این فهرست از بهترین فیلم های فلسفی ، قهرمانهایی را نشان میدهد که در حین زیست، زندگی و معنا و جایگاه خود را در جهان زیر سوال میبرند. با فیگار بمانید.
بهترین نوع فیلمها عموماً آنهایی هستند که ما را گیج و لال میکنند، مثل بهترین فیلم های عرفانی. فیلم های تأمل برانگیز اغلب فلسفی تلقی میشوند، زیرا سؤالات اساسی را مطرح میکنند که همه چیزهایی را که ما در زندگی معمولی بدیهی میدانیم به هم میزند.
چنین فیلمهایی حول محور شخصیتهایی میچرخند که درگیر نوعی بحران وجودی هستند یا افرادی که شرایط زندگی یا مرگ را تجربه میکنند. در ادامه بهترین فیلم فلسفی جدید معرفی شده است.
فیلم های عرفانی ترکیه
بهترین فیلم های فلسفی
- بهترین فیلم های فلسفی 2023
- محبوب ترین فیلم های فلسفی
- Stalker
- Titane
- Hacksaw Ridge
- Wings Of Desire
- Soul Surfer
- La Dolce Vita
- The Truman Show
- The Grapes Of Wrath
- The Seventh Seal
- Tokyo Story
- Eyes Wide Shut
- Rashomon
- When Nietzsche Wept
- Dune
- Nymphomaniac
- Ikiru
- It’s A Wonderful Life
- The Silence of the Lambs
- Psycho
- Life Is Beautiful
- Yaşamak Güzel Şey
- The Shawshank Redemption
- فیلم های معنوی و عرفانی ایرانی – فلسفی
مقاله مکمل:
در مواجهه با خطر طبیعی است که مردم ماهیت و باورهای واقعی خود را آشکار میکنند. با مشاهده شخصیتهای فیلمهایی که تصمیم میگیرند و به شرایط خاص به شیوهای که انتخاب میکنند واکنش نشان میدهند، مخاطب بینشی از فرآیندهای فکری آنها پیدا میکند و این به نوبه خود، فلسفههای مربوط به زندگی آنها را منعکس میکند.
Method Sampling: How to Build the Future Together
از جدیدترین فیلم های فلسفی که میتوانید در لیست مورد انتظار قرار دهید؛ فیلم “روش نمونه گیری: چگونه آینده را با هم بسازیم”. مدت زمان فیلم 55 دقیقه است. جاش نسمیت کارگردانی آن را برعهده دارد. سامانتا مک شین، ویلیام پادیلا-براون و فابیو ویگی از بازیگران این مستند هستند.
Olavo is Right
فیلم بیوگرافی “اولاوو درست میگه” از جدیدترین فیلم های فلسفی 2023، درباره تاثیرگذارترین فیلسوف برزیل است که کمپینهای افترا علیه او را رد میکند و به بینندگان نگاهی عمیق به این مرد و کار مهمش میدهد.
مائورو ونتورا کارگردان این فیلم فلسفی جدید است. آرنو آلکانتارا جونیور، ارنستو آرائوخو و ماتئوس باززو بازیگران اصلی فیلم که در 29 مارس 2023 منتشر خواهد شد هستند.
Wittgenstein’s Poker
فیلم فلسفی جدید پوکر ویتگنشتاین داستان یک مشاجره ده دقیقهای بین دو فیلسوف بزرگ است. این انیمیشن کوتاه تاریخی توسط کریستین دی ویتا کارگردانی شده است.
Universe Zone
میشا، یک رویاپرداز ساده لوح، آرزو میکند با قربانی کردن خود در منطقه فرازمینی پسا آخرالزمانی، جهان را به طور معجزه آسایی نجات دهد. اوا، زن جوان و دانشمند، به سفر خطرناک که زنجیرهای از وقایع مرموز است میپیوندند. الکساندر صدرالدینی کارگردان فیلم ماجرایی و درام منطقه جهان است.
Stalker
فیلم “استالکر” (Stalker) به کارگردانی آندری تارکوفسکی یک اثر سینمایی است که از نظر فلسفی بسیار پرمغز و عمیق است. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام از آرکادی و سرگئی استراتوف ساخته شده است.
“استالکر” به طور عمده به مسائلی مانند طبیعت و عمق انسان، آرزوها و امیدها، معنا و مفهوم زندگی، وجود و عدم وجود، و تأثیر قدرت بر انسان میپردازد. داستان فیلم حول محور سه شخصیت استالکر، نویسنده و استاد میگردد که به منطقهای معروف به “منطقه” سفر میکنند. منطقه یک منطقه مرموز است که شایعات میگوید در آن مکانی وجود دارد که میتواند آرزوهای دلخواه را برآورده کند. اما ورود به منطقه با خطراتی بسیار همراه است و تنها استالکر اطلاعات کافی درباره آن را دارد. شاید بشود گفت یکی از بهترین فیلم های معنوی و عرفانی خارجی که قبل از مرگ باید ببینید همین فیلم است.
در “استالکر”، تارکوفسکی با استفاده از زبان سینما و صحنههای طولانی، آرام و آرتیستیک، خلق یک فضای متفکرانه و تأملی را برای بحث در مورد مسائل عمیق فلسفی فراهم میکند. فیلم به صورت ضمنی پرسشهایی را درباره وجود، خواسته و آرزو، تضادهای انسانی و معنای زندگی مطرح میکند. طرح شهوت قدرت و تأثیر آن بر انسانها نیز در طول داستان برجسته میشود.
استفاده از عناصر سمبلیک و طنز تارکوفسکی، این اثر را به یک تجربه فرهنگی و جنبههایی از آن به یک سوال برانگیز تبدیل میکند. “استالکر” با طرح پرسشهای فلسفی و ایجاد نگرشهای متعدد نسبت به زندگی و وجود، مخاطب را به تأمل و تفکر عمیق و معنوی دعوت میکند.
Titane – 6.9
- کارگردان ژولیا دوکورنو
- تهیهکننده جین-کریستف ریموند
- فیلمنامهنویس جولیا دوکورنو
- بازیگران ونسان لندون، میریم آکدیو، آگاته روسل، گیرانس ماریلیر و لایس سلامی
- موسیقی جیم ویلیامز
از آنجایی که این فیلم اساساً تکان دهنده است، فقط میتوانیم آن را یک موفقیت هیجان انگیز تلقی کنیم. ساختارهای دراماتیک کارگردانی بنام جولیا دوکورنو به دلیل غیرقابل پیش بینی بودنش هیپنوتیزم کننده است (در مورد Raw هم به همین شکل بود) و به طور مداوم لایه هایی را به ذهن شما اضافه میکند که شما را حیرت زده میکند.
تیتان هر چیزی را که میتوانیم از برچسب فیلم خارق العاده انتظار داشته باشیم به ما میدهد، با شروع یک داستان دیوانه وار با بیان یک درام آشنا اما غریب در مورد محبت ها و نارضایتی های قهرمانان مختلف و خود قهرمانان نسبت به بدن خود.
Hacksaw Ridge
این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلم های عرفانی به کارگردانی مل گیبسون در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. بازیگران اصلی آن شامل اندرو گارفیلد، وینس وان، سم ورثینگتون و … هستند. فیلم داستان یک پزشک جنگی صلحطلب آمریکایی را روایت میکند که از حمل یا استفاده از هرگونه سلاح امتناع میکند. او اولین مخالف وظیفهای است که مدال افتخار دریافت میکند. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و به طور کلی روایت سینمایی اضافهای را برای زیباتر شدن داستان دارد، اما هسته داستان قطعاً شما را به فکرفرو خواهد برد. اگر به معجزهها ایمان دارید، این فیلم را توصیه میکنیم.
Wings Of Desire – 8
- کارگردان ویم وندرس
- تهیهکننده ویم وندرس و آناتول دومان
- نویسنده ویم وندرس، پیتر هاندکه و ریشارد رایتینگر
- بازیگران برونو گانتس، سولوی دومارتان، اتو زاندر، کورت بویس و پیتر فالک
- موسیقی یورگن کنیپر ؛ بهترین فیلم های فلسفی
زیر آسمان برلین دربارهٔ فرشتههایی نامرئی و فنا ناپذیر است که در سطح شهر برلین پخش شدهاند و افکار انسانها را میشنوند و آنهایی که دچار سردرگمی و استرس شدهاند را آرام میکنند.
در نمای پایانی فیلم جملهای نمایش داده میشود که: «تقدیم به همهٔ فرشتههای سابق اما خصوصاً به یاسوجیرو، فرانسوا و آندری.» این جمله به سه فیلمساز یعنی یاسوجیرو اوزو، فرانسوا تروفوا و آندری تارکوفسکی اشاره دارد.
