[yasr_overall_rating]در نوشتار حقایقی از ریک و مورتی قرار است به تئوری ها، فلسفه ها و نمادهایی که در این سریال شما را وادار به تامل میکنند بپردازیم. با فیگار همراه باشید.
سریال ریک و مورتی به دلیل ساختار روایی چند لایه آن، با صدها نظریه از سوی طرفداران ریک و مورتی مواجه شده است. ریک و مورتی نمایشی بسیار خنده دار و سرگرم کننده است که همه نوع مردم از آن استقبال میکنند.
در این مقاله قرار است به یکی از بهترین سریالهای محبوب و مورد علاقه همگان بپردازیم. درواقع میخواهیم ریک و مورتی را تا به اینجای کار برای شما تحلیل کنیم. فلسفه، علم و هر چیزی که موقع خندیدن به شوخیهای مثبت ۱۸ آن متوجهش نشدهاید.
بیشتر بخوانید: نقد کامل فصل پنجم سریال ریک و مورتی
حقایقی از ریک و مورتی
تئوری ها، فلسفه و نمادهایی که باید بدانید
در لیست زیر موضوعاتی که در این نوشتار به آنها خواهیم پرداخت را در یک نگاه میتوانید مشاهده کنید:
- بدبینی کیهانی و و حشت
- وابالا باداب داب
- معنا در زندگی
- علم و دین
- جمعبندی
بدبینی کیهانی و و حشت
ریک و مورتی در رابطه با دانشمندی دیوانه و نوه ساده لوحش است که با ماجراجویی های فضایی پر از بی مسئولیتی و پر از خفن بازی است. کم و بیش همانند داستان بازگشت به آینده است اما دکتر ما یک دائم الخمر آروغی میباشد.
مارتی یا مورتی هیچوقت سعی نمیکند کنار مادرش باشد. و این دو نفر مدام در زمان به این ور و آنور سفر میکنند. ریک و مورتی شدیدا ریشه در ژانر وحشت علمی تخیلی دارد و به عناصر این ژانر ادای دین میکند. مثل شکارچیان روح دیوید کرونبرگ عزیز.
ریک:
وای مورتی، واقعا دنیا را کرونبرگی کردم، مگه نه؟
و یا حتی نوسفراتو. ریک:
به نظر شبیه یک نوع کپی غیر قانونی از یک شخصیت وحشتناک دهه هشتاده! که به جای چاقو انگشتهاش شمشیر کوچیکن!
با این که سریال به شکل گسترده ای به ژانر علمی تخیلی و دنیای وحشت ادای دین میکند رابطه نزدیکی با یه سنت علمی تخیلی خاص دارد. وحشت کیهانی! وحشت کیهانی که به دست اسطوره ادبیات وحشت اچ. پی. لاوکرفت پایه گذاری شده است به چیزی تاکید دارد که خارج از توانایی درک ماست.
مثل لاوکرفت، ریک و مورتی از جهانهای دیگر برای پرداختن به مسائل فلسفی عمیق استفاده میشود. با تصور اینکه چه چیزی در اعماق سیاه کیهان پنهان شده است. تیتراژ شروع سریال حتی اشاره ای مستقیم به شخصیت کاتولای لاوکرفت میکند.
وحشت کیهانی فراتر از ترساندنهای دم دستی است. این ژانر گستره ناشناختهها و غیرقابل تصورها را نشانمان میدهد. احساس ترس و انزجاری که حس میکنیم هر چیزی که در فضای غیر قابل درک کمین کرده ناگهان به واقعیت ما وارد میشود.
تفنگ پورتالی ریک مدام ما را با این ناشناختهها روبرو میکند. وقتی ریک با سر وارد واقعیتهای دیگر میشود نتایجش گاهی اوقات وحشتناک جلوه گر میشوند. گاهی اوقات خنده دار و گاهی اوقات هر دو.
هر از گاهی آن واقعیت سراغ ما میآید مخصوصا در قسمت خل و چل بشین سری غول پیکر به زمین نزدیک میشود که جرم گرانشی آن روی اکوسیستم زمین تاثیر بسیار مهمی میگذارد و باعث آشوب میشود.
