بهترین فیلم های دفاع مقدس به آثاری میپردازد که گاه دچارِ کلیشه و قهرمان پروری شدهاند و گاه روی واقعی و انسانیِ جنگِ 8 ساله با عراق را به تصویر کشیدهاند.
اساسا دو نوع نگاهِ قالب به جنگِ عراق در فیلمسازانانِ ایرانی وجود دارد. نگاهِ آوینیوار: تقدس دادن به امر جنگیدن و بُلد کردنِ شهادت و آسمانی جلوه دادنِ آن و نگاهِ کیارستمیوار: برخوردی انسانی و تقدسزدایانه و به دور از اغراق نسبت به هر پدیدهای (که در اینجا موضوع بحث ما جنگ است).
پیروان این دو مکتب در فیلمهایی که معرفی و تحلیل خواهم کرد موجود هستند. امثالِ حاتمیکیا که به شکلی واضح اعلام کرد “من فیلمسازِ وابسطه به نظامم”، به نظر پیروِ تمام قد مکتبِ آوینی باشند. از طرفی هم امثال پیمان معادی را داریم که به نظر از خط فکریِ کیارستمی پیروی میکنند و به اصطلاح “نظرشان به نظرِ او نزدیکتر است”.
بهترین فیلم های دفاع مقدس از نگاه سایت فیگار
تحلیل، داستان و معرفی
فهرست مطالبی که در بهترین فیلم های دفاع مقدس خواهید خواند به شرح زیر است:
- بمب؛ یک عاشقانه
- باشو، غریبه کوچک
- تنگه ابوقریب
- میم مثل مادر
- ایستاده در غبار
- دوئل
- شیار ۱۴۳
- لیلی با من است
- آژانس شیشهای
- درخت گردو
و البته که این داستانی که ذکر کردم صفر و یک نیست. بعضی فیلمسازان راهِ میانه را دنبال کردهاند (مانند ملاقلی پور) و بعضی در روندِ فیلمسازی دچار فرگشت شدهاند و سیری صعودی و یا نزولی را به سوی هر یک از این دو مکتب پیمودهاند (مانند کمال تبریزی که هرچه بیشتر فیلم میسازد بیشتر به سوی نگاهِ آوینی غش میکند که البته این موضوع در رفتار سیاسی و اجتماعی ایشان مابه ازا دارد).
در اینستاگرام بخوانید:
View this post on Instagram
بمب؛ یک عاشقانه
بمب؛ یک عاشقانه فیلمی به کارگردانی و نویسندگی پیمان معادی و تهیهکنندگی احسان رسولاف، پیمان معادی و طرحی از مانی حقیقی محصول سال ۱۳۹۶ است. فیلمنامه فیلم بمب، یک عاشقانه جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره آسیا پاسیفیک در سال ۱۳۹۳ دریافت کردهاست. النی کارایندرو، موسیقیساز مطرح سینمای جهان با حضور در پروژه بمب؛ یک عاشقانه، برای نخستین بار موسیقی یک فیلم از سینمای ایران را ساختهاست. فیلم بمب؛ یک عاشقانه از ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ در شبکه نمایش خانگی پخش شد.
تحلیل و داستان بمب؛ یک عاشقانه
بمب یک عاشقانه به انسانیترین شکل ممکن به مقوله جنگ نگاه کرده است. شخصیتها درآمدهاند. روابط بینشان درآمده و ما دو داستانِ عشقی را در دل بمبباران میبینیم و با آنها همراه میشویم. شوخیها هم به غایت خوب در آمده است. اساسا موقعیتهای دراماتیک خوب از آب درآمده است. همچنین باید اذعان کرد قرابتِ مد نظرِ معادی با فیلم خانه دوست کجاست هم به وضوح روشن و جذاب است.
بمب؛ یک عاشقانه
یکی از نقاط قوت فیلم که بسیار نیز مشهود است علاوه بر داستان عاشقانه، لوکیشنها و سکانسهایی است که در مدرسه آن دوران شاهد هستیم که برای ما یادآور سالهای دهه 60 و 61 است و اوج زمان جنگ و دیوارنویسی دیوارهای مدرسه نشان میدهد و به نوعی برای بیننده یادآور خاطرات دوران هر چند سخت جنگ است و باعث حس همذاتپنداری بیشتر بیننده با فیلم و وقایع و شخصیتها میشود.
بمب؛ یک عاشقانه
از دیگر نکات مثبت فیلم کارگردانی قوی آن و نمایش تمام صحنهها با جزییات کامل است و دیگری موسیقی فیلم است که اثر موسیقی دان معروف النی کاریندرو است که این موسیقی چه در دل صحنههایی از فیلم که دیالوگی ندارند و چه صحنههایی که دیالوگ دارند و یا بیشتر هیجانی هستند به زیبایی نشسته است و فیلم را از حالت کسالت بار خارج کرده است.
بمب؛ یک عاشقانه
در کل اگر بخواهیم اصلیترین نقطهی قوت فیلم را بیان کنیم میتوان به تلخ و شیرینی در دهه ی 60 اشاره کرد که عاری از بزرگنماییهای مرسوم و گافهای آنچنانی است و تصویر آن باورپذیر است.
داستان
در میانه سالهای جنگ و در اوج بمبارانهای تهران، روزگار با بیم و ترس میگذرد. اما عشق و دلدادگی و زندگی و امید، هراس ملموس مرگ را به فراموشی میسپارد؛ رفتگان در کلماتِ زندگان تکرار میشوند. مرگ، سؤال مطلق است و عشق، ابهام مکرر. بمب؛ یک عاشقانه با کورسوی امیدبخش زندگی کار دارد نه با سیاهی مطلق مرگ.