Soul Surfer
این فیلم که یکی از فیلم های فلسفی عرفانی درست درمون میباشد، با نام “موجسوار معنوی” (Soul Surfer) به انتشار رسید. این فیلم در سال ۲۰۱۱ به کارگردانی شان مکنامارا روی پردهی سینماها آمد. بازیگران اصلی آن شامل آنا سوفیا راب، هلن هانت، لورن نیکلسون و … هستند. در این فیلم، آنا سوفیا راب نقش بتانی همیلتون، یک موجسوار حرفهای را بازی میکند که به دلیل حمله کوسه، بازوی خود را از دست میدهد. “سرنوشت یک موجسوار” بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و قدرت اراده و ایمان را به تصویر میکشد. در این فیلم، دنیس کواید و خواننده کانتری، کری آندروود نیز حضور دارند. امتیاز متاکریتیک این فیلم ۵۳ از ۱۰۰ است. شاید بشود این فیلم را جزو فیلم های تاثیرگذار معنوی دانست که حتما باید ببینید.
La Dolce Vita – 8
- کارگردان فدریکو فلینی
- تهیهکننده جوزپه آماتو و آنجلو ریتسولی
- نویسنده فدریکو فلینی، اینو فلاایانو، تولیو پینهلی، برونلو روندی و پیر پائولو پازولینی
- بازیگران مارچلو ماسترویانی، آنیتا اکبرگ، آنوک آمه، ماگلی نوئل، نادیا گرای و ایون فورنو
- موسیقی نینو روتا
این فیلم درباره مارچلو، یک روزنامه نگار شایعه پراکنی است که در خیابان های رم در جستجوی «زندگی شیرین» بیهوده پرسه میزند. او در طول هفت شبانه روز با افراد مختلف با شخصیت های متفاوت ملاقات میکند که هر کدام بر درک او از فلسفه زندگی تأثیر میگذارد.
این فیلم به هفت قسمت تقسیم میشود که توسط قهرمان داستان در جستجوی بیهوده برای عشق و خوشبختی با هم ترکیب شده اند. مارچلو بهعنوان یک نویسنده تبلوید، بین تمایل خود برای رهبری زندگی معنادارتر در کنار سایر شخصیتهای حساس و روشنفکر یا سبک زندگی افراطی و شهرت، درگیر است.
مارتین اسکورسیزی در پنجمین جشنوارهٔ بینالمللی فیلم رم به مناسبت پنجاهمین سال ساخت فیلم زندگی شیرین آن را نقطهٔ عطفی در تاریخ سینما دانست و گفت:به اعتقاد من سینما به پیش و بعد از «زندگی شیرین» تقسیم میشود.
The Truman Show
نمایش ترومن فیلمی طنز و علمی تخیلی و درام محصول سال ۱۹۹۸ میلادی است. این فیلم توسط پیتر ویر کارگردانی شده تهیهکنندگی این فیلم نیز بر عهده اسکات رودین، اندرو نیکول، ادوارد فلدمن و آدام شرودر بودهاست. اندرو نیکول نویسندگی این فیلمها هم بر عهده داشتهاست. ستاره این فیلم جیم کری نقش مردی را بازی میکند که بدون آن که بداند، از همان زمان تولد در یک نمایش تلویزیونی شبیهسازی شده در دنیایی که توسط شرکتی ساخته شده، زندگی میکند.
او از این موضوع آگاه میشود و تصمیم میگیرد فرار کند. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به لورا لینی، نوآ امریک، ناتاشا مکالهون، هالند تیلور، اد هریس و برایان دلات اشاره کرد. فیلم زندگی مردی را نمایش میدهد که زندگیاش، بدون اطلاع وی، به صورت ۲۴ ساعته از شبکهٔ تلویزیونی برای میلیونها نفر در سراسر جهان در حال پخش است. ترومن، به واقعیت زندگی خویش شک میکند و جهت رسیدن به حقیقت زندگیاش شروع به کاوش میکند. ترومن شو فیلم رد خدا نیست اما آن را با نگاهی متفاوت دنبال کرده است.
کارگردان و نویسنده فیلمنامه ترومن شو را به ما تزریق میکنند و مسئله ای را نبش قبر می کنند که چهار سده پیش یک فیلسوف با آن، نظام تفکر فلسفی را به هم ریخت. یکی از نقاط عطف تاریخ تفکر، زمانی بود که بشر و ذهن او به عنوان فاعل شناسا، مشروعیت و حجیت یافت. تا پیش از آن، جهان بیرونی امری مستقل و بی نیاز از اثبات تلقی می شد. جهانی که انسان در کنار آن قرار می گرفت. جهان وجود داشت، چه ما این گونه باور و تصور کنیم، چه نکنیم.
اما دکارت پرسشی را مطرح کرد و شیوه ای را قرار داد که با آن لازم بود تا جهان به عنوان چیزی مشکوک و ممکن از سوی ذهن بشر ثابت شود و به رسمیت شناخته شود. انگار که اگر مهر تایید آگاهی ما بر آن نباشد، جهان وجود ندارد. این گونه خشتی از بنای روزگار مدرن گذارده شد.در ۱۶۳۷ میلادی دکارت پرسشی را مطرح کرد که جیم کری اکنون در فیلم «ترومن شو» درگیر آن می شود: «اگر نه یک خدای واقعی _ که خیر اعلی و سرچشمه اصلی حقیقت است، بلکه شیطانی شریر و مکار و فریبکار تمام مهارت خود را در فریفتن من به کار بسته باشد چه؟
اگر آسمان، هوا، زمین، رنگ ها، اشکال، صداها و تمام اشیای خارجی که می بینیم، اوهام و فریب هایی باشند که این شیطان برای صید خوش باوری من از آنها استفاده می کند چه؟»«ترومن باربانک » همان بازیگر مقهور تصمیم های دیگران است. کسی است که همه اطرافیان او جز یک نفر دست به دست هم داده اند، مبادا که جریان ثابت روزمره برای او به هم خورد.می کوشند تا او از مرداب راکد جهل مرکب خویش بیرون نیاید.
با این همه «ترومن» پاسخ های منفی و ناسازگاری های محیط پیرامون را جدی می گیرد، تردید به اندیشه او راه می یابد، آرامش مردابی او را به هم می زند و می فهمد که چقدر کلیشه ای و از پیش تعیین شده عمل می کند. شک و حیرت، سامانه ثابت گذشته را فرو می ریزد. عصیان می کند، طغیان می کند، خشم کارگردان را برمی انگیزد، کارگردانی که همان شیطان پرسش دکارتی است.اگر «ترومن باربانک» قهرمان اصلی فیلم دستخوش یک شبه شک دکارتی می شود، نقش دیگر فیلم، یعنی همان کارگردانی که نمایش ترومن را به خورد مردمان جهان می دهد، نیز فرزند همین دنیای مدرن است.
The Grapes Of Wrath – 8
- کارگردان جان فورد
- تهیهکننده داریل اف. زانوک و نانالی جانسون
- فیلمنامهنویس نانالی جانسون بر پایه خوشههای خشم اثر جان استاینبک
- بازیگران هنری فوندا، جین دارول، جان کارادین، شرلی میلز و جان کوالن
- موسیقی آلفرد نیومن
رمان معروف اشتاین بک به همین نام توسط جان فورد در فیلمی اقتباس شد. این فیلم زندگی و مبارزات خانواده اوکلاهاما را منعکس میکند که آنها پس از از دست دادن مزرعه خود در رکود بزرگ به کالیفرنیا نقل مکان میکنند و به کارگران مهاجر تبدیل میشوند.
روح آمریکایی هرگز شکست نمیخورد، به همین ترتیب، شخصیت ها با شرایط سختی روبرو میشوند، اما آنها بدون پذیرش شکست آن را تحمل میکنند و زنده ماندن آنها صرف نظر از همه شانس ها یک پیروزی است. برخلاف رمان، فیلم با یک نکته خوش بینانه تر به پایان میرسد. این فیلم یک حماسه واقعی است که در مورد اهمیت زندگی و عدم نیاز به معنای دیگری به جز زنده بودن با عزیزانمان و برای آن ها میکاود.
The Seventh Seal – 8.2
- کارگردان اینگمار برگمان
- تهیهکننده آلن ایکلوند
- نویسنده اینگمار برگمان
- بازیگران ماکس فون سیدو، گونار بیورنستراند، نیلز پاپه، بنگت ایکروت
- موسیقی اریک نوردگرن
تردید ابدی بشریت این سوال را مطرح میکند که “پس از مرگ چه چیزی وجود دارد؟” و پاسخ به این پرسش است که همه فیلسوفان، دانشمندان و هنرمندان به دنبال آن هستند. در این فیلم، قهرمان داستان، مرگ را به یک بازی شطرنج به چالش میکشد تا گویی ایمان خود را به قادر مطلق بیازماید، بازیای که مبتنی بر باور کورکورانه محض نیست، بلکه مبتنی بر درک منطقیتر از عملکرد زندگی و مرگ است.
