عجیب ترین سریال های تاریخ به اعجاب در آثارِ سریالی میپردازد و آنها را از هر جهت تحلیل و بررسی میکند. همراه فیگار باشید.
در عرفان ابنعربی، شناخت حقیقت هستی و تقرب به آن از طریق عقل مقدور نیست و راه آن در طول عقل و در مرکزی به نام قلب مستقر است. ابزار قلب برای طی طریق ادراک و معرفت، قوه خیال و همت عارف است. اما اگر درباره انگیزه عارف برای قدم نهادن در راه این سلوک بیوقفه و مداوم تا بینهایت، از شیخ اکبر پرسش کنیم؛ پاسخ او در باب این انگیزه، آمیزهای است از عشق، زیبایی و حیرت. از این پاسخ ابن عربی برمیآید که قلب علاوه بر اینکه مرکز ادراک و معرفت است جایگاه عشق و محبت و دلدادگی نیز هست.
بررسی و معرفی عجیب ترین سریال های تاریخ
از نگاه سایت فیگار
فهرست مطالبی که در نوشتار عجیب ترین سریال های تاریخ خواهید خواند به شرح زیر است:
- Raised By Wolves (2020 – ?)
- The Midnight Gospel (2020 – 2022)
- Legion (2017 – 2019)
- The Kingdom (1994 – 2022)
- Severance (2022 – ?)
- Doom Patrol (2019 – ?)
- The Leftovers (2014 – 2017)
برای همه ما بسیار پیش آمده که به هنگام بازدید از یک گالری یا در شبکههای اجتماعی و حتی سطح شهر اثری هنری به چشممان بخورد که در نگاه اول نه زیباییهای یک اثر کلاسیک را داشته باشد و نه آنگونه که باید مفهوم خاصی را منتقل کند. آثاری که البته هر کدام از آنها با روشهای مختلف جدید و اغلب عجیب و ساده بیانگر هدف و مفهوم خاص و دستاورد هنرمندان معاصر هستند. هنر معاصر که حدودا از دهه ۶۰ میلادی به شکل جدی به دنیای هنر پا گذاشت، باعث شد هنرمندان راههای جدیدی را برای خلق یک اثر انتخاب کنند.
بزرگشده توسط گرگها
بزرگشده توسط گرگها یک مجموعه نمایش خانگی علمیتخیلی درام آمریکایی است که در ۳ سپتامبر ۲۰۲۰ اولین قسمت فصل یک در شبکه اچبیاو مکس آغاز شد. دو قسمت اول توسط ریدلی اسکات، که تهیه کننده اجرایی سریال نیز است، کارگردانی شدهاست. بدلیل استقبال زیاد مخاطبین فصل دوم سریال بلافاصله بعد از اتمام فصل یک تمدید شد و اولین قسمت فصل دوم در ۳ فوریه ۲۰۲۲ پخش شد.
بررسی Raised By Wolves
اگر از طرفداران ریدلی اسکات باشید، به خوبی از فضای مورد علاقه او در فیلمسازی آگاه هستید. فیلمسازی که با ساخت مجموعه فیلمهای بیگانه به شهرت رسید و تا سال گذشته نیز از گوشه و کنار این داستان فیلمهای دیگری مانند پرومتئوس را ساخت. بزرگ شده توسط گرگها البته ربطی به بیگانههای اسکات ندارد (حداقل تا الان ارتباطی یافت نشده مگر اینکه در ادامه تصمیم دیگری گرفته شود!) اما کماکان فضای آن در دوره پساآخرالزمان سپری میشود که زندگی بر روی زمین به نابودی کشیده شده و دو ربات به سیارهای به نام کپلر ب – 22 میآیند تا کودکانی را پرورش دهند و نسل بشریت ادامه پیدا کند.
Raised By Wolves
به طور مشخص بر روی سیاره جدید خبری از امکانات کره زمین و زیبایی های خاص آن خبری نیست. به همین دلیل دو رباتی که وظیفه پرورش انسان را دارند با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند و حتی برخی از جنینها را از دست میدهند تا اینکه در نهایت موفق به پرورش انسان میشوند. اما ورود میترایکها به سیاره کپلر ب-22 کار را برای آنها سخت میکند. افراد متعصب مذهبی که راه و رسم خشونت پیش گرفتهاند و اهداف دیگری در سر دارند.
بزرگ شده توسط گرگ ها فیلمنامه ای اورجینال و ایدههای بکری دارد که اگر مخاطب کمی حوصله به خرج دهد و از ریتم نسبتاً کُند ابتدایی قصه ناامید نشود، می تواند تبدیل به یک سریال علمی تخیلی جذاب تبدیل شود. اسکات پیش از این نیز در آخرین فیلمش درباره موجود ترسناک بیگانه با عنوان Alien: Covenant انسانها را به سیارهای جدید برای جستجوی حیات و کشف تمدن سوق داد و حال در سریال جدیدش نیز بار دیگر انسان ها را از زمینی که آن را خراب کرده و به نابودی کشانده جدا کرده و در پی تجربه مجدد زندگی او در سیارهای دیگر است. سیاره ای که فعلاً نشانی از تخریب بشر در آن به چشم نمی خورد.