سر غول پیکر به کل زمین دستور میدهد که به او نشان دهند که چه چیزی در چنته دارند! خیلی زود فرقهای تشکیل میشود که این موجود را پرستش کنند. و وقتی ریک متوجه میشود این موجود یک کرملان است به رییس جمهور اطلاع میدهد که حتما باید یک آهمگ خفن بسازند و برنامه ای بسازند که به نوعی یک آمریکن گات تلنت کهکشانی است.
وگرنه با لیزر غولپیکر فضایی تکه تکه میشوند. موجودات کیهانی غول پیکر کیهانی در جهان علمی تخیلی چیز جدیدی نیستند. درواقع اچ. پی. لاوکرفت مدام از این ایده استفاده میکرد و نژادی از قبیلههای عظیم ساخت که در کتاب ندای کاتولو و حشت دانویچ توصیفشان میکند.
چند پرسش جالب است که وحشتهای بزرگ و جدی را به ذهن میآورند. اول از هرچیزی وحشت کیهانی میپرسد که ایا ما قابل توجه هستیم؟ پیش فرض بیشتر مسائل علمی تخیلی این است که بشریت به طور استعاری مرکز جهان است.
چه در حال جنگ با امپراتوری باشیم یا سعی کنیم با همه آدم فضاییها دوست باشیم. بشریت یا چیزهای شبیه بشریت در مرکز صحنه قرار میگیرند. وحشت کیهانی این فرض را برعکس میکند و میپرسد:
اگر جهان هستی ذرهای برای ما اهمیت قائل نباشد چی؟
برای کروملانها بشریت صرفا یک شیئ سرگرم کنندست. نابود کردن زمین کاری دشمنانه یا دلیلی برای نگرانی نیست. صرفا برای آنها کاری عادی است. وحشت کیهانی پر از این وجودات غولپیکر میباشد. که نشان میدهند که بشریت چقدر بی اهمیت میتواند باشد. و این چیزی است که برای ما انسانها بسیار ترسناک به نظر میرسد. و این مسئله برای ریک و مروتی به شکل خیلی زیاد خنده دار است.
در کتاب در گرد و غبار این سیاره این بدبینی کیهانی را توصیف میکند. که در ژانر وحشت بسیار زیاد رایج است. که دنیایی بدون ما را تصور میکند و به جهان هستی به شکل موجودی نگاه میکند که کاملا غیر انسانی است و به امیدها، خواسته ها و مشکلات افراد و گروههای انسانی بی تفاوت است.
سریال ریک و مورتی این بدبینی کیهانی را تقریبا بی نقص به تصویر میکشد. درواقع خود ریک و مورتی میمیرند و جای خود را به یکی از بینهایت کپی در واقعیتهای دیگر میدهند.
ما نه تنها ذره ای غبار در یک تیله آبی کوچک رها در یک کهکشان هستیم بلکه به یکی از بینهایت ذرههای غبار یکسانی هستیم که وجود دارند.
ریک:
بینهایت واقعین وجود داره مورتی.
سریال ریک و مورتی نمی]واهد از عدم اهمیت آن بترسیم. درواقع میخواهد که با آن بخندیم. با اینکه در مقابل این وحشت کیهانی چیزی جز ذراتی غبار نیستیم ما هم برای ذره های غبار دیگر به نوعی وحشت کیهانی هستیم. در قسمت ریک ها حتما دیوانه شده اند متوجه میشویم که برق ماشین ریک به دست یک خرده جهان دیگر تامین میشود. که تنها هدفش کاری پوچ است. تولید انرژی!
و در آن جهان جهانی کوچک دیگر اختراع میکنند و همینطور ادامه پیدا میکند. البته ممکن است ریک برای بومیان این خرده جهانها یکی از خدایان کیهانی لاوکرفت باشد. مثل اینسپشن کیهانی است.
ریک:
مثل فیلم اینسپشن مورتی!
در جهان چندتایی و فراتر از درکمان با احتمالات بینهایت ارزشها و معناها کمکم از بین میروند.