باشو، غریبه کوچک
باشو، غریبه کوچک فیلمی است به کارگردانی و نویسندگیِ بهرام بیضایی، ساختهٔ سالِ ۱۳۶۴. این فیلم، پس از چند سال توقیف نخستینبار در ۲۳ بهمنِ ۱۳۶۸ به نمایشِ عمومی درآمد. باشو، غریبهی کوچک در رأیگیریهای گوناگونی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شدهاست – از جمله در رأیگیریِ سالِ ۱۳۷۲ مجلّهٔ سوره سینما از ناقدان (همراهِ آرامش در حضور دیگرانِ ناصر تقوایی) و رأیگیریِ سالِ ۱۳۷۸ مجلّهٔ دنیای تصویر و رأیگیریِ سالِ ۱۳۸۱ مجلّهٔ نقد سینما (همراهِ گوزنهای مسعود کیمیایی) و دو رأیگیریِ سالِ ۱۳۷۵ بهترین فیلمهای ایرانی پس از انقلابِ ۱۳۵۷ توسّطِ مجلّهٔ فیلم (از سینماگران و از نویسندگانِ سینمایی) و یکی دیگر توسّطِ تلویزیون بیبیسی فارسی در ۱۳۹۷ (بهترین فیلمِ ایرانی پس از انقلابِ ۱۳۵۷).
تحلیل و داستان باشو، غریبه کوچک
به جرات میتوان گفت جنابِ بیضیایی از معدود آرتیستهای متعهد و مستقلِ باقی مانده این مملکت هستند. ایشان بخشِ بزرگی از شناسنامه تئاتر و سینمای ایران هستند و امیدوارم همیشه سالم و شاد باشند. ایشان در فیلم باشو، غریبه کوچک به خوبی از المانهای تئاتری استفاده کردهاند و یک فیلم دراماتراژیک (گاها با موقعیتهای کمدی)، را به روی پرده بردهاند.
آشنایی ما با باشو به موجزترین و بهترین شکل ممکن رخ میدهد. کودکی آواره از جنگ، که تمام خانواده خود را از دست داده، سوار کامیونی میشود و سر از سرزمینی در میآورد که هیچ شناختی نسبت به آن ندارد. اولین مواجهه باشو با سرزمین جدیدش، شبیه لحظهای است که او به تازگی از رحم مادر خارج شده و پا به جهان گذاشته است.
باشو، غریبه کوچک
او پرده برزنتی سنگین پشت کامیون را کنار میزند و از تاریکی به روشنایی میآید و جایی را میبیند که تاکنون در تخیلاتش هم وجود نداشته است. اما جنگ همچنان در جریان است و ترسهای ناشی از آن هم ادامه دارند. پس یک صدای آشنا از جنگ کافی است تا او پا به فرار بگذارد و به میان علفزارهای شمال برود.
در واقع هوشمندی بهرام بیضایی در انتخاب کنش-ایده و سوژه باعث شده تا جغرافیای جاندار فیلم، بیشترین معنا و بهترین مفهوم را داشته باشد و ارائه دهد. اینکه کسی در راه رهایی از جنگ و البته آوارگی از جنوب تا شمال کشوری را طی کند، سختترین کاری است که میتوان تصورش کرد.
حضور باشو در مزرعه با حضور نایی و فرزندانش همراه میشود. نخستین مواجهه ما با نایی خیره شدن در چشمان اوست. قاب جذاب دوربین، زنی را نشان میدهد که با روسری خود، صورتش را کادربندی کرده (چه کار دیگری بهتر از این میتوانست ما را مجذوب «نایی» کند؟) و با نگرانی و تعجب به انسانی ناشناس مینگرد.
باشو، غریبه کوچک
همین شروع کوبنده و جذاب کافی است تا ما بدانیم بناست با چهچیزی همراه شویم. حال دیگر هرچه در فیلم اتفاق میافتد، معلول ارتباط عجیب و دوستداشتنی «نایی» و «باشو» است. به یاد بیاوریم سکانس شاهکار صحبت کردن آنها با یکدیگر و فهماندن زبانهایشان به هم که به معرفی ساده و بیآلایششان به هم، ختم میشود. جایی که برای نخستین بار نامهای نایی و باشو را میشنویم. حالا ارتباط بین آنها برقرار شده است و نایی مانند یک مادر باشو را به عنوان فرزند پذیرفته است.
او که نمادی از مادر زمین است و آغوشش برای همه (سکانس ورود همه اهل محل به خانه او) باز است، حالا غریبهای را که حتی زبانش را نمیفهمد به عنوان فرزند خود قبول کرده است. اما برای نمایش تغییرات نایی و باشو در میان ایدههای تماتیک فیلم که منظر اصلی آن مقابله با جنگ و جنگستیزی است، اتفاقاتی میافتد تا طیکردن این مسیر به درستی انجام شود.
باشو، غریبه کوچک
نامههایی که بین نایی و همسر رفتهاش، رد و بدل شده و در آن ابتدا به دروغ تاثیر حضور باشو گفته میشود، در جایی از فیلم کاملا خود را نشان میدهد، زمانی که باشو برای نایی نامه مینویسد و حالا دیگر کاملا تاثیرگذار است و عضوی از خانواده شده است (سکانس پایانی فیلم که همه با هم به سراغ حیوان درنده میروند مبین این حرف است). یا حضور دیگر اهالی روستا که همواره میخواهند باشو را بد و بدون استفاده جلوه دهند، باعث میشود تا تاثیر حضور او و ارتباطش با نایی و خانواده بیشتر عیان گردد.
باشو، غریبه کوچک
کمتر فیلمی را در تاریخ این سرزمین سراغ دارم که همزمان بتواند مفاهیم عمیقی را بدون درشتگویی و شعار دادن بیان کند و اینچنین از استعاره و زیرمتنهای جذاب بهره جوید و اتفاقا سراسر فیلم مملو از لحظات دراماتیزه شده و دراماتیک باشد.
دیگر عامل بصری فیلم، سوسن تسلیمی است که به عنوان یک ستاره درخشان بازی بینظیری را به نمایش گذاشته است. او تلفیق لهجه، گویش، نگاه و اکت را به بهترین شکل انجام داده و اجرایی در سطح بهترین اجراهای تاریخ سینما را داشته است (سکانسی که نایی به زبان پارسی اصیل به باشو سخن میگوید و او را به بازگشتن به خانه امر میکند، قطعا جزو بهترین تکه بازیهای تاریخ سینماست، گرچه که کلیت بازی او نیز بینظیر است).