Raised By Wolves
شاید « بزرگ شده توسط گرگ ها در نگاه اول سریالی اکشن به نظر برسد اما اثر جدید اسکات حرف های بیشتری از یک اکشن ساده برای گفتن دارد. در سریال بار دیگر ما با جنگ های مذهبی مواجه می شویم. جنگ هایی که بر روی کره زمین همواره برقرار بوده و خسارتی سهمیگن بر جای گذاشته است. حالا در سیاره ای جدید بار دیگر تحمیل ایده و متاثر از آن، خشونت فراوان بار دیگر شعله ور شده است.
تقابلی که نشانه ای از عقلانیت در آن وجود ندارد و سیاهی و نابودی بیشتری نقش ممکن را ایفا می کند. سریال به خوبی این مسئله را مورد ارزیابی قرار می دهد که حتی در آخرالزمان و زمانی که انسان آخرین نفس هایش را می کشد، چگونه میل به بقا و تغییر وضعیت به نفع خود می تواند ما را وادار به اقدامات خشن نماید. انسانی که اقدامات قبلی اش بر روی سیاره زمین ظاهرا کافی نبوده و حال خاصیتی فرا سیاره ای پیدا کرده است!
Raised By Wolves
در نهایت باید گفت که سریال جدید ریدلی اسکات نه یک اکشن پر زد و خورد سطحی مانند سریال های فضایی دیگر، بلکه بیشتر اثری متفکرانه است که از تماشاگرش انتظار اندیشه دارد. در حال حاضر کمتر سریال علمی تخیلی در حال پخش است که به فیلمنامه آن تا این حد اهمیت داده شده باشد و مسائل بشری و شخصیت پردازی در آن برجسته باشد. تماشای بزرگ شده توسط گرگ ها یک فرصت عالی برای علاقه مندان به سریال های تخیلی است که در صورت تردید در تماشای آن تنها کافی به اسم ریدلی اسکات توجه کنند تا تردیدشان برای تماشای سریال از بین برود!
انجیل نیمهشب
انیمیشنها را میتوان یکی از خلاقانهترین مدیوم و عرصهها در دنیای هنری دانست. موفقیت مجموعههای تلویزیونی چون South Park و The Simpsons، راه را برای پیادهسازی ایدههایی بدیع و متفاوت در قالب انیمیشنهای بزرگسالانه هموار کرد. در سالهای گذشته شاهد ساخت آثار ارزشمندی در این چهارچوب بودهایم.
از برجستهترین این آثار میتوان به سریالهای Rick and Morty، Archer، Gravity Falls، Bob’s Burgers و Bojack Horseman اشاره کرد. یکی از جذابترین این آثار را میتوان سریال Adventure Time دانست که با سناریوهای دیوانهوار و طراحی شگفتانگیز خود، محبوبیت فراوانی یافت. بخش اعظمی از موفقیت قابل توجه این سریال مدیون ذهن خلاق و بیمانند پندلتون وارد (Pendleton Ward) دانست.
وارد در طول قسمتهای مختلف مجموعه Adventure Time ایدههای دور از ذهن فراوانی را به تصویر کشید. با این وجود پخش سریال از شبکه Cartoon Network، محدودیتهایی را برای او ایجاد میکرد؛ محدودیتهایی که او را محفل جدید هنرمندان مستقل، نتفلیکس، رساندند. در این مطلب با جدیدترین اثر این نویسنده یعنی سریال The Midnight Gospel آشنا خواهیم شد.
بررسی The Midnight Gospel
توصیف سریال The Midnight Gospel به هیچ عنوان کار سادهای نیست. این اثر را میتوان مجموعهای از پادکستهای تصویری فلسفی، پیچیده و پرمحتوا دانست که در هر قسمت آن مهمانی جدید حضور مییابد. سبک انیمیشنسازی خاص وارد در ترکیب با فیلمنامه عمیق و سناریوهای عجیب، تجربهای به یاد ماندنی و تاثیرگذار را برای مخاطبان رقم میزنند.
در این میان شاید هنرنمایی تراسل در نقش کلنسی، شخصیت اصلی مجموعه، را بتوان بزرگترین نقطه قوت سریال و تنها وجه اشتراک بین قسمتهای مختلف دانست. در واقع این پایستگی و سادگی دوستداشتنی شخصیت کلنسی است که باعث میشود مخاطبان بتوانند به راحتی خود را به جای او گذاشته و کاملا درگیر مفاهیم مطرحشده در طول دیالوگها شوند.
The Midnight Gospel
شخصیت اصلی سریال The Midnight Gospel موجودی عجیب و صورتیرنگ به نام راسل است. او برای گذراندن روزگار خود، به حرفه ضبط اسپیسکست (پادکست از نوع فضایی آن!) مشغول میشود. در هر کدام از قسمتهای مجموعه شاهد مکالمه کلنسی با شخصیتی مهمان هستیم. این اسپیسکستها معمولا در محیطی آخرالزمانی جریان دارند.
محیطهایی شلوغ و مملو از جزییات که معمولا در پایان هر قسمت نابود میشوند. نبوغ وارد و تراسل را میتوان در ترکیب این دو المان به ظاهر متضاد دانست؛ در مخلوق آنها سناریوهای پر هرج و مرج و مکالمات فلسفی و آرامشبخش به شکلی عالی با یکدیگر ترکیب میشوند.