او با ایده زندگی به عنوان یک زندان و نجات بازی میکند که تنها با خالص ترین شکل رهایی – یعنی از طریق مرگ – به دست میآید. یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما، تلاشهای کلاسیک برگمن برای درک معنای زندگی به عنوان یک نیاز ذاتی برای قدردانی از چیزهای کوچک، مانند توت فرنگی های وحشی است.
نقد فیلم مهر هفتم (The Seventh Seal 1957)
شاید از جدیترین و بهترین فیلم های خداشناسی فیلم مهر هفتم باشد که با دیدنش راههای عجیبی رد ذهنتان باز خواهد شد.
Tokyo Story – 8.2
- کارگردان یاسوجیرو ازو
- بازیگران چیشو ریو و ستسوکو هارا
- مدت زمان ۱۳۶ دقیقه
- کشور ژاپن
- زبان ژاپنی
آدم عادت دارد در یک طرح سینمایی به دنبال درام بگردد، اما این مسئله دقیقاً همان چیزی است که اوزو در خلاقیت هایش زیر و رو میکند. به ویژه، در این فیلم، روایت حتی کوچکترین تنش یا درگیری را ندارد. در طول فیلم، زوجی پیر به دیدار فرزندانشان میروند و تقریباً ناگزیر، از نزدیک شاهد نقاط قوت و کاستیهای فرزندان خود هستند.
آنها برای فرزندان خود مشکل ساز و باعث ناراحتی میشوند و توسط فرزندان خود مورد غفلت قرار میگیرند، نه به خاطر بی علاقگی عمدی، بلکه به این دلیل که همه مشغول زندگی خود هستند. شیوه جداییناپذیری که اوزو اهمیت زندگی روزمره و فعالیتهای به ظاهر کماهمیت را به ما نشان میدهد، چیزی است که این فیلم را در ذات خود عمیقاً فلسفی میکند.
Eyes Wide Shut
به گفته فیلسوف اسلاوی ژیژک، چشمان کاملا بسته به بررسی این ایده می پردازد که میل زنانه تهدید میکند که قرار است بر میل مردانه غلبه کند. این فیلم با حضور تام کروز و نیکول کیدمن، شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه فیلم وسواسگونه کوبریک ممکن است حتی این زوج را از هم جدا کرده است. روایت فیلم شخصیت کروز، بیل هارفورد را نشان میدهد که به شدت تلاش میکند تا زندگی را در سطحی اروتیک برابر با فانتزی جنسی همسرش تجربه کند.
در طول ساختار روایی فیلم بیل هارفورد از نیکول کیدمن میخواهد که یک بار تصور یک رابطه عاشقانه را که قبلا داشته با شدتی که برای بیل تقریبا غیرقابل تصور است توصیف کند. چنین تخیلاتی درک او از وفاداری به چالش میکشد. در واقع، خود این واقعیت که مدام همهی انسانها در حال سرکوبش هستند، نشان دهنده ضعف میل جنسی انسانها به یکدیگر است. شخصیت اول فیلم در خیابانهای نیویورک به دنبال تجربهای برای رقابت با تخیل او میگردد تا اینکه تبدیل به عیاشی آراسته برای افراد ثروتمند و قدرتمند شود.
همانطور که ژیژک اشاره میکند، عیاشی خود فاقد هر گونه حس ارژیاستیک است. شاید این فقدان لذت نشان دهد که رابطه جنسی اغلب یک امر صحنهسازی شده است، فاقد نشاط و حتی واقعیت رویاها و خیالات ما است. این فیلم وفاداری را بررسی میکند.
Rashomon – 8.2
- کارگردان آکیرا کوروساوا
- تهیهکننده مینورو جینگو
- نویسنده آکیرا کوروساوا و شینوهو هاشیموتو بر اساس دو داستان کوتاه از ریونوسوکه آکوتاگاوا
- بازیگران توشیرو میفونه، ماسایوکی موری، ماچیکو کیو، تاکاشی شیمورا و مینورو چیاکی
- موسیقی فومیو هایاساکا
فیلم کوروساوا، راشومون، اکتشافی است که با تضاد حقیقت مطلق را دراماتیک میکند. مفهوم «دیدن یعنی باور کردن» در اینجا کاملاً مختل میشود، زیرا طبق شخصیتهای فیلم، آنچه که فرد میبیند مستقیماً به جایی که میایستد بستگی دارد، بنابراین سؤال پرسپکتیو در تصویر مطرح میشود.
مسئله ای که در این فیلم مطرح میشود، یک مشکل کلاسیک 6 یا 9 است، در حالی که یک نفر به عدد نگاه میکند و ادعا میکند که 6 است، شخص مقابل او به همان رقم نگاه میکند و آن را 9 میداند. هیچ یک از این دو کاملاً اشتباه نیست، اما در مورد طرح فیلم، گسترش منطق یکسانی برای دربرگرفتن دیدگاه هر شخصیت به عنوان نسخهای از حقیقت، کل روایت را غیرقابل اعتماد میکند. یکی از بهترین فیلم های فلسفی که نمیشود انکارش کرد.
When Nietzsche Wept
وقتی نیچه گریست فیلمی است به کارگردانی Pinchas Perry که در سال ۲۰۰۷ با اقتباس از رمانِ وقتی نیچه گریست نوشتهٔ اروین یالوم ساخته شده است. این فیلمِ درام محصول کشور آمریکاست و بازیگرانی همچون آرماند آسانته (در نقشِ فریدریش نیچه)، بن کراس (در نقشِ یوزف برویر) و کاترین وینیک (در نقشِ لو سالومه) در آن هنرنمایی کردهاند. این فیلم روایتگرِ دیدارِ خیالیِ فریدریش نیچه، فیلسوفِ آلمانی، و یوزف برویر، پزشک اتریشی، و رابطهٔ پر فراز و نشیب این دو است.
وین، پایان قرن نوزدهم. لو سالومه، دختری جوان و دلربا، نامهای عجیب برای یوزف برویرِ مشهور مینویسد: «دکتر برویر، باید شما را ببینم، موضوعِ مرگ و زندگی در میان است. فردا صبح ساعت ۹ در کافه روسه (Cafe Rousse) شما را میبینم». سالومه آمده است تا یوزف برویر، پزشکِ مشهور و استادِ زیگموند فروید را ببیند. او نگرانِ دوستش، نیچه است و از برویر میخواهد که دوستش را درمان کند.
برویر باید اندیشمندِ بزرگ و تنهایی که از سردردهایِ شدید میگرنی رنج میبرد را درمان کند و او را از این گرفتاری برهاند. ولی نیچه نباید از این جریان و دیدار برویر و سالومه بویی ببرد. برویر تصمیم میگیرد با روشِ جدید «بیاندرمانی» که بهتازگی در مورد بیمار دیگرش آنا. او. تجربه کرده، نیچه را درمان کند. با این حال فیلسوفِ مغرور آلمانی، حاضر نیست «روانِ» خود را به دست یک پزشک بسپارد و تنها از او میخواهد که «جسم» او را درمان کند.
کوششها و ترفندهای گوناگون برویر برای مطرح ساختن مشکلاتِ روحی نیچه راه به جایی نمیبرد. سرانجام ترفند زیرکانه و البته خطرناک برویر برای ورود به دنیایِ درونی نیچه سرآغازِ دیدارهای پیاپی او و نیچه میشود، دیدارهایی که در آن هر یک از آن دو میکوشند تا دیگری را درمان کنند. بهاینترتیب میان برویرِ آرام و دلسوز، و نیچهٔ حساس و خوددار، دوئل گفتاریِ تندی به وجود میآید و هر چه این دو به هم نزدیکتر میشوند، برویر بیشتر متوجه میشود که فقط در صورتی میتواند نیچه را معالجه کند که وی اجازهٔ این کار را به او بدهد.
ظاهرا بنیان فیلم بر شرح حال زندگی و احوالات نیچه استوار است اما به تصور نگارنده باطن فیلم حاکی از تصدیق لحظه به لحظه نظریات زیگموند فروید است. همان شخصیتی که به نظر میرسد نقش سوم یا چهارم فیلم را ایفا میکند اما بواقع نقش تفکر او نقش اول فیلم است. در پایان فیلم، چه در مورد دکتر بروئر و چه در مورد نیچه متوجه میشویم، علت اصلی تمام روانرنجوریهای این دو شخصیت، تعارضهای جنسی بوده است. «فروید سه نوع اضطراب را معرفی کرد: اضطراب واقعی، اضطراب روانرنجور و اضطراب اخلاقی. اولین نوع اضطراب، که اضطرابهای دیگر از آن ناشی میشوند، اضطراب واقعی یا عینی است.