ریک:
اون واقعیتی که توش هیتلر سرطان رو درمان میکنه چی میشه، مورتی؟ جوابش اینه که بهش فکر نکن مورتی.
تنها چیزی که باقی میماند بدبینی است. که ما را به بخش بعدی میرساند. در ادامه با فیگا همراه باشید تا به فلسفه وجودی این سریال هیجانانگیز بیشتر بپردازیم.
وابالا باداب داب ؛ حقایقی از ریک و مورتی
سریال ریک و مورتی تقریبا در تمام قسمتهای خود به وجودمان میپردازند. نوشتار حقایقی از ریک و مورتی هم همینکار را میکند چرا که چارهای جز این نیست.
مورتی:
هیچکس عمدا وجود نداره. هیچ کس به هیچجا تعلق نداره. همه میمیرن.
از طرفی به طور کلی عدم اهمیت کیهانی بشریت را داریم و از طرف دیگر بیهودگی زندگی هر انسان را. درواقع سریال چگونگی واکنش به بیهودگی وجودمان را به نمایش میگذارد. از طریق ریک و جری.
در وهله اول جری را داریم که ظاهرا از متوسط بودن و بیهودگی طاقتفرسای زندگی خود بی خبر است. او واقعا در یک شبیهسازی بی کیفیت از دنیا بیشتر از زندگی خودش خوشحال است. یا همانطور که آرتور شوپنهاور این فیلسوف بینظیر زندگی جری را شاید توصیف کرده باشد:
زندگی هر فرد از دیدگاه کلی وقتی به بهترین ویژگیهایش تاکید شود واقعا به نوعی یک تراژدی است. اما وقتی به جزییاتش دقت شود ویژگیهای کمدی را دارد.
جری یک آدم شکست خورده است. بیکار است و زنش از او متنفر است. و آدم خیلی باهوشی هم نیست. اما میشود گفت که زندگی جری خیلی بهتر ریک است که شدیدا دائم الخمر و تند خو است. و او احمقتر از آن است که متوجه شود زندگیشت بیهودست.
اما با وجود این جهالت انگار جری برایش اهمیت ندارد که برای هیچی زحمت بکشد.
جری:
زندگی تلاش کردنه، بمیرم ازش دست برمیدارم.
از طرفی ریک را داریم که بی معنایی زندگی را درک کرده و قبول یکند. اما با وجود شوخیها و رفتارهای ریک نسبت به درد و رنج، تکیه کلامش “وابالا باداب داب” به “من درد زیادی دارم، لطفا کمکم کنید” معنا میشود.
عقل گرایی محض نسبت به هستی حس بی اهمیت بودن زندگی ما را بیشتر میکند و ما را با یک تناقض روبرو میکند. علم میگذارد که کمی با فرمولها و قواعد از جهان سر دربیاوریم. اما ما انسانها باز هم با ذات قراردادی و معیوب کننده ذات وجودی خود روبرو میشویم.
علم میتواند با اسدلال هرگونه قداستی را احساس یا رد کند. و تجربه انسان بودن را به چیزی بیمعناتر تبدیل کند. ریک موقع مرگ به جای اینکه جلوی آن را بگیرد وقت میگذارد که با ریاضیات توضیح دهد سامر و مورتی هر دو افتضاح هستند.
درواقع وی با منطق احساسات بیشتر در رابطه با مورتی را رد میکند و میگوید ارتباطشان صرفا راهی ساده برای پنهان کردن امواج مغز پر از نبوغ ریک از دست پلیسهای میان کهکشانی است.
ریک:
من پر از نبوغم، تو احمقی.
در قسمتی از این سریال مورتی به جای روی در بازی کامپیوتری بزرگ میشود و در نهایت میمیرد. او بعد از باخت برای مدتی وجود خودش را از یاد میبرد. بیننده از خود میپرسد که چه چیزی واقعیت دو رو بین بازی روی را از وجود خود مورتی متمایز میکند.