The Midnight Gospel
سریال The Midnight Gospel را میتوان نقطه اوج ایدههای نامتعارف وارد دانست. ایده خلق این سریال، در هنگام گوش کردن یکی از پادکستهای دانکن تراسل (Duncan Trussell) به ذهن وارد رسید. تراسل کمدینی مستعد و نسبتا ناآشنا بوده و پیش از این در مجموعهای از برنامههای تلویزیونی مختلف چون La La Land، Pretend Time و Funny or Die Presents حضور داشته است.
The Midnight Gospel
با این وجود، تخصص اصلی تراسل را باید در استندآپ کمدیها و پادکستهای جذاب او جستجو کرد. وارد پس از آشنایی با پادکست فلسفی تراسل، به یکی از بزرگترین طرفداران او تبدیل شد. در سالهای بعد، این دو به دوستان نزدیک یکدیگر تبدیل گشتند و در اینجا بود که نخستین جرقههای ساخت سریال The Midnight Gospel زده شد. نخستین ایده مطرح شده توسط وارد، به تصویر کشیدن یک مکالمه پیرامون مورد مصرف مواد مخدر در آخرالزمانی زامبیزده بود؛ ایدهای که در نهایت برای ساخت نخستین قسمت این مجموعه به کار گرفته شد.
در نهایت سریال The Midnight Gospel را میتوان نگاهی آرام، عمیق و تاثیرگذار به فلسفه زندگی دانست. این اثر در نقطه مقابل سریال Rick and Morty قرار گرفته و با دید مثبت و امیدبخش خود به موضوعاتی چون فقدان، تجربهای ماندگار را برای مخاطبان رقم خواهد زد.
لژیون
لژیون یا لشکر فیلمی آمریکایی است ساخته سال ۲۰۰۹ و اکران شده در سال ۲۰۱۰ با مضمون رستاخیزی و ترسناک فراطبیعی. کارگردان این فیلم اسکات استوارت است و فیلمنامه آن توسط پیتر شینک و اسکات استوارت نوشته شدهاست.
بررسی Legion
دنبال کردن جریان عمومی آثار تلویزیونی مانند فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی هیچ مشکلی ندارد، اما کسانی که سلیقه و ذائقهشان در آن سمت و سو است، شاید بخواهند سایر آثار را هم امتحان کنند: از لحاظ ظاهر، سبک و مضمون، لژیون همگام با سریالهایی قوی مانند سوپرگرل و یا لوک کیج به روز نشده است.
این سریال برداشتی پرشور و انرژی از برخی مضمونهای آشنای این ژانر ارائه میدهد، و با چنان قدرتی آنها را باهم یکپارچه میکند که تمام ارتباطات شکل گرفته میان آنها در نهایت فوقالعاده از آب در میآیند. همانطور که گفتم این سریال ممکن است باب میل همه نباشد، اما کسانی که به مدار سوررئال و تیز این درام شاخص و متفاوت کشیده میشوند به احتمال زیادی تا پایان هشت قسمت آن همراهش خواهند بود. این سریال هم به تعبیر کنایی و هم به معنای واقعی کلمه یک سفر است که معمولا هیجانانگیز و شگفتآور است.
Legion
کارهای هاولی معمولا خشکی رسمی دارند؛ غیر عادی نیست که داستانهایش را از زاویهی نظارتگر روایت کند که باعث میشود مخاطب برای ساختار یک صحنه، یک قسمت و یا یک شخصیت احترام قائل باشد، بدون آنکه با آن المانها به طور کامل در سطوح روانی یا احساسی درگیر باشد. انتخاب بازیگران این تمایل به سمت بالینیتر کردن میبرد، این موضوع در فصل دوم فارگو مشهود بود، که در آن تد دنسن، بوکیم وودبین، و کریستن دانست در میان بازیگران فوقالعادهی آن اثر حضور داشتند که به شخصیتهای خود عمقی از تاثر و تقلا بخشیدند.
لژیون شخصیت اصلی خود را از مخاطب دور نمیکند در واقع، بیشتر اوقات مخاطب را در جایگاه دیوید هلر (با بازی دن استیونز) قرار میدهد و از زاویهی دید او به روایت داستان نگاه میکند. او مردی است که تمام زندگیاش را با بیماری روانی دست و پنجه نرم کرده است. اما آیا به راستی چنین است؟ هلر هم مانند بسیاری از شخصیتهای اصلی کتابهای کمیک و داستانهای فانتزی، پی میبرد آنچه که بزرگترین چالش زندگیاش بوده است میتواند منبع کشفنشدهای از قدرت و توانایی باشد.
Legion
شاید به جای اینکه یک مرد بستری شده و مبتلا به شیزوفرنی باشد، در واقع قهرمانی است که میتواند دنیا را تکان دهد؟ وقتی هلر حضور دارد، همه چیز میلرزد و تکان میخورد: وقتی او تحت تاثیر احساسات شدید قرار میگیرد، چیزها در اتاق به پرواز در میآیند و او پتانسیل آسیب رساندن به اطرافیانش را دارد.