این اضطراب شامل ترس از خطرهای ملموس در دنیای واقعی است. انواع دیگر اضطراب، یعنی اضطراب روانرنجور و اخلاقی، همواره برای بهداشت روانی ما مشکلسازترند. ریشه اضطراب روان رنجور، در کودکیاست، در تعارض بین ارضای غریزی و واقعیت. اضطراب اخلاقی نیز ترس از وجدان شخص است.» (شولتز، ۱۳۸۵، ص۶۴) اما نکته قابل تأملتر، تأثیر اجتنابناپذیر اندیشهها و سخنان نیچه بر علم روانکاوی و حتی بر نظریات فروید است؛ مطلبی که اگر چه در فیلم به تفصیل پرداخت نشده است، اما از یکی از دیالوگ های فیلم درمییابیم کارگردان فیلم -پینچاس پری- این موضوع را نیک دریافته و از زبان فروید بازیگر، به آن اقرار مینماید؛ آنجا که دکتر بروئر روش درمان نیچه را (در مورد خودش) برای فروید توضیح میدهد و فروید با تعجب میپرسد آیا نیچه تو را روی تخت خواباند و گفت چشمانت را ببندی و تمرکز کنی؟
جالب توجه است بدانیم این دقیقا همان روش «تداعیآزاد» فروید برای درمان بیمارانش بود، روشی که فروید پس از کنار گذاشتن روش دکتر بروئر(هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی) توانست با آن بسیاری از بیماران روانرنجورش را درمان کند. «فروید تصمیم گرفت در روال کارش از خواب مصنوعى مدد نگیرد. فروید به دو دلیل چنین کرد: نخست به این سبب که به رغم گذراندن یک دوره آموزشى به استادى برنهایم در بیمارستان ننسى، موفق نشد بیماران را به تعداد مکفى به خواب مصنوعى ببرد؛ و دوم به این دلیل که از نتایجِ درمانىِ پالایش بر اساس خواب مصنوعى ناراضى بود. درست است که این نتایج، درخور توجه بودند و پس از درمانى کوتاهمدت حاصل مىآمدند، اما متعاقباً معلوم شد که تداوم ندارند و بیش از حد به روابط شخصىِ بیمار با پزشکش وابستهاند. کنار گذاشتن خواب مصنوعى، سیر تحول روش درمان هیسترى تا آن زمان را بر هم زد و این به معناى آغازى نو در این مسیر بود. فروید شیوه «تداعى آزاد» را جایگزین کرد، به بیان دیگر، از بیمارانش خواست که از هرگونه تفکرِ آگاهانه خوددارى کنند و با تمرکز حواس و سکوت، اندیشههایى را که خود به خود (به طور غیر ارادى) به ذهنشان متبادر مىشود بىاختیار دنبال کنند؛ یعنى «لایه فوقانى ضمیر آگاهشان را کنار بزنند.»» (فروید، ۱۳۸۲، بی جا)
بنابراین، پژوهش در آثار نیچه از نقطهنظر علم روانکاوی و بدست آوردن سهم تفکرات نیچه دراین علم میتواند دستمایه خوبی برای پژوهشهای معاصر باشد. هنر نیچه و نگاه نیچه به هنر نیز در عین ارتباط تنگاتنگ، دو مقوله جدا از هم هستند. هنر نیچه، تفاوتهایش با دیگر فلاسفه و زبانشناسان و دیدگاه اعتراضی او نسبت به زندگیاست. مراد وی از مرگ خدا در واقع افول و در پی آن مرگ دیدگاه مسیحی و اخلاق مسیحی نسبت به زندگی و جهان است.
از طرفی دیدگاهش درباره هنر یعنی اعمال نگاه دیونیزوسی به انسان و هستی، سایهی سنگینی بر تفکراتش انداخته و مبانی اندیشهی وی را تحتالشعاع قرار داده است. و اما درباره موضوع اصلی فیلم یعنی مویهی نیچه در پایان فیلم، کارگردان فیلم ذهن مخاطب را به این مسیر سوق میدهدکه اگر در دنیای واقعیت، جسم و روح نیچه به همین روش، تحت درمان قرار میگرفت و عشق لوسالومه او را نمیشکست، ای بسا شخصیتی که امروز از نیچه در کتابها باقی مانده است، اینچنین رو به زوال نمیرفت و برخی تناقض های گفتاری و رفتاری را موجب نمیشد. کارگردان، چیزی را به بیننده نشان میدهد که هیچ کسی در زمان حیات نیچه از وی ندیدهاست؛ گریه کردن نیچه را.
Dune – 8.3
- کارگردان: دنی ویلنوو
- تهیهکننده: توماس تال، ریچارد پی. روبینشتاین، ماری پارنت و دنی ویلنوو
- نویسنده: اریک راث، جان اسپیتز و دنی ویلنوو بر پایه تل ماسه اثر فرانک هربرت
- بازیگران: تیموتی شالامی، ربکا فرگوسن، جاش برولین، اسکار آیزاک
- موسیقی: هانس زیمر
شن؟ همه جا! فیلم دون تا حدی در اردن و ابوظبی فیلمبرداری شد. زاویه دید گریگ فریزر فیلمبردار بسیار گسترده اتفاق میافتد! طراحی صدا، چالش برانگیز! اما دیالوگ، در طراحی صدای چالش برانگیز تا حدی گم شده است! فضای فیلم با شرق شناسی متن هربرت، متناسب نیست، تقریباً همه ترکیبات هربرت از فرهنگ پیچیده و متنوع خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) و دین مسلمانان، یا محو شده یا حذف میشود!
کارگردان با ورود به تضاد بین طرح وحشیانه و دنیای طبیعی متمایل میشود، با زوایای تسلیم ناپذیر و متریال خشونت بار، بر روی پوست زمخت درخت خرما که احتمالاً رشد نکرده و قرمزی خاص دست های آغشته به خون با چسبندگی بالا، ساختار بصری فیلم تل ماسه را شکل میدهد.
Nymphomaniac
فیلم جنجالی لارس فون تریر از چهره بازیگران به عنوان تبلیغات استفاده کرد، اما خود فیلم درباره شکست روان یک انسان در یافتن احساس رضایت است که به دلیل ناتوانی او در رسیدن به ارگاسم میباشد. تلاش او چیزی بیش از یک اعتیاد فیزیکال میباشد؛ اشتیاق جنسی در طول ساختار روایی فیلم به عنوان بیان ناقصی در نظر گرفته میشود، از این رو جو به معشوق گذشتهاش، جروم، با التماسی غمانگیز و ناامیدانه میگوید: «همهی من از آنِ تو!».
این ایده که خودِ یک فرد از بین رفته است و برای یافتن مفهوم و فضای اروتیک به دیگری نیاز دارد، در سمپوزیوم افلاطون مورد بررسی قرار گرفته است و این موضوعی میباشد که در فلسفه رمانتیک آلمان مانند تحلیلهای هولدرلین و شلینگ از منظر درک اشتیاق بررسی شده است.
ابعاد زیباییشناختی رنج جو در فیلم به آویزان شدن اودین بر درخت زندگی و ناتوانی او در رسیدن به ارگاسم به یک چند صدایی ناقص تشبیه شده است. علاوه بر این، ساختار فیلم حول یک دیالوگ بین جو و دوست جدید او، سلیگمن است. آنها با هم درباره موضوعات فلسفی مانند اینکه آیا یک انسان میتواند ذاتاً شرور باشد یا اینکه آیا سقط جنین درست است و همچنین بررسی ماهیت جنسیت و انسانیت بحث میکنند.
اگرچه این فیلم لزوماً یک فیلم مهیج نیست، اما حاوی بسیاری از موضوعات مرتبط با ژانر هیجانانگیز است و مستقیماً قراردادهای این ژانر را در آغاز و پایان فیلم به کار میگیرد.
اگر از Nymphomaniac لذت بردید، میتوانید از Romance X اثر Catherine Breillat و Ma Mère اثر Christophe Honoré نیز لذت ببرید. رمانس ایکس که بیشتر اگزیستانسیالیست فرانسوی است تا رمانتیک آلمانی، زنی را دنبال میکند که متعهد به کاوش و ایجاد یک خود جنسی جدید است و در این راه اخلاق جنسی متعارف را به چالش میکشد. Ma Mère داستان رابطه اروتیک بین مادر و پسر بر اساس داستانی به همین نام ژرژ باتای است.
این فیلم ایده باتای را بسط میدهد که یک انسان کجاخلاق، دارای یک احساسِ متمایز از مسائل اخلاقمحور میباشد، درواقع فیلم به تعهد به تجربههایی فراتر از آنچه جامعه آن را تایید میکند و در نتیجه به مقابله با ریاکاری اجتماعی میپردازد. یکی از فیلم های اروتیک و فلسفی که باید با دقت بالا و تامل کافی آن را ببینید همین فیلم است.
Ikiru – 8.3
- کارگردان آکیرا کوروساوا
- تهیهکننده سوجیرو موتوکی
- نویسنده شینوبو هاشیموتو، آکیرا کوروساوا و هیدئو اوگونی
- بازیگران تاکاشی شیمورا
- موسیقی فومیو هایاساکا
از قضا، آقای واتانابه تنها زمانی سرشار از یک میل خاموش نشدنی برای “زندگی” میشود که سرطان او تشخیص داده میشود. یک بوروکرات معمولی، تا آن زمان زندگی بسیار خسته کننده ای داشته است. واتانابه که در یک رستوران کوچک نشسته و صدای گروهی از کودکان را میشنود که برای دوستشان تولدت مبارک میخوانند، نوعی تولد دوباره را تجربه میکند و تصمیم میگیرد حداقل یک کار ارزشمند را انجام دهد.