داستان
در یکی از بمبارانهای جنوب ایران در جریان جنگ ایران و عراق پسرکی به نام باشو که ویرانی خانه و خانواده خود را بهچشم دیده، خود را به پشتِ کامیونی میاندازد و در آن خوابش میبرد و هنگامی که چشم میگشاید کامیون به شمال ایران رسیدهاست. او از ترس انفجارهایی که برای عملیات راهسازی است میگریزد و در آن سوی بیشه به شالیزارِ زنی به نامِ نایی میرسد که با دو فرزندش و در غیاب شوهر زندگی و کار میکند…
تنگه ابوقریب
تنگهٔ ابوقریب فیلمی به نویسندگی و کارگردانی بهرام توکلی با تهیهکنندگی سعید ملکان و محصول سازمان هنری رسانهای اوج در سال ۱۳۹۶ است. نخستین نمایش این فیلم در جشنوارهٔ فیلم فجر بود. این فیلم یکی از سه فیلمی است که سازمان اوج در سیوششمین جشنوارهٔ فیلم فجر و در کنار فیلمهای به وقت شام و سوء تفاهم اکران شد.
تنگهٔ ابوقریب در کنار مغزهای کوچک زنگزده با یازده نامزدی سیمرغ بلورین پیشتاز جشنوارهٔ سیوششم شدند. این فیلم با دریافت شش سیمرغ بلورین بیشترین سیمرغ را از سیوششمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر دریافت کردهاست.
تحلیل و داستان تنگه ابوقریب
تنگه ابوقریب را میتوان از اولین فیلمهای ایرانیِ مدرن در حوزه جنگ و اکشن دانست. اما نکته مورد نظر این است که فیلم هرچقدر در حوزه اکشن (جلوههای ویژه میدانی و بصری و یا همان استدیویی) خوب بود در حوزه درام و شخصیتپردازی نیز خوب از آب در آمده است.
همانطور که اشاره شد، فیلم بهرام توکلی همه مؤلفههای ژنریک یک فیلم جنگی درجهیک را در خود دارد، از قهرمانی که قرار است برگردد مرخصی و در آخرین لحظه تصمیمش را تغیر میدهد و زیر همه چیز میزند و تا انتهای خط هم میرود تا پسربچه نوجوانی که نماد سادگی و معصومیت است علت حضورش در سینهکش جبهه برای آن است که ما بهعنوان مخاطب زشتیها و پلشتیهای جنگ و جنگیدن را ازنقطهنظر او ببینیم تا مرگ قهرمانان و کاراکترهای قصه در پایان فیلم وقتی موسیقی حماسی حامد ثابت به اوج میرسد.
تنگه ابوقریب
غالب شخصیتهای اصلی فیلمهای توکلی شخصیتهایی درونگرایی هستند که با ماهیت وجودی و تفکرات و برداشتهایشان از زندگی و روابط انسانی و حتی رابطه انسان با جهان پیرامونی مسئله جدی دارند و غالبا در مرحلهای حیاتی از پوستاندازی و تحول عمیق درونی به سر میبرند.
باید اعتراف کرد که توکلی تا اینجا توان بالایی در تصویری کردن جهان درونی شخصیتهایش داشته است؛ جهانی که به فیلمنامه و بعد به فیلم بدل کردنش امری پرخطر است، چرا که اندک نقیصهای در تصویر کردن آنچه در ذهن شخصیتها میگذرد، میتواند رشته همراهی مخاطب با اثر را پاره کند و فیلم از دست رفته تلقی شود.
تنگه ابوقریب
برخلاف آنچه شاید در نگاه نخست به فیلم تنگه ابوقریب، در ذهن متبادر شود، توکلی در تجربه سراغ گرفتنش از یک فیلم به دشت پر ضدوخورد و بهظاهر برونگرایانه اطراف موضوع جنگ ایران و عراق، این بار هممحور کارش را روی شخصیتها و نه لزوما رخدادهای بیرونی قرار داده است.
فیلم تنگه ابوقریب اما با رو کردن برگ برنده شخصیتپردازی حقیقی و قابل لمس این نقیصه را برطرف کرد. همهچیز از یک، هویج بستنی، آغاز میشود و درنهایت به قهرمانی و رشادت ختم میشود. همهچیز ظرف ۲۴ ساعت رقم میخورد. شخصیتهایی قابل لمس که دغدغههایی قابل لمس دارند در موقعیتی قابل لمس معرفی میشوند.
تنگه ابوقریب
شخصیتهایی که هر یک چنان شیرین، واقعی تصویر میشوند که گویی هر یک از ما مشابه آنها را در میان خانواده و دوستان میتوانیم پیدا کنیم. شخصیتهایی که حرفهای بزرگ و شعاری نمیزنند، زندگیهای عادی دارند، مشکلاتی دارند از جنس تمام مشکلاتی که همه مردم ایران دارند، نقصهایی دارند از جنس نقصهایی که همه ما داریم، نتیجه اینکه بسیار واقعی هستند.
داستان
این فیلم که بر اساس واقعیت است، روایتی است از دفاع گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسولالله در برابر لشکرکشی رژیم بعث در موقعیت تنگهٔ استراتژیک ابوقُرَیب دهلران و حمله به فَکّه و شرهانی، در روزهای پایانی جنگ. عراقیها باید از سد یک پایگاه که شکل تنگه است عبور کنند که با مقاومت شدید نیروهای ایرانی روبهرو میشوند.
میم مثل مادر
میم مثل مادر نام فیلمی سینمایی ایرانی اثر رسول ملاقلیپور در سال ۱۳۸۵ است. در این فیلم گلشیفته فراهانی، حسین یاری، سحر دولتشاهی ، شراره دولتآبادی و همچنین علی شادمان ایفای نقش کردهاند. این فیلم بنا به تشخیص کمیتهای از بنیاد سینمایی فارابی به عنوان نماینده ایران در هشتادمین دوره جوایز اسکار در سال ۲۰۰۷ انتخاب شد.
تحلیل و داستان میم مثل مادر
روشن نبودن موضوع و نحوهی مواجههی فیلمساز با آن بزرگترین ایراد میم مثل مادر است. در واقع ملاقلیپور از یک سو در شناساندن دغدغهاش به مخاطب کوتاهی کرده و نتوانسته تم اصلی خویش را معرفی و بسط دهد، و از سویی دیگر موضع مبهم و نامشخصی نسبت به این دغدغه یا دغدغههایش میگیرد که صدمهی جبران ناپذیری را به فیلم وارد کرده است.