لژیون این صحنهها را با دکورهای به دقت چیده شده به نمایش درآورده است، به طوری که پر از انرژی و جنبش هستند و به نظر میرسد قاب دوربین هم به لرزه در میآید. سبک دهه شصتی انگلیسی این سریال و فشنی که در آن به چشم میخورد حال و هوای لژیون را غنیتر و جذابتر میکند. چیزی که میتوانیم از ترکیب زندانی و یکی از اولین آلبومهای پینک فلوید تصور کنیم.
بازی استیونز مانند چسبی است که اجزای مختلف لژیون را کنار هم نگه میدارد: آسیبپذیری او و مهارتش در تغییر حس و حالش از ناامیدی به امید همواره تحسینبرانگیز است، و به خوبی نشان میدهد که رگههایی عمیق از امید و خوشبینی در روح پر از ترس و اضطراب دیوید وجود دارد. تمام حس شکنندهبودن که در لژیون موج میزند با حضور استیونز و تعهدی که به شخصیت خود در این سریال دارد نرم و ملایم میشود و صحنههایی که در آنها دیوید و دوست جدیدش، سید برت (با بازی ریچل کلر)، حضور دارند لحظاتی از آرامش محض را در تجربهی تماشای این سریال خلق میکنند که بدون وجود آنها بیش از حد شدید و افراطی میشد.
تماشای لژیون بسیار لذتبخش و دلگرمکننده است چرا که با قدرت طرف کسانی را میگیرد که جایگاه خود را پیدا نکردهاند اما با آغوش باز پذیرای کاستیها و علاقههایشان هستند به جای آنکه طرفداری کسانی را بکند که بیرحمانه و سنگدلانه آنچه را که عجیب و غریب و گمنام است را سرکوب میکنند. خواهر نگران دیوید در جایی از سریال میپرسد: چرا نمیتوانی آن چیزی را که همه دارند داشته باشی؟ قسمتهای اول لژیون به این میپردازد که شاید آنچه در ذهن دیوید هست در واقع بهتر باشد.
پادشاهی
پادشاهی مجموعه وب تلویزیونی کرهای است که در سال ۲۰۱۹ توسط شبکه نتفلیکس تولید شد. این اولین سریال کرهای اصلی نتفلیکس است که در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹ پخش شد. کارگردانی این سریال بر عهده کیم سئونگهون بوده است. این سریال از مجموعه وبکامیک پادشاهی خدایان اقتباس شده است که توسط کیم ایونهی نوشته و توسط یانگ کیونگایل نقاشی شده است. این سریال با نقدهای مثبت روبرو شد و فصل دوم آن نیز ۱۳ مارس ۲۰۲۰ منتشر شد.
بررسی The Kingdom
یکی از جذابترین نکات در رابطه با این سریال، فضاسازی فوقالعاده و محیط چشم نواز آن است. کینگدام بهلطف حال و هوای تاریخی داستان خود، این موقعیت را بهدست آورده تا از مکانهایی خیره کننده و جذاب استفاده کند. این سریال از نظر بصری بسیار زیباست؛ از برداشتهای بلند و وسیع در محیطهای شهری یا قلعهها گرفته تا نماهای بسته و خفقان آور از زاغهها و جنگلهای دلهره آور، کینگدام تمام مدت چشمان شما را به خود خیره میکند. شایان ذکر است که زیباییشناسی خاص به کار رفته در طراحی محیط، تنها استفاده از حال و هوای تاریخی سریال نیست.
The Kingdom
دورهی تاریخی خاص سریال، ضمن بخشیدن عمق اجتماعی-سیاسی جدیدی به اثر، باعث شده است که داستان بیشازپیش دلهره آور باشد و لایهی جدیدی از عنصر ترس به آن اضافه شود. عدم وجود تکنولوژی و محوریت مبارزات براساس نبردهای نزدیک باعث میشود که «کینگدام» نسبت به سریالهای مشابهی که در دنیای مدرن جریان دارند هیجان انگیزتر باشد و بیننده تنش و هراس بیشتری را در داستان احساس کند.
از نظر کارگردانی، سئونگ هان عملکردی شایستهی تقدیر از خود نشان میدهد؛ سینماتوگرافی اثر بسیار هوشمندانه است و سئونگ هان با بهرهوری طراحی لباس برجسته و محیطهای خیره کننده، از نظر بصری جلوهای را استخراج کرده است که با هارمونی چشم نوازش بیننده را کاملا درگیر خود میکند.
The Kingdom
برخلاف بسیاری از آثار ترسناک، بهخصوص در بین سریالهای تلویزیونی، کینگدام از پالت رنگ گسترده و پویایی بهرهمند است. سئونگ هان به خوبی از رنگ و نور برای انتقال احساسات نهفته در بطن داستان استفاده میکند و به خوبی مفاهیمی مثل امید، فقر، تنش یا ترس را ازطریق تصویر به مخاطبان القا کرده و تاثیرگذاری سایر عناصر کینگدام را دو چندان میکند.