از همان لحظه است که او واقعاً زندگی را شروع میکند و در نهایت به روایت شخصی خود دست مییابد. عزم تزلزل ناپذیر یک مرد مجرد در ایجاد چیزی مهم، این قدرت را دارد که احساسات بی شماری را در اطرافیانش برانگیزد – الهام، عصبانیت، ناامیدی – اما بعد از رفتن او است که همه سعی میکنند او را درک کنند و به او احترام بگذارند. از بهترین فیلم های فلسفی که قطعا باید ببینید همین فیلم است.
It’s A Wonderful Life – 8.6
- کارگردان فرانک کاپرا
- تهیهکننده فرانک کاپرا
- نویسنده فیلیپ ون دورن استرن
- بازیگران جیمز استوارت، دانا رید و ویلیام ادموندز
بهترین چیز در مورد این فیلم کلاسیک کریسمس این است که چقدر قابل ارتباط است ، حتی تا به امروز. یک مرد سخت کوش صادق که تحت تأثیر آزمایشات و مصائب زندگی برایش قرار گرفته است، تا جایی که یک فرشته نگهبان به او کمک می کند تا به اهمیت خود پی ببرد، به مرز ترک می کشد.
این شامل تفاوتی است که او در طول زندگی خود با کوچکترین رفتارهای مهربانی انجام داده است که به نظر می رسید همیشه بدون پاداش و بدون توجه به نظر می رسید – تغییراتی که حضور او در زندگی اطرافیان ، همسایگان و خانواده او ایجاد کرد – که همه آنها آشکار می شود و از هم پاشید اگر هرگز به دنیا نیامده بود.
این فیلم یک حلقه کامل را تشکیل می دهد ، زیرا قهرمان داستان ایمان خود را در زندگی دوباره به دست می آورد و فرصتی را برای بازگشت مجدد به عزیزانش در پایان روز در نظر می گیرد.
The Silence of the Lambs (1991)
- ژانر: ترسناک، روانشناختی
- کارگردان: جاناتان دمی
- تهیهکننده: کنت اوت، ادوارد ساکسون، رون بزمن
- فیلمنامه: تد تلی
- بر پایه: رمان «سکوت برهها» اثر توماس هریس
- بازیگران: جودی فاستر، آنتونی هاپکینز، اسکات گلن، تد لواین، آنتونی هیلد، بروک اسمیت، کیسی لمونز
- موسیقی: هاوارد شور
- فیلمبرداری: تاک فوجیموتو
- تدوین: کریگ مککی
فیلم سکوت بره ها اقتباس خاص و منحصربه فردی از رمانی به همین نام نوشته «توماس هریس» است. سکوت برهها علاوه بر اینکه فروش گیشه فوقالعادهای داشت، مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفت و حتی به اولین فیلم ترسناک تاریخ نیز تبدیل شد که برنده پنج جایزه اصلی اسکار (بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگران مرد و زن، بهترین فیلمنامه) است.
«کلاریس استارلینگ» (جودی فاستر) یک مأمور کمتجربهی افبیآی است که باید از «هانیبال لکتور» (آنتونی هاپیکنز)، یک روانپزشک و قاتل باهوش اما بیرحم کمک بگیرد تا بتواند قاتل زنجیرهای دیگری که زنان را زندهزنده پوست میکند، دستگیر کند.
Psycho (1960)
- کارگردان آلفرد هیچکاک
- تهیهکننده آلفرد هیچکاک
- فیلمنامهنویس جوزف استفانو بر پایه روانی از رابرت بلاک
- بازیگران آنتونی پرکینز، جنت لی، جان گوین، ورا مایلز، لورن تاتل
- موسیقی برنارد هرمان
- فیلمبردار جان ال. راسل
اسلاوی ژیژک فیلسوف و منتقد، این فیلم را صحنۀ رویارویی دو نوع معماری و درواقع دو زمان حال و گذشته توصیف میکند، به نحوی که این رویارویی باعث تقسیم نورمن میان دو شده است. ژیژک میگوید:
در یک طرف متل افقی با معماری مدرنش و در طرف دیگر خانهٔ مادری عمودی نورمن قرار دارد که به شیوه معماری گوتیک ساخته شده و نورمن تا ابد میان این دو جهان در حال دویدن است و هیچ گاه مکان مناسبی برای خودش پیدا نخواهد کرد
Life Is Beautiful – 8.6
- کارگردان روبرتو بنینی
- تهیهکننده جینا لوئیجی براسچی، الدا فری و ریتا روسیچ
- نویسنده روبرتو بنینی و وینچنزو چرامی
- بازیگران روبرتو بنینی، نیکولتا براسچی، جورجو کانتارینی، جوستینو دورانو و هورست بوخهولتس
- موسیقی نیکولا پیووانی
پس از جنگ جهانی دوم، یک حس کلی از دست دادن و اندوه در فضا وجود داشت. مردم احساس سرخوردگی کردند و هدف خود را در زندگی از دست دادند. قهرمان مسخره و جذاب این فیلم به مردم الهام میدهد که امید را حفظ کنند، چیزی که برای بقا ضروری است. در سختترین موقعیتها، اگرچه مخاطب میتوانست بگوید او هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد، زیرا برخلاف سایر قهرمانان، نه قدرت بدنی داشت و نه ثروت، با این حال از حس شوخ طبعی و مهارتهای داستانگویی خود برای نجات خود استفاده میکند.
قوی ماندن از نظر ذهنی برای دوباره تصور کردن کل تجربه وحشتناک اردوگاه کار اجباری به عنوان یک بازی صرف برای کمک به پسرش برای غلبه بر آن، نه تنها دلگرم کننده است، بلکه فوق العاده تحسین برانگیز است. این روحیه تسلیم ناپذیر شخصیت است که فیلم را بسیار تکان دهنده میکند. یکی از بهترین فیلم های فلسفی که باید ببینید همین فیلم است.
Yaşamak Güzel Şey
این فیلم در سال ۲۰۱۷ توسط دی ریس تارکت ساخته شده است. بازیگران اصلی آن شامل مفید کاعان ساچینتی و یاسمین کانکا هستند.
در این فیلم مردی به نام مفید کاعان ساچینتی به شدت تحت تأثیر رویدادهای ناگوار قرار میگیرد و پس از شورش علیه این اتفاقات، زیباییهای زندگی را کشف میکند. او از یک شخص تسلیمشده به شرایط زندگی به یک ضدقهرمان تبدیل میشود.
این فیلم از طریق نقشهای قوی بازیگران و روایت مؤثر، به تجسم مفاهیمی همچون انسانیت، امید، تغییر و ایمان پرداخته است. یک اثر فلسفی و اجتماعی که مخاطب را به تأمل در مسائل عمیق زندگی و انسانیت دعوت میکند. شاید یکی بهترین فیلم های عرفانی ترکیه که قبل از مرگ باید ببینید همین فیلم باشد.
The Shawshank Redemption – 9.3
- کارگردان فرانک دارابونت
- تهیهکننده نیکی ماروین
- فیلمنامهنویس فرانک دارابونت بر پایه ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک اثر استیون کینگ
- بازیگران تیم رابینز، مورگان فریمن، باب گانتون، ویلیام سدلر، کلنسی براون، گیل بیلاز و جیمز ویتمور
- موسیقی توماس نیومن
آزادی یک امر ادراکی است – میتوان در حین زندانی بودن، آزاد بود و یک انسان آزاد نیز میتواند همچنان احساس کند که در دام افتاده است. این انعطاف پذیری اندی است که او را از تأثیر فراموشی گذراندن زمان در زندان محافظت میکند. زندانیان شروع به فراموش کردن زندگی بدون قوانین و انضباط فراتر از وجود درون زندان میکنند… آنها برای معنای زندگی خود به آن وابسته میشوند.
اندی که یک بانکدار تحصیل کرده و موفق است، تصمیم میگیرد در زندان کتابخانه ای بسازد و با پرورش و حفظ یکپارچگی ذهنی خود، علیه پاکسازی سیستماتیک هویت خود شورش میکند.
گاهی اوقات، او ایده های فلسفی خود را در مورد زندگی با بهترین دوستش، رد، در میان میگذارد. در نهایت، با استفاده از هوش و حوصله ورزیده خود، نقشه فرار خود را با دقت اجرا میکند، اما این امید و دوستی او با رد بود که او را در تمام مدت با انگیزه نگه داشت.