فیلمساز گاهگداری به مشکلات جسمی و روحی پساجنگ گریز میزند، و گاهی هم دهان به نکوهش از سقط جنین باز میکند. در صورتی که به دیدهی اغماض بنگریم و فیلم را ملامتکنندهی سقط جنین به حساب آوریم، گریزهای ملاقلیپور به جنگ و بمباران شیمیایی در شکل وصلهای ناجور نمایان میشود که هیچ سنخیتی با روایت فیلم ندارد. زمانی شکاف بین وصله و روایت مرکزی فیلم بیشتر میشود که ملاقلیپور با عدم اتخاذ یک موضع آشکار، به تناوب جنگ و سهیل (حسین یاری) را مسبب اصلی معلولیت سعید (علی شادمان) معرفی میکند.
میم مثل مادر
از آن جایی که جنگ و بمباران شیمیایی پینهی نابجایی بیش نیست، فیلمساز عامل ثانویهای را به عنوان بَدمن به روایتش اضافه میکند تا صورت منطقیتری به روایتش ببخشد اما مثمر ثمر واقع نمیشود. بخشیدن خصایل منفی به سهیل فینفسه مشکلآفرین نیست، مشکل زمانی ایجاد میشود که وجوه منفی با یک شخصیتپردازی ناموجه و غیرقابل باور ترکیب میشود.
کافی است دلایل سهیل در مخالفت با سپیده (گلشیفته فراهانی) را از نظر بگذرانیم تا به کُنه قضیه پی ببریم. آیا واقعا جایگاه سهیل در وزارتخانه با داشتن فرزندی معلول به خطر میافتد؟ اگر چنین است (که نیست) ملاقلیپور باید توضیح بیشتری میداد تا این دلیل تخیلی باورپذیر درآید.
بازگشت سهیل در یک سوم پایانی نیز کوشش مذبوحانهی دیگری است برای سیاه کردن وجههی او، که باز هم هیچ منطقی در پشت آن نیست. رها کردن سپیده را باور کنیم یا بعد از چندین سال اشک تمساح ریختن را؟ شمایل مترسکگونهی سهیل تا انتهای فیلم ادامه مییابد و تغییر رویهی او در پایان نیز مشابه کنشهای دیگرش است.
بهترین فیلم های دفاع مقدس
هر چقدر ملاقلیپور سهیل را یک کاراکتر سیاه تک بعدی ترسیم میکند، به همان میزان تا جایی که توانسته سپیده را یک کاراکتر سفید تک بعدی نشان داده است. افراط در شخصیتپردازی سیپده که از او یک قدیسه ساخته، راه به جایی برده است که دم به دم اشک مخاطب را درمیآورد.
فی الواقع این نحوهی استفاده از احساسات که جایگزین منطق داستانی فیلم گشته، راه گریز فیلمساز از بیمنطقی روایتاش است. به بیان دیگر هر جا لازم است تا مخاطب به درک یک مفهوم یا پدیده نائل آید، کارگردان به جای استفاده از بستری منطقی با به کارگیری تمهیداتی چون اسلوموشن، موسیقی و بازی اغراق شده، تماشاگر را به گریه میاندازد تا شاید اینگونه مفاهیم یا پدیدهها تفهم شود.
میم مثل مادر
«میم مثل مادر» علاوه بر عدم شخصیتپردازی، موضعگیری پوشیده و روایت بیمنطقش، ایرادت دیگری نیز دارد. از جملهی این عیبها وجود شخصیت عمو روبیک (جمشید هاشمپور) است، که نه تنها هیچ کارکردی در روایت ندارد و حذفش از پیرنگ لطمهای به فیلم نمیزند، بلکه تاکید بیش از اندازهی ملاقلیپور بر او، دوباره این سوال را برای مخاطب ایجاد میکند، که «میم مثل مادر» فیلمی دفاع مقدسی است یا نه؟
داستان
سپیده در زمان جنگ ایران و عراق، از پرستاران شهر سردشت بود و در بمباران شیمیایی سردشت، دچار تأثیرات شیمیایی شد. سالها بعد سهیل و سپیده در انتظار فرزند خود هستند. پس از سونوگرافی، پزشکان میگویند فرزند سپیده دچار مشکلات تنفسی و معلولیت است و این وضعیت ناشی از گازهای شیمیایی زمان جنگ است.
سهیل اصرار دارد تا فرزندشان را سقط کنند اما سپیده مخالفت میکند و سهیل، سپیده را طلاق میدهد. پس از زایمان، در طی چک آپهای ماهیانه، پزشک به سپیده میگوید که این وضعیت سعید، ناشی از مشکلات ژنتیکی است و گازهای عصبی روی سعید تأثیری نداشته و…
ایستاده در غبار
ایستاده در غبار فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد محصول سال ۱۳۹۴ سازمان هنری رسانهای اوج است. این فیلم برای حضور در بخش نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شد. ایستاده در غبار سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۴ را از آن خود کرد.
فیلم ایستاده در غبار در ژانر مستند درام و جنگی تولید و در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شدهاست. نسخه سریالی ایستاده در غبار که برگرفته از نسخه سینمایی این فیلم است در تیر ماه ۱۳۹۶ در شش قسمت از شبکه یک سیما پخش شد.
تحلیل و داستان ایستاده در غبار
آرون سورکین فیلمنامهنویس برجستهی هالیوودی را با شبکه اجتماعی، مانی بال، سریال اتاق خبر و فیلم فوقالعادهی امسالش استیو جابز میتوان جزو برجستهترین فیلمنامهنویسان اخیر همین گونه ارزیابی کرد. اگر خلق شخصیتهای خاکستری و نمایش بعضی از کاستیها و یا زشتیهای اخلاقی و یا تناقضات شخصیتهای خلق شده توسط سورکین که پیآیند آن صداقتی مثالزدنی است را بارزترین ویژگی کار سورکین بدانیم، محمدحسین مهدویان در اولین قدمش سعی کرده تا بیشترین حد امکان و مقدورات به الگوی سورکین نزدیک شود.
فیلم فارغ از سبک متفاوت و غیرمتعارفش بیشتر جذابیتش را مدیون همین شیوهی شخصیتپروری است. کارگردان به هیچ وجه سعی نکرده از احمد متوسلیان شخصیتی فرازمینی خلق کند (نگاهِ کیارستمیوار) و تصویری بیعیب از او به دست بدهد. حتی در نگاهی کلیتر تصویری آرمانی از هیچ نهاد و ارگان و رکنی نشان نمیدهد.