The Kingdom
البته این مسئله شایستهی پرداخت است که به خدمت گرفتن هوشیارانهی رنگ و نور، تنها تلاش موفق سئونگ هان برای داستان سرایی تصویری نیست. تقریبا در هر قسمت از فصل اول این سریال، صحنهای وجود دارد که بعید است آن را برای مدتی طولانی فراموش کنید. از سرگردانی کودکی تنها در ویرانههای به جا مانده از نبردی سنگین، تا حیرت شخصی که مرگ هولناک دوست و همکار خود را تماشا میکند، کینگدام پر است از صحنههایی تأثیرگذار و به یادماندنی که زیبایی آخر الزمانی این سریال را در خود منعکس میکنند.
جداسازی
جداسازی یا تفکیک سازی مجموعه تلویزیونی آمریکایی در سبک علمی-تخیلی و دلهرهآور روانشناختی ساخته دن اریکسن و به کارگردانی بن استیلر و ایفه مکآردل است. یک شرکت شوم زیستفناوری، صنایع لومن، از یک روش پزشکی «جداسازی» استفاده میکند تا خاطرات غیر کاری برخی از کارمندان خود را از خاطرات کاری آنها جدا کند. یکی از کارمندان جداسازی شده، مارک، به تدریج شبکه توطئه را از هر دو طرف بخش کشف میکند.
بررسی Severance
مارک شخصیت اصلی سریال تفکیک میباشد که تیمی را در شرکتی بنام لومن رهبری میکند. انسانهای حاضر در این تیم خاطراتشان از طریق عملیات تفکیکسازی بین زندگی کاری و شخصی آنها تقسیم شده است.
درواقع وقتی مارک بر سر کار است، چیزی از زندگی شخصیاش به خاطر نمیآورد و وقتی او در خانه است، چیزی از کارش به یاد نمیآورد. وی به عنوان قهرمان اصلی داستان، سفری را برای کشف حقیقت در مورد شغل خود و حضورش در جهان هستی آغاز میکند.
بگذارید راحت برایتان بگویم، یک شرکت رازآلود زیستفناوری، با عنوان صنایع لومن، از یک روش پزشکی «جداسازی» استفاده میکند تا خاطرات غیر کاری برخی از کارمندان خود را از خاطرات کاری آنها جدا کند. یکی از کارمندان جداسازی شده، بنام مارک، به تدریج هاله ای از توطئه را در دنیای صنایع لومن کشف میکند.
Severance
مهمترین و جدیترین جملاتی که در طول سریال بارها به طور مشخصی با آن مواجه میشوید به شرح زیر است:
من را بخاطر ضررهایی که به این دنیا رساندهام، ببخشید/
هیچکس جز من کفارهی اعمالم را نمیدهد/
و لکهی آنها در من باقی خواهد ماند/
فقط میتوانم شرمسار باشم… و همینگونه هستم.
با این جملات شما متوجه میشوید که شرمساری تنها راهِ چاره ی انسان در دنیای سریالِ تفکیک یا جهان کنونی خودمان است!
Severance
بن استیلر و خالق آن دن اریکسون، جدایی را برای ما به ارمغان میآورند. همانطور که گفته شد، این سریال حول محور مارک اسکات (آدام اسکات)، رهبر گروهی از کارمندان شرکتی بنام لومن است که تحت یک عمل جراحی قرار میگیرند تا خاطرات کاری خود را از خاطرات زندگی شخصی خود جدا کنند.
این آزمایش باعث میشود که تعادل بین کار و زندگی زیر سوال برده شود… این زیر سوال رفتن زمانی اتفاق میافتد که مارک خود را درگیر رازی میبیند که او را مجبور میکند با ماهیت واقعی شغلش و خودش روبرو شود.
Severance
همه چیز با بیدار شدن یک زن جوان (بریت لور) روی میز کنفرانس در یک اتاق جلسه بی روح و خالی شروع میشود. او نمیداند آنجا چه میکند. درها قفل است و کسی نیست. اما بعد از مدتی صدای مردی که میخواهد پرسشنامه کوتاهی را از طریق بلندگو با وی درمیان بگذارد، میآید.
او حتی نام کوچک خود را به خاطر نمیآورد. بیننده باید به اندازه هلی گیج باشد، این نام، نام همان زنِ ابتداییِ قسمت اول سریال Severance است. همراه با هلی با یک علامت سوال بزرگ روبرو میشویم: این همه برای چیست؟ آیا آن شخص که با کت و شلوار وارد آن اتاقِ سرد و بی روح میشود، یک ربات است؟
او کارمند صنایع Lumon است، شرکتی که روشی پیشگامانه برای محافظت کامل از کار و زندگی خصوصی در برابر یکدیگر ایجاد کرده است. همانطور که گفته شد، اصطلاح تفکیک یا جداسازی به یک روش جراحی اشاره دارد که به صورت موضعی خاطرات را جدا میکند.
Severance
هر اتفاقی که در دفتر میافتد با بیرون آمدن از آسانسور فراموش میشود. هلی اکنون باید با خودِ دو وجهی جدیدش عادت کند، که – به نظر میرسد یک ویدیو آن را ثابت میکند – او داوطلبانه با آن موافقت کرده. با این وجود، عادت کردن به واقعیت جدید برای او آسان نیست. جای تعجب نیست که در یک لحظه او میخواهد بداند که آیا در جهنم قرار گرفته یا مرده است.
در طول سریال، چهار عنصر را در انسانها شناسایی خواهیم کرد، که اسم آن عناصر را مزاج میگذاریم و روح همه انسانها از آنها نشات گرفته است (البته اگر روحی وجود داشته باشد): غم، خوشی، وحشت و کینه.