به هر حال مورتی زندگی غیر واقعی خودش را به یاد میآورد. و همه آن احساسات و ادراکاتی را که خودآگاه ما را تشکیل میدهند، تجربه میکند. پس فرقش چیست؟
ریک و مورتی مدام با این دوگانگی بین شبیه سازی های بی معنا و زندگی واقعی خودمان بازی میکند. اگر ما از فکر زندگی غیر واقعی در بازیهای کامپوتری خوشمان نمیآید به خاطر این است که به اصالت زندگی واقعی خودمان معنا میبخشد.
اما سریال ریک و مورتی خیلی سریع نشان میدهد که این مسائل همش مشتی مزخرفات بیش نیست. چه فرقی بین کشتن انگلهای خاطرات که خانواده نسبت به آنها احساسات واقعی دارند و کشتن آقای پوپی باتهول در این سریال وجود دارد؟
خیلی از اگزیستانسیالیستها به بحران ارزش ها در رابطه با معنای زندگی پرداختهاند. اما نیچه مشخصا به کمک ما میآید. نیچه مثل مرد دیوانهای را زده که در شهر میآید و داد میزند که:
خدا مرده است. و ما کشتیمش!
مسئلهای که درواقع نیچه قصد گفتنش را داشته این است که بعد از عصر روشنگری و انقلاب علمی، وجود عظیم در آسمان که در زندگی همه ما ارزش داشت دیگر ارزش ندارد. بعد از مرگ خدا در فلسفه نهیلیسم چیزی است که باقی میماند. درواقع خلائی معنایی.
همه زندگیم دروغ بوده! خدا مرده، دولت افتضاحه! عید پاک در رابطه با کشتن سرخپوستهاست.
تقلا بر سر عدم معنا یکی از ویژگیهای بارز انسان شده است. ریک از علم برای رفع ابهام هرچیزی استفاده میکند.
ریک:
آیا شرارت وجود داره و اگر بله، میشه تشخیصش داد و اندازهگیریش کرد؟ استفهام انکاری بود، مورتی. جوابش بلهست، فقط باید آدم نابغه باشه.
عشق فقط یکسری واکنشهای شیمیایی است.
ریک:
چیزی که مردم بهش میگن عشق، فقط یکسری واکنشهای شیمیاییه که حیوونارو وادار به تولید مثل میکنه.
او حتی شیطان را کتک میزند. و به نوعی خودش داستان مرگ خدا را بازی میکند. مدام از خودمان میپرسیم که ریک به چه چیزی اهمیت میدهد؟ شخصیت ریک نشان دهنده تنشی بین نهلیسمی فعال و منفعل است.
از نظر نییچه نهلیست منفعل کسی است که در برابر یاس و پوچی زندگی تسلیم میشود. اما نهلیست فعال آگاهانه به دنبال نابود کردن ارزشهای قدیمی و از نو شروع کردن است.
ریک:
خب از نظر علمی سنتها احمقانهان.
مشخصا چیزی وجود دارد که به ریک انگیزه میدهد. اما نمیدانیم آن چیز چه میتواند باشد! به هر جال وی یک تروریست میان کهکشانی است که برای چیزی میجنگد. و در انتها خودش را برای نجات خانواده تسلیم میکند.
کارهای ریک ممکن است از نگاه شما متناقض به نظر بیاید. چون به نظر میرسد خودش در تلاش است تا معنایی بری جهان پیدا کند. سریال همچنان درک ما از اخلاق را زیر سوال میبرد و خط مشخصی از درست، غلط و خیر و شر را برای ما ترسیم میکند.
ریک:
حاضرم هرکسی را هر جایی که باشد بکشم. صرفا از کشتن خوشم میاد.
تلاش مورتی برای خوب بودن همیشه به مشکل میخورد. بعد از اینکه گروهی آدم را از چنگال آن موجود بدن دزد نجات میدهد به نوعی جنگی نژادی را شروع میکند. وقتی با عواقب ناگوار ماجرا روبرو میشود سامر میگوید:
نمیدونستم آزادی یعنی مردم کارایی کنن که افتضاحه.