ایستاده در غبار
چه رکن خانواده و پدر متوسلیان و چه نهادهای انقلابی و سازمانی. از این منظر ایستاده در غبار به نمونهای بدیع و منحصربهفرد در سینمای دفاع مقدس تبدیل میشود. دقت و ظرافتی که گروه سازندهی فیلم بهخصوص در بخش طراحی صحنه و لباس به کار بردهاند بینظیر است؛ کافیست با فیلمهای مربوط به دههی شصت و همین سریالهای در حال پخش مقایسه کنید.
ایستاده در غبار
تنها نمونهای که در خاطر دارم و توانسته تا این حد بیاشکال به فضای صحنه و لباس دههی شصت نزدیک شود سگکشی استاد بهرام بیضایی است. ایستاده در غبار شاید از نظر زمان کمی طولانی باشد و نیاز به تدوین مجدد داشته باشد و شاید به خاطر ساختار مستند داستانیاش بهخصوص به این خاطر که عادت کردهایم خوانندههای متن و پاسخدهندگان را در قامت تاکینگهد ببینیم کمی متفاوت و خستهکننده به نظر برسد اما آنقدر جذابیت و صداقت دارد که بیننده را به تماشای دوبارهاش دعوت میکند.
داستان
احمد متوسلیان که دوران نوجوانیاش را در سکوت گذرانده و اکنون بزرگتر شده، فرمانده لشکری میشود که باید در دروازههای خرمشهر با دشمن بجنگند. اما سرنوشت او فرسنگها دورتر از مرزهای ایران رقم میخورد. این فیلم دربارهٔ زندگی احمد متوسلیان است…
دوئل
دوئل فیلمی به کارگردانی و نویسندگی احمدرضا درویش و تهیهکنندگی تقی علیقلیزاده و حسن رجبعلیبنا ساخته سال ۱۳۸۲است که در ۲۰ آبان ۱۳۸۳ بر روی پرده سینما رفت. همچنین دوئل نخستین فیلم سینمایی ایران بود که با صدای دالبی دیجیتال ضبط شد. دوئل یکی از گرانترین فیلمهای مستقل در تاریخ سینمای ایران است. این فیلم موفق به دریافت ۸ سیمرغ بلورین از بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر شد.
تحلیل و داستان دوئل
فیلم دوئل به کارگردانی احمدرضا درویش ماجرای یک گاو صندوق است ، گاو صندوقی که گنجی در آن پنهان شده اما این گنج برای هیچکس عاقبت بخیری ندارد درویش در این فیلم فضای ملتهب جنگ را بهانه قصه اصلی اش کرده چون به راحتی میتوانست قصه گاو صندوق را در برهه دیگری روایت کند اما او بدلیل اینکه سختی مردم و کاراکترها در فضای جنوب کشور به تصویر بکشد.
او فضای ملتهب جنگ را برای روایت قصه اصلی اش انتخاب کرد، گاو صندوقی که گذر زمان نشان داد چیزی جز پوچی ندارد انگار زمانه هم نمیخواهد این گنج عاقبت خوشی داشته باشد درویش فضاسازی جنگ و فضای جنوب کشور را به خوبی در روایت بصری فیلمش نشان داده.
گریم، طراحی صحنه و لباس در هماهنگی یکدیگر قرار گرفتند و باعث شده فضای کلی بصری به دوران جنگ نزدیک شود بازی های متفاوت و درخشانی را در این فیلم شاهد هستیم مخصوصا سعید راد که بدمن (کاراکتر منفی ) قصه است. سعید راد پس از بیست سال دوری از بازیگری با این فیلم به بازیگری برگشت، او نشان داد خلاقیتهای بازیگریاش هنوز هم اکتیو و زنده است با اینکه چند دهه از بازیگری فاصله گرفته بود اما مشخص است اتودهای مختلف بازیگری در زمان توقیف اجباریاش انجام داده.
دوئل
اولین حضور سینمایی کامبیز دیر باز هم در دوئل رخ داد او به خوبی توانست به کاراکتر جنوبی فیلم نزدیک شود و برای اولین حضور بازیگری اش آنقدر دقیق و درست ظاهر شد که باعث شد سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر دریافت کند در کنار این دو بازیگر، بازیهای متفاوتی از پرویز پرستویی و پژمان بازغی شاهد هستیم.
یکی دیگر از نکات مثبت فیلم موسیقی ماندگارش است. مجید انتظامی جدای از حماسی بودن موسیقی متن، تلاش کرده تا به موسیقی بومی فضای جنوب کشور نزدیک شود ترکیب فضای بومی جنوب کشور با فضای حماسی جنگ، موسیقی متن را تبدیل به موسیقی دلنشینی کرده که هم لذت بخش است و هم دردناک. خلاقیت مجید انتظامی در برانگیخته شدن دو حس مختلف مخاطب باعث شده پیچیدگیهای خاصی را از آهنگسازی او در دوئل ببینیم.
داستان
داستان فیلم حول یک گاوصندوق میچرخد. در بحبوحه جنگ عدهای تلاش میکنند از خروج یک گاو صندوق از کشور جلوگیری کنند. نقش اول فیلم، زینال، در این بین به حسن نیت آنها شک کرده و سعی میکند گاو صندوق را از چنگ آنها در بیاورد. گاو صندوق در اروند غرق میشود و زینال اسیر میشود. داستان فیلم ۲۰ سال بعد و پس از آزادی زینال ادامه مییابد و در حین درگیری برای تصاحب گاوصندوق حقایقی کهنه را آشکار میشود.
شیار ۱۴۳
شیار ۱۴۳ فیلمی به کارگردانی و نویسندگی نرگس آبیار و تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی و ابوذر پورمحمدی محصول سال ۱۳۹۲ است. همچنین رمانی با همین نام به قلم خود نرگس آبیار توسط انتشارات سورهٔ مهر به چاپ رسیدهاست. “نرگس آبیار” فیلمنامه اصلی “شیار ۱۴۳” را از خاطرهای با نام “شیار ۱۴۳” از کتاب “تفحص” حمید داودآبادی اقتباس شدهاست.