Severance
شخصیت هر انسانی توسط نسبت دقیق مزاجهایی که درونش قرار دارد، تعریف میشود. من با تامل وارد غار ذهن خودم شدم، و این مزاجها را در دنیای خودم هضم کردم تا بتوانم چند کلامی با شما در رابطه با این سریال علمی تخیلی (بهترین سریال های علمی تخیلی 2021) و آخرالزمانی (بهترین فیلم های آخرالزمانی 2022) دیالوگ برقرار کنم.
اگر این مزاج ها در دنیای شما مهم نباشند، آنوقت دنیا برایتان، زائدهای بیش نخواهد بود. این قدرت بینظیر و منحصر به فرد، چیزی است که امیدوارم به همهی شما انتقال داده شود.
دووم پاترول
دووم پاترول یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی تحت وب در ژانر ابرقهرمانی و درام است که بر پایهٔ گروهی خیالی به همین نام اثر آرنولد دریک، باب هینی و برونو پرمیانی از شرکت دیسی کامیکس میباشد. آپریل بالبی، دایان گررو، برندن فریزر، آلن تودیک و تیموتی دالتون از بازیگران آن میباشند.
دووم پاترول به عنوان یک اسپینآف برای مجموعه تلویزیونی تایتانها بهشمار میرود. پخش فصل اول مجموعه متشکل از پانزده قسمت از ۱۵ فوریه ۲۰۱۹ آغاز شد. فصل دوم نیز در نه قسمت از ژوئن تا اوت ۲۰۲۰، از شبکههای اچبیاو مکس و دیسی یونیورس پخش شد. فصل سوم از ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱ و به صورت اختصاصی از اچبیاو مکس به نمایش درآمد. در اکتبر ۲۰۲۱، مجموعه برای فصل چهارم نیز تمدید شد.
بررسی Doom Patrol
اولین فصل سریال دووم پاترول از آن فصلهای کمیاب تلویزیونی بود که به نظر میآمد هیچ ایدهای در اتاق نویسندگان به اندازه کافی عجیب نبوده تا رد شود، و قطعا منظورم تعریف کردن از این سریال است. بزرگترین نگرانی درباره فصل دوم این بود که آیا میتواند حس عجیب و غریب بودن و دیوانهوار فصل اول را تکرار کند یا خیر.
گذشته از اینها، چطور میتوانید داستان را عجیبتر کنید، آن هم وقتی فصل اول با یک الاغ عجیب و غریب شروع شد، با معرفی یک خیابان احساساتی که تمایلات جنسی خاصی دارد ادامه یافت، و با عشقبازی یک موش صحرایی و سوسک تمام شد. (همه اینها در آن لحظه معقول به نظر میرسیدند).
Doom Patrol
اما نگران نباشید: Doom Patrol نه تنها در فصل دوم کاملا عجیب و غریب باقی مانده، بلکه در عین حال با تکیه بر تراژدی داستانش، پیشرفت چشمگیری هم میکند. در اپیزود سوم، نایلز کالدر (با بازی تیموتی دالتون (Timothy Dalton)) به دخترش دوروتی (با بازی ابیگیل شاپیرو (Abigail Shapiro)) میگوید: “همه ما اشتباه کردیم. مهم اینه که یادمون باشه این اشتباهات ما رو تعریف نمیکنن.” کلماتی بسیار خوشبینانه در سریالی پر از طردشدگان که با چیزی تعریف میشوند که از همان ابتدا باعث شده بود طرد شوند. همگی هنوز از دست نایلز عصبانی هستند.
افشای این قضیه که دکتر دیوانه مسبب نقص بدنی تکتک اعضای تیم بوده، اعتماد را در عمارت دووم از بین برده است. اما یک معامله شیطانی باعث محروم شدن کالدر از طلسمی میشود که او را فناناپذیر کرده بود و بقیه گروه به دنبال راهی برای نجات جان او هستند. نه به خاطر خودش، بلکه به خاطر دوروتی دختر قدرتمند و زجرکشیده نایلز. یا، همانطور که کلیف استیل (برندن فریزر (Brendan Fraser)) به روشنی میگوید: “من از بچه دشمن خودم مراقبت نمیکنم.”
Doom Patrol
جذابیت Doom Patrol در قابلیت انتقال سریع از مسخرگی خالص به دلشکستگی قابل درک که اصلا متوجه آن نخواهید شد. این سریال به طور خاص درباره مفهوم پدر و مادر بودن است، و اینکه چطور ممکن است احساس کنید یک هیولا هستید، اما در عین حال حاضر باشید جانتان را فدای بچه خودتان کنید. کشمکش اصلی در فصل دوم Doom Patrol کشمکش بین نایلز و کلیف است.
Doom Patrol
نایلز برای محافظت از دختر خودش، کلیف را از داشتن ارتباط پدر و دختری با دخترش محروم کرده است. دالتون جذابیت خاصی به این سریال بینهایت احمقانه داده و صداپیشگی فریزر در نقش کلیف همچنان تحسینبرانگیز است. اما کلیف استیلی که درون آن لباس آهنی قرار دارد در واقع رایلی شاناهان (Riley Shanahan) است.