فیلم های معنوی و عرفانی ایرانی
تنها دو بار زندگی میکنیم (1386)
تنها دو بار زندگی میکنیم فیلم سینمایی ایرانی ساخته شده در ۱۳۸۶ به کارگردانی بهنام بهزادی بروجنی است. این فیلم که اولین فیلم بلند سینمایی بهزادی است، پس از نمایش عمومی مورد توجه منتقدین قرار گرفت و در جشنوارههای گوناگون شرکت کرده و جوایزی را کسب کردهاست. سیامک راننده مینیبوس است. او تصمیم میگیرد در فرصتی چند روزه، کارهایی را که همیشه حسرتشان را داشته انجام دهد و در روز تولدش از دنیا برود.
سال 87 و در نوجوانی با دوستانم به تماشای فیلمی در سینما ولی عصر رفتیم که در تک سانس و ساعت 4 عصر اکران میشد. در آن زمان نگاه و لبخندِ بازیگر نقش اصلی زنِ فیلم من را جذب کرده بود و به اصرار من بود که به دیدن آن فیلم رفتیم. اسم فیلم تنها دوبار زندگی میکنیم بود.
فیلم پر بود از تفکر، فلسفه، عشق، عمق، دیالوگ و دکوپاژهایهای خلاقانه. بازیهای درخشان و و فضای دارک و افسرده که خون انسان را سرد میکرد. این شد که تنها دوبار زندگی میکنیم تبدیل به عزیزترین فیلمی شد که من تا به حال دیدهام.
در فیلم تنها دو بار زندگی میکنیم که یک فیلم فانتزی است ما با یک داستان غیرخطی مواجهیم که با تدوین خاص خود مخاطب را تا حدودی با سردرگمی روبرو میشود. اما با این حال اگر قرار بود سیامک به جای این الگو با الگوی دیگری به مخاطب معرفی میشد، ظرافت و تاثیرگذاری صحنههای رویارویی او و شهرزاد تا اندازهی بسیار زیادی نابود میشد. در فیلم تنها دو بار زندگی میکنیم نباید از این مهم غافل شویم که بدون شک ظرافت را در تک تک سکانسهای این فیلم میتوان مشاهده کرد.
بهترین فیلم های فلسفی ایرانی
میزانسنهای پیچیده که در عین سادگی، از هیچ گونه جزئیاتی که به پیشبرد داستان کمک میکند، چشمپوشی نمیکنند. نورپردازی (یداللّه نجفی)، فیلمبرداری (بایرام فضلی) و تدوین (حمیدرضا لوافی، بهنام بهزادی) زیبای فیلم نشان از یک بینش صحیح سینمایی دارد. به شکلی که در سکانسهای کلیدی مدام به صورت فلشبک و فلشفوروارد مرور میشوند و علیرغم تمامی این رفت و برگشتهای زمانی شیرازهی اثر حفظ میشود.
شهرزادِ تنها دو بار زندگی میکنیم آشناییپنداری و آشناییزداییِ خالص است در عین حال عشقِ بیچون و چرا، را در انسان بیدار میکند. عشقی عمیق و درونی که ورای دوسِت دارم و دوسَم داری است. دختری که از سرزمینِ پریا آمده و به آنجا بازخواهد گشت. دختری دستنیافتنی و خیلی نزدیک و خیلی دوور که زندگیِ مردی را که به بنبست رسیده از بیخ و بن تغییر میدهد؛ با غمزههای روی صورت و درونِ زیبا و دنیای ذهنی (واقعی)اش که برایمان عینی شد.
گزارش (1356)
گزارش فیلمی است ایرانی به کارگردانی و نویسندگی عباس کیارستمی که در سال ۱۳۵۶ خورشیدی ساخته شد. خلاصه فیلم در ابتدای فیلم محمد فیروزکوهی کارمند با همکاران خود به مهمانی شبانهای که به مناسبت تولد فرزند رئیس اداره دارایی برگزار شدهاست میرود. در اینجا است که با یک زن روسپی ارتباط برقرار میکند.
او این رفتارهای خود را ادامه میدهد و شب بعد به کازینو میرود. این کارها در کنار اتمام مهلت قرار داد اجارهٔ خانه باعث ایجاد جو منفی در خانه میشود. سرانجام او را به دلیل تلاش برای دریافت رشوه به شغل نازل تری منتقل می کنند و این باعث می شود مشکلات وی با همسرش (اعظم فیروزکوهی) با بازی شهره آغداشلو تشدید شود.
در یکی از روزها پس از یک دعوای شدید، محمد به همراه کودک خانه را ترک میکند. در بازگشت اعظم را درحالی که برای خود کشی اقدام به خوردن قرص کردهاست مییابد و او را به بیمارستان میرساند. پایان فیلم صبح با دمیدن خورشید است. اعظم به هوش میآید، محمد که در کنار تخت بیمارستان است بیدار میشود و به دنبال فرزندشان که در خودرو خوابیده است، میرود.
این فیلم تصویری منفی از زندگی طبقه متوسط و مدرن جامعه ارائه میکند، کسانی که باید موتور محرکه تغییر در اجتماع باشند از حل کوچکترین مسائل زندگی خود ناتوانند. این فیلم با دیگر فیلمهای روشنفکری سینمای ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی در گرفتن موضعی انتقادی نسبت به مدرنیزاسیون همراه و همصداست.
این فیلم نیز همانند اغلب فیلمهای کیارستمی دارای سکانسهای فراوانی است که در خودرو گرفته شدهاست. در یکی از نخستین سکانسهای درون خودرو، یک عابر گذری از پزشک معالج بیمار خود که برای تسهیل درمان به او کمک کردهاست، به نیکی یاد میکند. در این فیلم نکات آموزندهٔ فراوانی در جای جای فیلم دیده میشود.
زمانی که مودی مالیاتی از درخواست رشوهٔ هنرپیشه نقش اول شکایت میکند، در کنار حرام بودن رشوه به بیان مزایای مالیات برای جامعهٔ آن روز ایران میپردازد. در یکی از صحنهها که حالت نصیحت وار دارد، مهندسی از خاطرات بازسازی خسارات زمین لرزه و همکار جوان خود که به دنبال رشوه بود سخن میگوید. این صحنه در اغذیه فروشی رضائیه که متعلق به یک مغازه دار ارمنی است ضبط شدهاست.
در اینجا مهندس به یکی از خودروهای خارجی پارک شده در خیابان اشاره میکند و با اشاره به پاکدستی خود، عواض واردات ۳۰۰ درصدی خودرو در آن سالها را یادآوری میکند. سیگار کشیدن هنرپیشهها در فیلم به خصوص در بیمارستان برای تماشاگران امروزی به نوعی خاطره انگیز است و نشانگر ارتقای سطح فرهنگی در سی سال گذشته است. حضور پزشک مرد و سپردن بیمار به همکار زن خود در آن روزگار از نکاتی است که اشاره به حرکت رو به جلوی زنان در جامعهٔ مردسالار آن زمان دارد.
خشت و آینه (1344)
خشت و آینه فیلمی است ایرانی ساخته ابراهیم گلستان که در سال ۱۳۴۳ در استودیو فیلم گلستان ساخته شدهاست. این فیلم در ۲۲ دی ۱۳۴۴ در سینما رادیوسیتی تهران اکران شد و سه هفته در آن سینما بر روی پرده بود. عنوان فیلم اشاره به مثل «آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند» دارد و مانند دیگر کارهای گلستان هجویهایست بر جامعه ایران.
این فیلم آغازگر سینمای موج نوی ایران بهشمار میآید و بسیاری نمادهای آن بعدها مورد تقلید دیگر فیلمسازان ایران قرار گرفته -مانند صحنه عبور جنازه از کوچه که در فیلمهای بهمن فرمانآرا به تناوب آمده است. در صحنههای این فیلم از موسیقی متن استفاده نشده و کارگردان سعی کردهاست تا آهنگ و ریتم فیلم از گفتگوها و حالات بازیگران برخیزد.
این فیلم نخستین حضور سینمایی جمشید مشایخی و همچنین پرویز فنی زاده بهشمار میرود که هر دو نقشهای کوتاه ولی اثرگذاری بازی میکنند. پرویز فنی زاده نقش یک روشنفکر کافهنشین را ایفا میکند که با حرفهای بیسر و ته خود تعجب و تقدیر اطرافیانش را برمیانگیزد.
جمشید مشایخی نیز در نقش ارشد کلانتری در خلال صحبتش با پزشکی که مورد سرقت اقوام بیمار ناراضی قرار گرفته، انتقادهایی از روابط و انتظارات مردم وارد میداند. نسخهٔ ترمیم شده و باکیفیت این فیلم در ژانویهٔ سال ۲۰۱۶ میلادی در جشنواره بینالمللی فیلم روتردام به نمایش درآمد. «خشت و آینه» همچنین به عنوان یکی از فیلمهای بخش کلاسیک جشنواره ونیز ۲۰۱۸ به روی پرده رفت.