در متن فیلم، شیار ۱۴۳ یکی از محدودههایی است که در منطقه جنگی برای مینیابی و یافتن اجساد کشته شدگان در جنگ مورد تفحص و کاوش قرار میگیرد. فیلم شیار۱۴۳ مورد استقبال طیفهای مختلف مردم قرار گرفت و نیز در بیش از ۳۰ جشنواره بینالمللی حضور یافت و ۱۶ جایزه بینالمللی دریافت کرد.
تحلیل و داستان شیار ۱۴۳
شیار 143 برخلاف آثار دفاع مقدس در کشورمان، نه قهرمانپروری دارد و نه با لحظاتی اغراقآمیز سعی در تفهیم مفهومی به تماشاگر دارد. شیار 143 داستان مادری است که در روستایی در کرمان زندگی میکند و تنها دارایی ارزشمندش پسرش یونس است.
فیلم در آغاز به خوبی وابستگی الفت به یونس را بیان میکند و این موضوع را با پیاده روی سخت الفت به منظور دادن غذای روزانه یونس در محل کارش به تصویر میکشد. شاید ارزشمندترین نکتهای که بتوان درباره شیار 143 بر زبان آورد همین نگاه ساده و طبیعی به مقوله زندگی مادران شهید باشد که باعث میشود مخاطب هم به راحتی شخصیت اصلی داستان را بپذیرد و نگران او شود.
شیار ۱۴۳
اما نگاه ساده و صادقانه آبیار به مقوله مادران شهید آنطور که که باید حرفه ای نبوده است.نرگس آبیار در « شیار 143 » قصد داشته تنهایی این مادر که منتظر بازگشت فرزندش از جبهه است را از جهات مختلف بررسی نماید و در این راه متوسل به انواع و اقسام موقعیت های کلیشه ای شده که بسیاری از آنها علناً تاثیرگذار نیستند و نمی توانند که مفهوم واقعی تنهایی را به مخاطب عرضه کنند.
رفتارهای روستایی الفت از جمله شنیدن خبر بازگشت فرزندش و خبر کردن تمام همسایه ها از این اتفاق نه تنها باعث ایجاد هیجان نمی شود بلکه به راحتی دست فیلمساز را به جهت پیش بینی واقعی نبودن بازگشت فرزند الفت عیان می کند. در واقع می توان گفت که نرگس آبیار برای بیان تنهایی الفت به روش های کلیشه ای متوسل شده که باعث می شود تماشاگر یک قدم از او جلوتر باشد.
شیار ۱۴۳
نماهای اضافی که منجر به طولانی تر شدن فیلم شده یکی دیگر از ضعف های شیار 143 به شمار می رود. سکانس صحبت کردن الفت با روح یونس بی مورد است و اضافی. این صحنه ها فاقد پرداخت مناسب هستند و هیچ تاثیری در پیشبرد داستان نیز ندارند. همچنین صحنه بستن رادیو به کمر توسط الفت و تاکید فیلمساز بر این قضیه بی تاثیر در روند فیلم است چرا که این رادیو ابدا هیچ نقشی ایفا نمی کند و صرفا برای پُر کردن دقایق فیلم در داستان گنجانده شده است.
داستان
داستان زندگی تعدادی از جوانان بیجاری که به جبهه رفته اند . این همکلاسیهای جوان، برای یک دوره آموزشی به پادگانی در یزد اعزام میشوند و پس از آن در عملیات والفجر مقدماتی شرکت میکنند. نرگس آبیار در رمان «شیار۱۴۳» هربار زندگی این سربازان جوان و خانوادههایشان را به شکلی موازی روایت میکند.
در جریان این عملیات، برخی از این سربازان اسیر شده و تعدادی نیز مجروح و کشته میشوند. اما در میان قهرمانان قصه، یونس و مادرش اُلفت که داستانشان دستمایه فیلمنامه شیار۱۴۳ نیز قرار گرفته، داستانی از عشق و انتظار را روایت میکنند که به سادگی از یاد نمیرود. داستان زندگی اُلفت در محوریت قصه و همچنین بعد از فصلهای مربوط به اردوگاه، درحالی که خیال میکند فرزندش یونس مفقود شده، اما تنها چند تکه استخوان و یک جمجمه از او بازمیگردد.
لیلی با من است
لیلی با من است عنوان یک فیلم سینمایی کمدیِ جنگی در حوزهٔ جنگ ایران و عراق ساختهٔ کمال تبریزی در مقام تدوینگر، نویسنده و کارگردان است. وی این فیلم را در سال ۱۳۷۴ ساختهاست.
تحلیل و داستان لیلی با من است
راز ماندگاری «لیلی با من است» اما نه در آنچه سینمای دفاع مقدس مینامیم که در کمدی فوقالعادهی آن است. یک کمدی موقعیت که داستانش را به بحبوحهی دوران جنگ میبرد و با خلق موقعیتهای ناخواسته برای کاراکتر اصلیاش از تماشاگر خنده میگیرد.
مثلث طلایی این کمدی، موقعیتهای ناخواسته، بازی پرستویی و دیالوگهای دوپهلوی نوشته شده برای فیلم است. دیالوگهای زیرکانهی تبریزی و مقصودی در بدفهمی کاراکترهای فیلم از یکدیگر و خلق موقعیتهای کمیک به شدت موثر و موفق عمل کرده است. بازی چشمگیر پرویز پرستویی و تقابل او با محمود عزیزی نیز ضلع دیگر این مثلث را تکمیل میکند. در ادامه سعی دارم تا با برشماری مهمترین نقاط قوت فیلم، مانایی آن را ملموستر و قابل درکتر کنم.
لیلی با من است
اساسا کمدی ژانری است با یک پایان خوش، نه پایانی با سوز و گداز. تبریزی بدین ترتیب با پایانی خوش و اصولی فیلمش را به اتمام میرساند. پایانی که در آن هم کاراکترش متحول میشود و هم پاسخ تمام سوالهای فیلم را میدهد. با وجود آنکه فیلم تبریزی یک کمدی تمام عیار است، اما مولفههایی که در سینمای دفاع مقدس به تناوب تکرار گشته را در دل خود دارد.
لیلی با من است
این تلفیق در زمان خود حرکتی جریانساز بود، و از این رو است که میگوییم «لیلی با من است» اثری آموزنده برای فیلمسازان به حساب میآید. بنابراین اگر فیلمسازانی که تمایل به ساخت آثاری در باب جنگ ایران و عراق دارند، به جای توسل به کلیشههای ناکارامد و منسوخ گذشته به دنبال رویکردهای موفقتری هستند، فیلم تبریزی همچنان میتواند چراغ راه آنها باشد.