یک غم فرانکنشتاینی در بازی شاناهان وجود دارد؛ حرکات رباتی که به نظر میرسد به شدت افسرده شده و به دنبال راهی برای به دست آوردن احساسات خودش است. در اپیزود اول این فصل شاهد طراحی دکورهای شگفتانگیزی هستیم، وقتی تیم که هنوز پس از اتفاقات اپیزود پایانی فصل اول کوچک ماندهاند، سعی میکنند راهی برای فرار از یک ماکت پیدا کنند.
Doom Patrol
اما بخشهای اولیه فصل دوم به سرعت فرمول هیولایی را پیش میگیرند. پرش زمانی با دکتر تایم در اپیزود دوم، با ادای احترامی به Hellraiser «بپاخیزان جهنم» با حضور شروری به نام رد جک ادامه مییابد. حال باید دید سرنوشت فصل دوم Doom Patrol چه خواهد شد. این سریال قطعا طی این مدت خودش را به عنوان یک محتوای خاص و عجیب تلویزیونی اثبات کرده است. باعث خوشحالی است که عجیبترین قهرمانان دنیا فعلا قصد دست کشیدن از کار خود را ندارند.
بازماندگان
بازماندگان مجموعه تلویزیونی فراطبیعی درام آمریکایی به تهیهکنندگی دیمون لیندِلوف و تام پِروتا و برگرفته از رمان پِرّوتا با همین نام است که از تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ از شبکه اچبیاو پخش شد.[۱] در این سریال، بازیگرانی همچون جاستین ثرو، ایمی برنمن، کریستوفر اکلستون، لیو تایلر، کریس زیلکا، مارگارت کوالی، کری کون، رجینا کینگ، اَن دَود، جنل ملونی، و اسکات گلن حضور دارند.
بخش زیادی از توجهها به این سریال به این دلیل بود که تعدادی از عوامل مجموعهٔ تلویزیونی لاست در ساخت این سریال دست داشتند و ژانرهای دو سریال نیز به یکدیگر نزدیک بود، و به علت موفقیت سریال گمشده، انتظارها از این سریال بسیار بالا بود. در ۱۳ اوت ۲۰۱۴، اچبیاو ساخت فصل دوم و در دهم دسامبر ۲۰۱۵ ساخت فصل سوم (آخرین فصل) این مجموعه را اعلام کرد.
The Leftovers
فصل اول از ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ تا ۷ سپتامبر، و فصل دوم از ۴ اکتبر ۲۰۱۵ تا ۶ دسامبر همان سال پخش شدند. فصل سوم و نهایی این سریال نیز از تاریخ ۱۶ آوریل ۲۰۱۷ تا ۴ ژوئن همان سال با ۸ قسمت پخش شد و بنا به گفته سازندگان این سریال به پایان رسیدهاست و دیگر تمدید نخواهد شد. این شاید از محبوب ترین سریال های جهان و همچنین بهترین سریال های انگلیسی زبان باشد.
بررسی The Leftovers
لفتاورز در کنار فضای دراماتیک و پیچیدهاش، از حیث معمایی و جنایی نیز بسیار هیجانانگیز و درگیرکننده ظاهر میشود. پرسشهایی را مطرح میکند که نهتنها نمیتوان با یک جمله به آنان پاسخ داد، بلکه پس از رسیدن به چرای یک موضوع، تازه سوآلات بسیاری مطرح میشوند که آشکار ساختن حقیقت نهان در آنها به آرزویی به ظاهر برآوردهناپذیر تبدیل میشود. اما لفتاورز برای اینکه در زمینه معمایی به مشکلی که گریبان وستورلد را گرفت دچار نشود، به برخی از علامت سوآلهای ایجاد شده در ذهن مخاطبان پاسخهای ساده و البته جالب میدهد، و در حقیقت کلک موضوع را به موقع میکند تا زمان کافی برای پردازش به بخشهای دیگر باقی بماند.
یکی از اساسیترین مشکلات فصل دوم وستورلد به فرم معمایی آن مربوط میشد؛ فصل دوم وستورلد اصولا یا آنقدر بار معمایی اثر را بالا میبرد که حس سردرگمی در مخاطب به یک مسئله افراطی تبدیل میشد، و یا آنقدر ساده از مقولات مهم گذر میکرد که انگار فقط میخواست ده اپیزود مجموعه سریعا به پایان برسند.
The Leftovers
اما خوشبختانه لفتاورز میداند از خودش و مخاطبانش چه میخواد و چه زمانی و کجا بایستی پرسشی مطرح کند و چه زمانی میبایست به آنان پاسخ دهد، طوری که اذهان عموم بینندگان به دور از ابهامات پوچ، بیخود و فراوان باشد. بدون تردید در جهان امروز، هیچ بنیبشری عاری از اشکال، و تماما پاک و معصوم نیست و یک به یک انسانها نقاط منفی و نابجایی را یدک میکشند.
بیش از ۹۰ درصد از آثار سینما و تلویزیون، توانایی به تصویر کشیدن آن سطح از خاکستری بودن در آدمی را ندارند و کمابیش شاهد مواردی شاخص و بخصوص هستیم که از این آزمون سربلند بیرون میآیند. عظمت لفتاورز در زمینه شخصیتپردازی آنقدر فراوان است که لقب بینقص نیز توانایی ادای حق مطلب را ندارد.
