (بهترین موسیقی فیلم در تاریخ سینما) بود که سکانسی فراموشنشدنی و بهیادماندنی را برای تماشاگر بیان کرد. او تصمیم دارد که در این سخنرانی خود، برای همهی کسانی که داستانها را استفاده میکنند و خلق میکنند صادق باشد، بهویژه کسانی که واقعاً از آنها یاد میگیرند.
کلمات او زمانی معنادارتر میشوند که همه میفهمند در واقع این میزبانان هستند که از داستانهایی که او خلق کرده را یاد میگیرند و این انسانها بودند که از Westworld و پارکهای دیگر به عنوان بهانهای برای افراط در سادیستیترین هوسهای خود استفاده کردند.
بیشتر انسان ها از اشتباهات خود درس نگرفتند، و این میزبانها هستند که در نهایت این کار را کردند. آنها حقایق عمیقتری را از دروغهای اطراف خود آموختند و به لطف فورد توانستند به افرادی تبدیل شوند که همیشه آرزویش داشتند.
بیشتر بخوانید:
- مهیجترین فیلمهای ترسناک پاییز 2022
- بهترین فیلمها درباره هجوم بیگانگان
- بهترین فیلم های ترسناک درباره خانواده
- بهترین فیلم هایی که باعث ایجاد بحران وجودی میشوند
- بهترین سریال های کوتاه برای تعطیلات آخر هفته
- نقد و بررسی مینی سریال Maid
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین دیالوگ های سریال وست وورلد (Westworld) سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.