یکی دیگر از نکات برجستهی «لیلی با من است» پروسهی تحول شخصیت اصلی فیلم است. اهمیت این موضوع تا بدان جا است که اگر تبریزی کاری غیر از این میکرد، با بدل کردن فیلمش به یک اثر شعاری، امروز دیگر نام و نشانی از آن نبود. سکانسی که در انتهای فیلم مشکینی را آرپیجی به دست جلوی تانکهای عراقی قرار میدهد را به خاطر آورید.
لیلی با من است
اگر فیلمساز دیگری بود، قطعا در اینجا با متحول کردن مشکینی و افزودن شور شهادت به وی، او را یک تنه به میان تانکها میفرستاد و در نهایت هم شهیدش میکرد. اما تبریزی با زیرکی تمام چنین کاری نمیکند. در این سکانس، کاراکتر مشکینی همچنان یک انسان ترسو است.
او در اینجا هیچ تفاوتی با ابتدای فیلم ندارد. او از سر ناچاری و حفظ جانش آرپیجی به دست میگیرد، نه از سر عشق به شهادت و جانفشانی. اگر فیلمساز غیر این عمل میکرد، از یکسو فیلمش شدیدا شعاری میشد چرا که تماما با منطق روایی فیلم در تعارض بود، و از سوی دیگر کمدی فیلمش را زیر سوال میبرد.
داستان
صادق مشکینی (پرویز پرستویی)، فیلمبردار تلویزیون، که بسیار از جنگ و خط مقدم جنگ میترسد، برای اینکه بتواند از صندوق تلویزیون وام بگیرد تا خانهٔ نیمه ساختهاش را تکمیل کند، باید برای فیلمبرداریِ فیلمی مستند از اسرای عراقی به منطقهٔ جنگی برود. صادق شبانه وصیتی تنظیم میکند و فردا صبح بههمراه آقای کمالی (محمود عزیزی) عازم منطقه میشود؛ صادق برای اینکه پایش به جبهه و منطقهٔ جنگی و بخصوص خط مقدم نرسد، حوادث عجیب و غریبی رقم میزند…
آژانس شیشهای
آژانس شیشهای یک فیلم درام ایرانی به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا است که در سال ۱۳۷۶ تولید شد. در این فیلم پرویز پرستویی، رضا کیانیان و حبیب رضایی بازی کردهاند. داستان فیلم دربارهٔ یک رزمندهٔ سابق جنگ ایران و عراق به نام عباس حیدری است که بر اثر جراحت جنگی در آستانهٔ مرگ است.
همرزم سابقش، حاج کاظم، تصمیم میگیرد که عباس را برای معالجهٔ فوری به لندن ببرد؛ ولی کارها طوری پیش میرود که آنها موفق نمیشوند هزینهٔ بلیت هواپیما را سر وقت تأمین کنند. حاج کاظم، که مرگ عباس را برنمیتابد، برای نجات او دست به گروگانگیری در آژانس هواپیمایی میزند.
تحلیل و داستان آژانس شیشهای
به ظاهر فیلم در دسته آثار سینمای دفاع مقدس که البته به آثار ناشی از آن میپردازد دستهبندی میشود، که هست هر چند هیچ صحنه حماسی-جنگی در آن نباشد. چون محور داستان، جانبازی از هشت سال دفاع مقدس است که ترکشهای زمان جنگ در بدنش او را در شرایط مرگ و زندگی قرار داده است.
در صحنههای حضور احمد کوهی و سلحشور و نیروی انتظامی تصور میکنیم فیلم اطلاعاتی- امنیتی است، که هست چون جملاتی گفته میشود که نشان از حساسیت وضعیت استراتژیک ایران در منطقه و جهان دارد؛ حساسیتی که در طول سدهها وجود داشته و با هر سلسله و حاکمی به شکلی بروز پیدا کرده است.
آژانس شیشهای
حتی صحنه پایانی که حاج کاظم و عباس به خیابان خلوتی که فقط صدای ماشین خطکش خیابان شنیده میشود و فضای رعب و نگرانی ایجاد میکند. وقتی هنوز تیتراژ آغازین بر پرده بالا میرود، صدای خسته مردی که «فاطمه، فاطمه» میگوید، ممکن است این حس را در ما ایجاد کند که فیلم مذهبی است.
رفافت حاج کاظم و عباس از دوران هشت ساله جنگ باعث میشود بعد از سالها پایان جنگ، حاج کاظم مال و جان خود را به خاطر عباس به خطر بیاندازد. بعد اصغر، دوست دیگر به جمعشان اضافه میشود. بعد نرگس گریان جلوی درِ آژانس مینشیند و التماسش به حاج کاظم، چیزی جز عمق عشق و علاقهاش به همسرش نیست.
آژانس شیشهای
آخرین و بزرگترین حس دوستی و رفاقت، نامهای است که حاج کاظم به همسرش مینویسد و او را پناه خود و برترین کسی خطاب میکند که درک درستی از آنچه او در آژانس رقم زده خواهد داشت، چون برای او چفیه زمان جنگش را میفرستد. حضور سلمان، پسر حاج کاظم که ابتدا مخالف تصمیم پدر بود، اما فقط یک روز بعد قاصد پیام مادر/ فاطمه میشود و باور به پدرش را نشان میدهد تا عمق پیوند خانوادگی را به تصویر بکشد.
داستان
عباس، بسیجی خراسانی است که از سالهای حضورش در جنگ ایران و عراق، ترکش خمپارهای در کنار شاهرگ گردنش باقی ماندهاست. به اصرار همسرش، نرگس، برای معاینه به تهران میآید و در خیابان، به شکل اتفاقی با همرزم سابقش، حاج کاظم، روبهرو میشود که مشغول مسافرکشی است.
پزشک، وضعیت عباس را بحرانی تشخیص میدهد و توصیه میکند هرچه زودتر برای بیرون آوردن ترکش به لندن برود. کاظم برای تأمین هزینهٔ سفر عباس حاضر میشود اتومبیلش را بفروشد. خریدار اتومبیل پول را بهموقع به حاج کاظم که با عباس در آژانس مسافرتی منتظر بودند، نمیرساند و حاج کاظم بهناچار به رئیس آژانس پیشنهاد میکند که تا زمان رسیدن پول، سوییچ و مدارک اتومبیل را به گرو بردارد و در عوض بلیتها را صادر کند، اما رئیس آژانس نمیپذیرد.