در طول سه فصل کاراکترهای داستان برای مخاطبان به چیزی بیش از اشخاص حاضر در یک اثر داستانمحور تبدیل میشوند. افرادی که خصوصیات فردی و خصلتهای آنان همواره حکم کف دست مخاطبان را پیدا میکند، زیرا شناخت تماشاچیان نسبت به آنها با شناخت فرد نسبت به کف دستش برابری میکند.
The Leftovers
به واسطه پردازش حسابشده کاراکترها، در رابطه با به تصویر کشیدن صحیح مبحث خاکستری بودن اشخاص دیگر حرفی باقی نمیماند؛ چراکه لفتاورز از این حیث سنگ تمام گذاشته و تمامی رقبایش را چه در سطح تلویزیون و چه در سینما درجا کیش و مات میکند. سریال قطعا اثری تاثیرگذار و به شدت واقعگرایانه و باور پذیر است.
هرگاه که بخواهد دلهای تماشاچیان را از شدت غمناک بودنش به درد میآورد، هر گاه که بخواهد اذهان ایشان را با لحظات درگیرکننده و عجیبش به تسخیر خود در میآورد و هرگاه که بخواهد شادی و زندگی را از شدت واقعگرایانه بودن داستان، شخصیتها و حقایق و وقایعش، در خون مخاطبان تزریق میکند.
The Leftovers
سریال، از آن سریالهایی نیست که با انتخاب نامهای بیخود و به ظاهر مفهومی که در حقیقت هیچ ارتباطی با اثر ندارند، ارزش خویش را پایمال بکنند و زیر سوآل ببرند. لفتاورز (The Leftovers) و به فارسی بازماندگان، به خودی خود حکم یک معمای پیچیده را دارد. از لحاظ لغوی لفتاورز به شکلی رساننده معنایی مانند “پسمانده” را دارد؛ این نام اشاره دارد به اشخاصی که بازماندهاند، دور ریخته شدند و به هر نحوی در غفلت خواسته و یا ناخواسته فرو رفتهاند. سوآل اینجاست، منظور لفتاورز آن ۹۸ درصدی است که همچنان حضور دارند، و یا آن ۲ درصدی که عظیمت کردهاند؟ کل اثر حکم یک کتیبه را دارد که میبایست پاسخ این سوآل را با موشکافی و تحلیل آن یافت.
The Leftovers
آن ۲ درصدی که از جریان و پیشروی دنیای ما بازماندهاند یا آن ۹۸ درصدی که از عظیمت و خروج از جهان ما بازماندهاند؛ مسئله این است. تیم بازیگری لفتاورز با وجود اینکه چندان هم شناخته شده نبودهاند، اما به طرز شگفتانگیز و دیوانهواری از پس کاری که بهشان محول شده بود بر میآیند و یکی از برترین نقش آفرینیهای تاریخ تلویزیون را به نمایش میگذارند؛ که در سطح آنان جاستین ثرو (Justin Theroux) در نقش کوین گاروی و کَری کُن (Carry Coon) در نقش نورا دِرست قرار میگیرند.
The Leftovers
البته نقش آفرینی تمامی بازیگران در حد عالی و محشر بوده است که کنار زدن آنان تنها نامردی محض است، همینقدر را بدانید که حتی نقشهای کمارزش این اثر نیز آنقدر واقعگرایانه و باورپذیر به ایفای نقش میپردازند که نمیتوان جلوی خود را گرفته و از تعریف و تمجید صرف نظر کنید. این از بهترین سریال های تاریخ است.
بیشتر بخوانید:
- بهترین سریال های نتفلیکس 2021
- بهترین مینی سریال های نتفلیکس 2021
- بهترین سریال های کره ای نتفلیکس 2022
- بهترین سریال های جنایی نتفلیکس
- بهترین سریال های ژاپنی نتفلیکس
- بهترین فیلم های عربی نتفلیکس
- بهترین سریال های عربی نتفلیکس
- بهترین فیلم های ترسناک 2022
- بهترین فیلم های ترسناک نتفلیکس 2022
- بهترین فیلم های خون آشامی 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های زامبی 2022
- بهترین فیلم های دلهره آور 2022
- بهترین فیلم های ترسناک ترکی 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های ترسناک کره ای 2022
- بهترین فیلم ها و سریال های ترسناک ژاپنی 2022
- بهترین سریال های ترسناک 2022
- حقایق پنهان فیلم های ترسناک بر اساس IMDB
- بهترین فیلم ها و سریال های گرگینه ای
- معرفی و تحلیل بهترین فیلم های ترسناک روانشناختی تاریخ
- معرفی و تحلیل بهترین فیلم های ژانر دارک
- بهترین فیلم های ترسناک فلسفی
- بهترین فیلم های ترسناک مذهبی
- بهترین فیلم های ترسناک علمی تخیلی
- بهترین فیلم های ترسناک ممنوعه جهان
از همراهی شما تا انتهای نوشتار عجیب ترین سریال های تاریخ سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به عنوان نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با آن بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان عزیز میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و خلاصه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.