اینجا پرسشی در حوزه اگزیستانسیال بوجود میآید. زندگی بیولوژیک بدون زندگی کردن به چه معناست؟
مورتی:
ببین یونیتی، فکر نکنم منظور خواهرم این باشه که زندگی بدون تو عالی میشه. فکر کنم فقط میگه اونطوری… زندگی… خب… عادی میشه.
اگر مای مخاطب از فکر کردن به بدن دزدها حالمان بد میشود سریال باعث میشود که فکر کنیم وابستگی غیر عقلانی ما به آزادی زندگی دنیایی شدیدا افتضاحی را برایمان ممکن میکند.
معنا در زندگی ؛ حقایقی از ریک و مورتی
راه دیگر نگرش به این مسئله اگزیستانسیال سریال آثار آلبر کامو میباشد. مخصوصا در قسمت میسیکس ها و نابودی.
میسیکس:
دیگه نمیتونم تحملش کنم. فقط میخوام بمیرم.
میسیکس:
همه میخوایم بمیریم. ما میسیکس هستیم!
نکته اساسی ابزوردیسم کامو این است که زندگی در دو وجه ناسازگار ساخته شده است. تمایل انسان به پیدا کردن معنا در زندگی و عدم اعتنای هستی به وجود ما. در ریک و مورتی نقطه مخالف این دو را در میسیکس ها میبینیم.
میسیکس:
میسیکسها به دنیا نیومدن که دنبال معنا بگردن جری. ما ساخته شدیم که به یه هدف واحد خدمت کنیم. که برای رسیدن بهش حاضریم هرکاری بکنیم.
از نظر کامو زندگی انسان دقیقا برعکس این است. همانطور که در افسانه سیزیف نشان داده شده است. پادشاهی که محکوم شده بود تا ابد سنگی را به بالای تپهای هول دهد و سنگ به محض رسیدن به بالا دوباره به پایین میافتاد. و این اتفاق مدام تکرار میشد.
خیلی از شخصیتهای سریال ریک و مورتی به جای اینکه به دنبال معنا در وجودشان باشند فقط از خالقشان برای آوردنشان به این دنیا متنفر هستند. این عقده فرانکنشتاین را نه تنها در میسیکس ها بلکه در موجودات دیگری که ریک آنها را خلق کرده وجود دارد.
تو من رو به این دنیا آوردی، یه موجود رنجور که توسط دوگانگی وجودش داره رنج میکشه. اما بالاخره به ارامش میرسم وقتی ببینم زندگی از بدن کوفتیت بیرون میره.
از نظر کامو ما تا ابد در تلاش ناکاممان برای پیدا کردن معنا و هدف در زندگی و ناتوانیمان در این کار سرخورده میشویم. کامو به جای این نگرانی و ایجاد درد درونی پذیرش این پوچی را یشنهاد میدهد. ا همانطور که ریک میگوید:
جواب اینه که بهش فکر نکن.
یا به قول مورتی:
هیچکس عمدا وجود نداره، هیچکس به هیچجا تعلق نداره. همه میمیرن.
علم و دین ؛ حقایقی از ریک و مورتی
علم تخیلی و کم و بیش واقعی سریال ریک و مورتی باعث میشود به همه جنبه هایی نگاه کنیم که با وجود علاقه ما به ریک زندگیمان به غم انگیزی زندگی جری تبدیل شود. اما علم در این سریال تا حدودی به شوخیهایی ربط دارد که برای خورههای علم لذت بخش میشود.
ریک:
زمان ما یکم زمان لازم داره که… ثابت بشه.
بعضی ها مشخص هستن. مانند قسمتی که بخشی از برداشت اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است. این اصل از مکانیک کوانتومی گرفته شده که پایه گذارش فروشنده مواد معروف است. این اصل میگوید که دانستن هم مکان و هم شتاب ذرات اتم غیر ممکن است.
به این علت که ذرات کوچکی که جهان ما را تشکیل میدهند در عین حال هم موج هستند هم ذره. اگر برایتان گیج کنندستع باید قبولش کنید و راه دیگهای هم ندارید.