نکتۀ بدیع آن است که سیاسیترین فیلم های سینمای ایران -چه مستند و چه داستانی- را گلستان ساخته است. گلستان درباره کودکی که در فیلم خشت و آینه در تاکسی جا ماند، می گفت: او مسیح کوچکی بود که از آسمان برای نجات آمده بود. ولی راننده ی تاکسی قدر او را نمی داند و از این هدیه فرار می کند. آیا این هدیه شباهت به فرصت هایی ندارد که در صد سال اخیر نصیب مردم شد و قدر آنها را ندانستند؟ منتقدان ما درک نکردند که پشت پرده ی فیلم خشت و آینه چه حقیقت تلخی نهفته است. آنها فقط روی پرده و ظاهر را دیدند.
تعادل ظریفی بین لحن نمادگرایانه و واقع گرایانه فیلم برقرار است که برعکس خیلی از فیلم های روشنفکری ایران، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، جنبه ی نمادگرایانه اش توی ذوق نمی زند و داستان را خراب نمی کند، اما بهرحال در قسمت هایی هم چربش لحن نمادگرایانه مشهود است. مثل صحبت های آن مردِ درون کافه با بازی پرویز فنی زاده که از حل جدول و شباهتش به زندگی حرف می زند.
داستان فیلم روایت کلاسیک ندارد و همانطور که اشاره شد روایتی مدرن از زندگی آدم هایی ست که در سیاهی و عدم تصمیم گیری و بی لیاقتی دست و پا می زنند و راه فراری هم ندارند. روند روایت از اپیزودهایی تشکیل شده که شخصیت اصلی، یعنی هاشم به آن ها وارد و از آن ها خارج می شود و در طی این ورود و خروج است که مفهوم مورد نظر فیلمساز شکل می گیرد.
اما جدا از همه ی این حرف ها، چیزی که بیش از همه چیز، توجه بیننده را به فیلم معطوف می کند، دیالوگ های شاهکار و بی نظیری ست که گلستان نوشته و هر چند گاه این دیالوگ ها تا حد یک دیالوگ شعرگونه در دهان شخصیت ها ارتقا می یابد اما تقریباً هیچ وقت حالتی تصنعی به خود نمی گیرد. دیدن دوباره و دوباره ی سکانسی که تاجی و هاشم در حال عبور از کوچه پس کوچه ها با هم بحث می کنند، با آن بازی های بسیار روان و طبیعی و البته دیالوگ هایی جذاب و موزون، واقعاً هنوز هم لذت بخش است.
ماهی و گربه (1392)
ماهی و گربه فیلمی به کارگردانی و نویسندگی شهرام مکری و تهیه کنندگی سپهر سیفی محصول سال ۱۳۹۲ است. این فیلم موفق شد جایزه ویژه بخش افقهای جشنواره فیلم ونیز را در سال ۲۰۱۳ به دلیل محتوای خلاقانه از آنِ خود کند.
تمام فیلم ماهی و گربه در یک سکانس پلان اتفاق میافتد. شهرام مکری و محمود کلاری همراه با گروه بازیگران فیلم یک ماه تمرین کردند تا بتوانند این تکشات طولانی را ضبط کنند.
مکری درباره ایده این فیلم گفته است: ماهی و گربه فیلمی است درباره زمان. درباره اینکه چطور میتوان در زمان پرسپکتیو ایجاد کرد و آن را درهم ریخت. جذابیت ساخت این فیلم برایم در شیوه اجرایش بود. پافشاری بر روایت داستانی در یک سکانس پلان و تلاش برای اینکه در یک پلان که طبیعتا زمانی رو به جلو دارد شکست به وجود آورم.
برخی منتقدین ماهی و گربه را از این جهت فیلمی منحصر به فرد در تاریخ سینما میدانند که توانسته تکشات بودن و مفهوم تکرار زمانی را همزمان به کار برد. این فیلم در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۹۳ در سینماهای ایران اکران شده است.
سکانسپلان (سکانسی بدون برش و در یک برداشت) ویژگی اولیهی فیلم با بازی زمانی و چرخشهای پیشرونده در مدت 134 دقیقه هم تعجب برانگیز است و هم غافلگیرکننده. البته لازم به ذکر است که این فیلم چندین کات مخفی دارد.
دوربین راویتگری است که به عنوان شخصیتی حاضر و ناظر، مخاطب را به دنبال خود میکشد تا قصهای را برایش تعریف کند. قصهای عجیب و غریب که اصلا قصه نیست و به گونهای تحت سیطرهی غیرقابل انکار فرم قرار دارد.
همه میدانیم که آلفرد هیچکاک نیز، در فیلم طناب، با یک برداشت (البته به دلیل محدودیت اندازه فیلم خام داخل دوربین، مجبور شد هشت برش ناخواسته به کار ببرد) اثرش را ساخت اما فیلم طناب، سی و یکمین تجربه فیلمسازی این استاد سینما بود که بعدها نیز چنین تکنیکی را تکرار نکرد.
این نوع فرمگرایی قطعاً مستلزم ابزار و لوازمی به عنوان پیشنیاز است که بدون آموختن و اندوختن آنها، صرفاً تجربهای خواهد بود در حد یک نوآوری منحصر به فرد با حداقل مخاطب که اغلب در بستر زمان فراموش شده و حتی نمیتواند مبنای آفرینشهای آتی هنری شود.
در لحظات متعددی از فیلم، ما با تعدادی تعلیق خوب که هم در دیالوگها و هم به مدد موسیقی ایجاد میشود به انتظار بروز حوادثی خارقالعاده که میتوانند محرک داستان و روایت باشند، مینشینیم. اما ناباورانه همه آن لحظات بر باد میرود و فشار روانی که بر مخاطب وارده شده تخلیه و رها نمیشود. گویی تمرکز و تعلقخاطر فیلمساز به فرمی که برگزیده او را از ایجاد منطقی در درون فیلم که بتواند اجزای آن را به هم متصل و مرتبط کند غافل میگذارد.
تعلیقهای فیلم، نگارنده را به یاد فیلم پروژه جادوگر بلر (1999) انداخت که در آن فیلم هم دوربین به یکی از کاراکترهای فیلم بدل شده بود. اما تفاوت در این است که دوربین در «پروژه جادوگر …» ناظری فعال بود و نگاه او به عنوان یکی از اجزای اثر بخش فیلم، قسمتی از بار روایتگری را هوشمندانه به دوش میکشید.
در «پروژه جادوگر بلر» تعلیقها و اضطرابها، بدون فشار موسیقی و یا رفتارهای مشکوک شخصیتها و خون و جلوههای ویژه شکل میگرفت و داستان را با قدرت تمام به پیش میبرد. اگر خاطرمان باشد پایان فیلم نیز بدون آنکه خونی از دماغ کسی ریخته شود به یمن فیلمبرداری فعالانه و فضاسازی و یا میزانسنهایی دقیق، اوج تعلیق و تردید را، از حضور عاملی ترسناک القا کرد.
هامون (1368)
هامون نام فیلمی اجتماعی و سورئالیستی است که در سال ۱۳۶۸ به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد. از بازیگران معروف این فیلم میتوان از خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، عزتالله انتظامی، فتحعلی اویسی نام برد. این فیلم رنگی و ۱۲۰ دقیقه است. داستان فیلم حمید هامون که با همسرش، مهشید، دائم کشمکش دارد زندگی کابوس گونهٔ خود را مرور میکند.
او که مشغول نوشتن رسالهاش دربارهٔ عشق و ایمان است، در پی دوست قدیمی و مرادش علی عابدینی میگردد. خانه و کاشانه را ترک میکند و دست به اعمال دیوانهواری میزند. او در حالتی پریشان، در پی شکایتهایش، خود را به امواج دریا میسپارد، اما عابدینی او را نجات میدهد.
همچنین، این فیلم به دغدغههای جوانان روشنفکر بعد از انقلاب میپردازد؛ میان دنیاخواهی و آرمانخواهی. تصویری از آرمانخواهی که بهدلیل حبّ دنیوی (زیبایی و…) در تلاطم است و درمقابل، علی عابدینی فردی که تکلیفش با خودش مشخص است و دنیا را فدای آرمانها و عقایدش کردهاست. (مهرجویی خود میگوید که داستان این فیلم با الهامگرفتن از بوف کور صادق هدایت نوشته شدهاست).
داریوش مهرجویی در این فیلم میخواهد حرف های جدیدی بزند و برای زدن این حرف ها میخواهد از فلسفه و روانشناسی بهره ببرد. با اینحال عدم شخصیت پردازی مناسب بسیاری از کاراکترها و متناقض بودن بسیاری از مسائل این اجازه را به او نمیدهد. به عبارتی مهرجویی نمیتواند مسائلش را در سینما بیان کند و چون در سینما حرفی برای گفتن ندارد، به روشنفکرنمایی روی می آورد.
او در این فیلم در مورد رابطه مهشید و هامون توضیح چندانی نمیدهد و بنابراین همین عدم وجود داستان، باعث یکنواخت شدن فیلم میشود. در این فیلم هامون رویاهایی را میبیند که با واقعیت همخوانی ندارند؛ در حالیکه رویا اساسا باید با واقعیت تطابق داشته باشد و هدف آدمیزاد باشد. برای مثال او در رویاهایش مهشید را شبیه یک شیطان میبند در حالیکه در واقعیت ظاهرا عاشق او است.