آژانس شیشهای
حاج کاظم اصرار میکند که عباس از رزمندگان سالهای جنگ است تا شاید بدینگونه رئیس آژانس راضی شود، اما او در پاسخ، سخنانی طعنهآمیز دربارهٔ رزمندگان به زبان میآورد. حاج کاظم که عصبانی شده، شیشهٔ دفتر رئیس آژانس را میشکند و پس از خلع سلاح یک مأمور نیروی انتظامی که درون آژانس بود، مشتریان آژانس را گروگان میگیرد تا مسئولان ترتیب سفر فوری او و عباس به لندن را بدهند.
درخت گردو
درخت گردو فیلمی ایرانی در ژانر جنگی و درام به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی سید مصطفی احمدی محصول سال ۱۳۹۸ سینمای ایران است. فیلمنامه این اثر توسط ابراهیم امینی و حسین حسنی نوشته شدهاست. این فیلم از فیلمهای راهیافته به بخش اصلی سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر است.
درخت گردو
مهدویان سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و پیمان معادی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را کسب و مینو شریفی بازیگر نقش مریم نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن گردید. ترانهٔ این فیلم با شعری از روزبه بمانی و صدای علیرضا قربانی خوانده شدهاست و حبیب خزاییفر بهعنوان آهنگساز و اردشیر کامکار بهعنوان کمانچهنواز با این فیلم همکاری کردهاند. درخت گردو یکی از جزو سه نامزدیها به همراه خورشید و یلدا برای معرفی به عنوان نماینده سینمای ایران در اسکار ۲۰۲۱ بود. این یک فیلم سینمایی دفاع مقدس جدید به شمار میرود.
تحلیل و داستان درخت گردو
بنا بوده تراژدی از دست دادن فرزند و احساس گناه پدر در مورد اینکه توان مراقبت از فرزند را نداشته و حالا دچار عذاب وجدان است، مخاطب را در موقعیتی قرار دهد که تا انتها نگران بخشیده شدن یا نشدن شخصیت توسط خودشان و اطرافیان باشد، اما وزن موقعیت (قادر) و (مریم) که مبتنی بر یک رخداد واقعی است، چنان بر داستان موازی (احمد) و (هما) میچربد که مخاطب بهزحمت میتواند این دوقطبی پیش برنده را درک کند. نتیجه اینکه حضور احمد در موقعیتهای مختلف باسمهای و پیوست شده بهکار از آب درآمده است.
درخت گردو
البته در وقوع چنین نقیصهای اختلاف سطح بازی پیمان معادی و مهران مدیری با آن لکنت مبتدیانه و مصنوعی هم تاثیر شگرفی داشته و هر دق ربازی معادی قابلدرک و همراهی برانگیز است، اجرای مدیری پس زننده و دافعه برانگیز از آب درآمده است. این را هم باید اضافه کرد که خط داستانی افزوده شده به خط داستان واقعی کممایه و کمرمق است و توان برابری با آن را ندارد.
درخت گردو
از طرفی شاید تلاش برای پایبندی به داستان اصلی فیلمنامهنویس را از ایجاد گرههای داستانی تازه و ایجاد پیچوتابهای دراماتیک برای جذابتر شدن داستان دور نگهداشته است. در دوقطبی ترسیمشده در فیلمنامه بناست هما که پیشتر فرزندش مینا را از دست داده است، این بار تمام تلاشش را صرف نجات جان فرزندان شیمیایی شده (قادر) کند، بلکه به لحاظ روانی التیام پیدا کند و همزمان احمد تلاش کند فرزندی که مریم باردار است را زنده به دنیا آورد تا حال بهتری پیدا و خاطرهاش بابت کوتاهی که منجر به مرگ فرزندش شد را فراموش کند. اما اینهمه چنان خلاصه شده و چندپاره در فیلم به نمایش در میآید که چندان کمکی به حال و روز فیلم نمیکند.
درخت گردو
مخلص کلام اینکه درخت گردو فیلم مهمی است و در مورد موضوع بسیار مهمی سخن میگوید که حتما و قطعا باید در خاطر و حافظه تمام ایرانیان و حتی جهانیان باقی بماند. مراد تراژدی بمباران شیمیایی سردشت و دیگر شهرهای کُردنشین است، اما از حیث سینمایی یکدست و همگن نیست و به لحاظ کیفی چنان پر نوسان و چندپاره است که دوستداشتنش کار چندان راحتی نیست.
داستان
داستان درخت گردو در سه بازه زمانی سالهای ۱۳۶۶، ۱۳۸۴ و ۱۳۹۵ روایت میشود و بر پایه داستان واقعی و تلخ زندگی فردی رنج کشیده اهل آذربایجان غربی، به نام قادر مولان پور در روستای مرزی رشهرمه در نزدیکی سردشت ساخته شده است؛ قادر و خانواده اش درگیر فاجعه بمباران شیمیایی سردشت شدند. پیمان معادی نقش «قادر مولانپور» را بازی میکند. در سکانسهای پایانی فیلم، «قادر» در جواب قاضی دادگاه لاهه که میپرسد: «چرا اینقدر امیدواری؟»، جواب میدهد: «اگر ما کردها امیدوار نبودیم خیلی زودتر از بین رفته بودیم».
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم ها و سریال های تاریخی 2022 و 2021
- بهترین فیلم های خانوادگی 2022
- بهترین فیلم های لایو اکشن 2022
- بهترین فیلم های بیوگرافی 2022
- بهترین فیلم های ورزشی 2022
- بهترین فیلم های جنگ جهانی 2022، 2021 و تمام دوران
- بهترین فیلم های حماسی 2022
- بهترین فیلم های وسترن 2022 و 2021
- بهترین فیلم های زندان 2022 و 2021
- بهترین فیلم های ماجراجویی 2022 و 2021
- بهترین فیلم های درام 2022 و 2021
- بهترین فیلم های اسلامی 2022 و 2021
- بهترین فیلم های سیاسی 2021
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم های دفاع مقدس سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.