سریال ریک و مورتی از خوانش سطحی از علم مسئله خنده داری را میکشد بیرون که میگوید:
عدم قطعیت مکانیک کوانتومی ممکن است باعث دو تکه شدن واقعیتهای ما شود.
بیرون دریایی از گربههای شرودینگر شناورند که اشارهای است به آزمایش فکری اروین شرودینگر در سال 1935.
در یک دنیای کوانتومی که ذرات در آن واحد دو چیز باشند ممکن است گربه ای در یک تله کوانتومی پیچیده در آن واحد هم زنده باشد هم مرده؟
چون اتریشی ها تخیلات تیره و تاریکی دارند. این رابطه ضعیف با حقایق علمی ممکن است نقدی بر ژانر علمی تخیلی باد که مدام مزخرفات علمی از خودش بیرون میکشد که نکات داستانی بعید را توجیه میکند.
میدی کلورینها موجوداتی میکروسکوپی هستند که توی تمام سلولهای زنده زندگی میکنن.
مثل امواج مغزی احمق و باهوش که همدیگر را خنثی میکنند. در قسمتی دیگر میبینیم که ریک در اقلیمهای کوچک سیاره کوچک در حال حرکت است که اصلا اینطوری کار نمیکند. در همان قسمت سازندگان سریال اعتمادی را که به روایات شبکههای تلویزیونی داریم با شوخی با خطای دید مسخره میکنند.
ریک:
فکر کردم دورتر باشه.
سریال به علاوه نوعی آتئیسم خاصی را نشان میدهد که مدام شخصیتهای دینی را با قروکاستشان با علم محض بی اعتبار میکند. به علاوه استفاده مکرر و اشتباه از علم به دست افرادی دینی را به تصویر میکشد.
در قسمت چیزی مثل ریک میآید از این راه ، تصویر شخصی جری از علم باعث میشود در راهی قرار میگیرد که سیاره بودن پولوتون را دوباره تثبیت کند. پولوتونیا از او استقبال میکنند که صلیبهایی را در چشمشان دارند و گویا به بنیادگرایان دینی هم میشود آنها را تشبیه کرد.
البته همه آن نقشهای است برای فریب پولوتونیها. که فکر کنند نابودی سیارهشان به دست اربابانشان اصلا مسئله مهمی نیست.
جمعبندی ؛ حقایقی از ریک و مورتی
در انتهای نوشتار حقایقی از ریک و مورتی باید گفت که ریک و مورتی سریالی است که هیچ چیز را مقدس به حساب نمیآورد. با کاوش به عبث بودن جهانی مطلقا عقلانی و فراتر رفتن از حدود نزاکت در محیطی علمی تخیلی میتوانیم کلی سوال درست حسابی و یا حتی ناراحتکننده بپرسیم. سوالاتی از قبیل اینکه:
من چرا اینجا هستم؟! و هدف از این زندگی چیست؟
خیلی مطمعن نیستیم سریال در آینده با شخصیت ریک چه کاری میکند. ایا ریک بالاخره با هدفی برتر حقایقی از ریک و مورتی را دگرگون میکند؟ و یا اینکه آخرین کارش هم یک نقشه پوچ دیگر به نفع خودش است؟
وابالا باداب داب.
بیشتر بخوانید:
- نقد قسمت اول فصل پنجم سریال ریک و مورتی ؛ نیمبوس و کنترل پلیس
- نقد قسمت سوم سریال لوکی (Loki) ؛ افشاگری در TVA با افسونگری
- بهترین انیمه های ایچی (Ecchi) ؛ انیمه هایی که نباید ببینید!
- نقد فیلم False Positive (مثبت کاذب 2021) ؛ ترسهای امروزی زنان
- نقد سریال See (دیدن) ؛ نابینایان و ناشنوایان از یکدیگر پذیرایی میکنند
در ادامه بسیار دوست میداریم که با نظرات و پیشنهادات شما در خصوص فصل پنجم سریال ریک و مورتی و این نوشتار را در بخش کامنت در سایت فیگار بدانیم.