اینگونه مهرجویی تعریف نامناسبی از عشق ارائه میدهد و به تخریب عشق در فیلم میپردازد. در باب عشق هامون و مهشید جزئیاتی وجود ندارد؛ نه از نحوه آشناییشان، نه از شروع رابطه و نه هیچ چیز دیگری جزئیاتی وجود ندارد و مهرجویی بدون وجود این ها میخواهد عشق را به ما تحمیل کند که عقلانی نیست.
مسئله اصلی که عرفان هست هم بجایی نمیرسد و در حد شلوغ کاری باقی میماند؛ برای مثال هامون به دنبال پاسخ سوال های دینی مثل علت اینکه ابراهیم میخواست سر ابراهیم را ببرد میگردد و از بابتش شاکی است؛ در حالیکه خودش رفتارهای ضد بشری همچون سو قصد کردن به جان همسرش را دارد! چگونه فردی ضد بشری مثل هامون میتواند داعیه عرفان و حقانیت الهی را داشته باشد؟؟ شاید بهترین فیلم فلسفی ایرانی بعد از انقلاب هامون باشد.
مشخصا آقای مهرجویی عرفان را با بزهکاری و اغتشاش اشتباه گرفته است. در مجموع فیلم مهرجویی یک فیلم رها شده ، شل و ول و مملو از ادا و اطوار و فریب است. مهرجویی همچنین هیچ دغدغه ای بابت کاراکترهایش ندارد و به سرنوشتشان بی اعتنا است و برایش مهم نیست که این آدم ها به چه مرحله ای از زندگی برسند.
نه برایش دیوانگی ، زنده ماندن و مرگ هامون اهمیتی دارد و نه آوارگی مهشید و بچه اش اهمیتی دارد؛ به عبارتی او پشت کاراکترهایش نمی ایستد و تکلیفشان را روشن نمیکند. مهرجویی داستان و سرانجام فیلم را فدای رنگ و لعاب های فیلم میکند.
طبیعت بیجان (1354)
طبیعت بیجان نام فیلمی سینمایی است که سهراب شهید ثالث در سال ۱۳۵۴ ساخت. نویسنده فیلمنامه فیلم نیز شهیدثالث بود و مدیریت فیلمبرداری آن را هوشنگ بهارلو برعهده داشت. این فیلم زندگی سوزنبان پیری که با همسرش در منطقهای دورافتاده زندگی میکند را نمایش میدهد.
تهیهکننده این فیلم پرویز صیاد بود و تدوین آن را روحالله امامی انجام داد. اجرای تیتراژ و طراح پوستر فیلم نیز مرتضی ممیز بودهاست. اگرچه بازیگران این فیلم غیرحرفه ای هستند این فیلم برنده دیپلم هیئت داوران پروتستان و یک هزار مارک جایزه نقدی، دیپلم هیئت داوران کاتولیک و چهار هزار مارک جایزه نقدی و جایزه خرس نقرهای به عنوان بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم برلین شدهاست. موضوع فیلم زوجی سالخورده در منطقهای دورافتاده زندگی میکنند. پیرمرد که سوزنبان است حکم بازنشستگی اش را دریافت میکند و باید جایش را به یک جوان بدهد.
سهراب شهیدثالث که حالا از او به عنوان پایهگذار سینمای واقعنمای ایران یاد میشود، «یک اتفاق ساده» را با دشواریهای بسیار کارگردانی کرد. او از جمله فیلمسازانی بود که تحصیلکرده اروپا در رشته سینما بود و کارش را با ساخت آثار مستند آغاز کرد. «یک اتفاق ساده» هم در واقع با بودجه یک فیلم مستند مقابل دوربین رفت و شهید ثالث به علت کمبود نگاتیو مجبور بود هر صحنه را صرفاً با یک برداشت ضبط کند.
رویکرد متفاوت شهید ثالث به سینما، در ابتدا با واکنشهای منفی مواجه شد ولی موفقیت «یک اتفاق ساده» در جشنوارههای جهانی مسیر او را برای ساخت فیلمهای بعدی هموار کرد. شهیدثالث در سال 1353، «طبیعت بیجان» را با شرایطی بسیار مطلوبتر از «یک اتفاق ساده» مقابل دوربین برد. هر چند این بار هم او فیلم را در فضای واقعی و با حضور نابازیگران کارگردانی کرد. این نشان میداد که نوع رویکرد شهید ثالث به سینمایی که از جنس زندگی باشد، نه به دلایل اقتصادی مثل کمبود بودجه که به واسطه نوع نگاه فیلمساز به سینما و زندگی انتخاب شده است.
ریتم کندی که ویژگی بارز آثار شهید ثالث است، کاملاً با حال و هوا و فضای حاکم به آثار این کارگردان همخوانی دارد. در «طبیعت بیجان» هدف نهایی شهیدثالث، نمایش ملال زندگی است که این کار با پرداختی هنرمندانه صورت گرفته است. روایت زندگی یک زوج سالخورده در منطقهای دور افتاده، همخوان با ریتم زندگی بدون اتفاق و حادثه آنها، کند است. مهمترین اتفاق فیلم، اعلام حکم بازنشستگی سوزنبان پیر و جایگزینی یک جوان به جای اوست. به جز این، باید به فصل به یادماندنی سوزن نخ کردن پیرزن اشاره کرد که به واقع جانمایهای از کلیت فیلم را نیز میتوان در آن مشاهده نمود.
جایی که پیرزن چند بار میکوشد سوزن را نخ کند ولی موفق به این کار نمیشود. شهیدثالث در این جا زمان سینمایی را با زمان واقعی منطبق میکند. میگویند در زمان اکران عمومی فیلم، تماشاگران در لحظهای که پیرزن سرانجام موفق به نخ کردن سوزن میشود، دست میزدند!
در «طبیعت بیجان» همه چیز بی روح و ساکن است. اما تنوع بصری عجیبی که شهیدثالث با انتخاب نماهای متعدد از زوایای مختلف، بازی های بسیار خوب و رنگ غالب صحنه و لباس بازیگران در فیلم به وجود میآورد، ذهن بیننده را اغنا میکند.
در این بین استفاده از سکوت مرموزی که در فیلم وجود دارد، بیش از هر آهنگ و نوای دیگر با ساختار اثر هماهنگ میشود. تنها صدایی که سکوت را به هم میزند، حرکت قطار از روی ریل است که با هیاهوی بسیار رد می شود و سوزنبان را نادیده می گیرد.
در این فیلم شخصیتها به گونهای طراحی میشوند که بیننده نسبت به این افراد احساس نوعی همدردی دارد و این مسئله باعث میشود شخصیتهای داستان با آنکه از فضای شهری و روز جامعه بسیار دور هستند، در اطراف ما و آشنا به نظر برسند.
این نکته در داستان نوعی حرکت و علاقهمندی به تماشا را به وجود میآورد. نکته دیگر ارایه سیر داستان ساده به گونهای است که بیننده برای فهمیدن سرنوشت این شخصیتها حاضر به تماشای کل فیلم میشود. دیگر اینکه هر چند ریتم قصه به طور کلی بسیار کند است، اما یکدستی و روانی خاصی دارد و به هیچ وجه ذهن را آزار نمیدهد.
این فیلم یک ویژگی دیگر هم دارد که چندان قابل تعریف نیست. «صمیمیت» واژهای است که معمولاً برای نزدیکی و به دل نشستن پدیده یا فردی استفاده میشود و بازتاب خوشایندی دارد. اما این فیلم با آنکه تلخ و آزارنده است، اما صمیمیت عجیبی در آن موج میزند که بیننده را مسحور میکند و امکان قطع تماشای فیلم را از او میگیرد. مهمتر این که، فیلم پس از اتمام، مخاطب را رها نمیکند و بیننده را به سمت شناخت چنین افراد فراموش شدهای سوق میدهد و به نوعی حس نوعدوستی آنها را تحریک می کند.
بیشتر بخوانید:
- بهترین فیلم های تاریخ سینما بهمراه امتیاز IMDB
- بهترین فیلم های 2023 با امتیاز IMDB بالای 6
- بهترین فیلم های ترسناک تاریخ سینمای جهان + [نامزدین اسکار]
- بهترین فیلم های غیر انگلیسی زبان تاریخ سینمای جهان + 2023
- بهترین فیلم های درام تاریخ سینمای جهان + [2023]
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم های فلسفی سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.
سلام لطفا بهم بگید عکس اول مربوط به کدوم فیلمه؟عکسی که اول شروع متن گذاشتید
stalker(1979)
همون استاکر اصل فیلمه اینا بچه بازی ان
استاکر و همه فیلمهای دارن آرونوفسکی.
زحمت کشیدید ولی ناریخ انتشار فیلم ها رو ننوشتید.